همسر وابسته

من مجید مدت 10 ساله که با همسرم ازدواج کردم. همسرم از اول دچار اضطراب و وسواس بود.

زودرنج و کینه ای. ولی همه اخلاق ها عادی شد. البته خود من هم ایراداتی دارم.همسر وابسته

دو فرزند داریم، یکی 6 و یکی یک ساله. همسرم را دوست دارم ولی با اخلاق های عجیبش نمیدانم چکار کنم.

امروز عاشق است حاضر است برایم بمیرد و فردا ازدواج با من من جزو اشتباهات زندگیش بوده است.

واقعا نمیدانم چکار کنم. بسیار بمن وابسته است، حتی برای یک رفت و آمد ساده.

اصلا علاقه ای به بیرون رفتن از خانه ندارد.

اگر با من جایی نرود در طول هفته پا از خانه بیرون ننیگذارد.

لازم به ذکر است که ما دور ز خانواده هایمان زندگی می کنیم و در شهر فامیل نداریم.

همسرم ب کسی نمیجوشد حتی همسایه هم طبقه در خانه مان.

تاکسی گرفتن و رفتن بیرون از خانه با بچه ها برایش حکم ماموریت غیرممکن را دارد.

هر بار که بدلیلی مجبور باشد با تاکسی جایی رود، شب حکایتی دردناک از تاکسی سوار شدن و رفتنش به مقصد دارد.

تمام کارهای بیرون خانه با من است و من کاری بر دوشش نمیگذارم بماند. خرید، انجام کارهای بیرون

و … فقط اگر پزشک بخواهیم برویم با خودم میرود تنها که بقول خودش چطور برود?

من مشغله کارم زیاد است. ظهر ها 3 ال 4 ساعت منزل هستم و شب حدود 11 به خانه میایم.

ولی با این حال سعی می کنم کاری از خانه زمین نماند. کوچکترین فراموشی

از اموری که بمن سپرده موجب رنجش و ناراحتی و سرکوفت است.