سلام.من دانشجوی سال اولم .تو فکر خودم همیشه میگفتم تا ارشد حسابی درس میخونم و بعد سربازیم و داشتن شغل خوب تازه به قضیه ازدواج و عشق و عاشقی فکر میکنم. ولی خیلی ناخواسته از یه همکلاسیام خوشم اومد اولش گفتم بیخیال ولی از یطرف به خودم گفتم چون عرضه نداری میخای بیخیال بشی مگه از بقیه چی کم داری تازه منم مثله خیلیا هیچ فکر بدی نداشتم و فکر سو استفاده نداشتم خلاصه خیلی دستپاچه شماره خودمو بهش دادم ویه گفتگو چندثانیه ای افتضاحی بود.بعدش هر چی تو تلگرام ازش خواستم کاملا تو چهارچوب خاصی فقط یکم بیشتر آشنا بشیم اون قبول نکرد …گفت با خونوادم رو راستم واز همه چیم خبر دارن من نمیتونم رابطه پنهانی داشته باشم اگه بهشون بگمم صد درصد مخالفن و خلاصه اینکه گفت هدفای مهمی تو زندگیم دارمو زوده برا آیندم تصمیم بگیرم و دیگه جواب پیامامو نداد.
من با توجه به بیمحلیاش و اینکه از نظر مذهبی مالی و فرهنگی میدونستم به ما نمیخوره و با توجه به اینکه خیلی شدید هم شیفته چهرش نبودم تصمیم گرفتم فراموشش کنم و تو پیام. آخرم بهش گفتم لیاقت سلام منم نداری و ازین به بعد حتی به یه آدم بیرحم و خودخواه فک نمیکنم چه برسه به چیز دیگه ای …
دوماه تلاش کردم حتی یبار کاملا تنها چش تو چش شدیم که من و اون همزمان رومونو برگردوندیم خلاصه با شروع ترم جدید واقعا ذهن من معطوف به درسم بود ولی بعد ازینکه چندبار دیدمش دیدم واقعا نمیتونم فراموشش کنم مخصوصا که قراره
چهارسال ببینمش من همیشه حس میکردم بد جور ازش شکست خوردم وغرورم جریحه
دار کرده بخاطر همین نمیخاسم دست خالی ازین اولین رابطم بیرون بیام…خلاصه دوباره یه ویس تو تلگرام براش فرستادم که من بیخیال نمیشم و از حسم نسبت بهش یقین پیدا کردم ولی حاضرم صبر بیشتری داشته باشم بازم جواب نداد که هیچ کلا بلاکم کرد.
من چیزیکه میدونم اینه بار اول نباید انقدر عجله میکردم و
از حسم باخبرش میکردم و الان که حس منو میدونه دیگه فک نکنم حاضر باشه همکاری درسی داشته باشیم.. خلاصه الان تصمیم گرفتم حالا که دوباره این قضیه شروع شده برم و مستقیم بهش بگم چی باعث شده با من اینجوری رفتار کنه ..از چندتا چیز میترسم یکی اینکه یه آشنا منو با اون ببینه و اونجور که نیسم قضاوتم کنه و یکی اینکه اصلا حاضر نباشه با من حرف بزنه اون‌موقع بیشتر غرورم جلوش خورد میشه هرچند فک کنم کسی ازین قضیه خبر نداره …
واقعا غرورش و سنگین بودنشو دوست دارم اصلا همین سرسختیش نشونه خوبیه
من یه ترس بزرگ دارم نمیخام بخاطر فکر اون مثله ترم۱ تمرکز از دست بدم و به درسم لطمه بخوره من درسم برام مهمه والبته خیلی سخته…
راهنماییم کنید تو مخمصه عجیبی افتادم نه مثل بعضی پسرا تو رابطه با جنس مخالف بی باک و جسورم البته نمیخام باشم چون خط قرمزایی دارم و اگه فکر باطلی داشتم کلی دختر تو دانشگاه هس که به راحتی تن به رابطه میدن ولی من ازوناش نیستم…
کمکم کنید من هیچ دوست صمیمی برا گفتن حرفام ندارم من تو یه شهر غریبم و از خانواده دورم و وقتی نمیتونم درس بخونم خیلی بهم میریزم…
نمیدونم اصرار بیشتر من به این دختر غیر ازین که بیشتر منو جلوش کوچیک میکنه فایده دیگه داره یا نه؟
من پسر مذهبیم اون بهش نمیخوره مذهبی باشه بخاطر همین ممکنه آبروم هم بخطر بیفته میگم اگه واقعا یروز عاشقم بشه من کمکش میکنم تا مذهبی بشه و حجابشو بهتر کنه …ولی اون اصلا دختر سوسول و سبکی نیس و شخصیت دوست داشتنی داره و واقعا فکر آیندشه و تلاش میکنه…
اگه همه این حرفارو خوندید دمتون گرم ..
کمکم کنید و راه درستی جلوم بذارید فقط نگید فراموشش کنم چون دوماه سعی کردم ونشد الان مصمم ترم هستم و مطمئن ترم که دوسش دارم ….پای سختی های این موضوع میمونم فقط دوست ندارم درسم لطمه ای بخوره تازه دوس دارم تو درسم بیشتر خودمو بهش ثابت کنم فقط اگه این بیمحلیاشو کم کنه و باهام نرمتر بشه انگیزم چند برابر میشه ….
خواهشا جوابتون کامل و طولانی باشه
بازم ممنون
خداحافظ