با سلام
من حدود یک سال است که عقد کرده ام و حدود چهار ماه که ازدواج کردم همسرم بسیار روی خانواده اش تعصب دارد و دائما در خدمت انهاست و روزی چند بار باید به انها سر بزند و بخاطر خانواده اش حتی دست روی من هم بلند کرده و هر چیزی که میخرد باید برای مادرش هم بگیرد و حاضر است من ساعت ها تنهایی بکشم ولی اب توی دل پدر و مادرش تکان نخورد و انها ذره ای ناراحت نشوند و مادرش هم بسیار ادم سرخوشی است و منتظر این هست که شوهر من فقط پیشش برود و سوار ماشینش کند و برایش خرید کند در حالی که اوضاع مالی ما هم خیلی خوب نیست و فقط توقع از این پسرش دارد درحالیکه بچه های دیگرش وضع مالی خوبی دارند شوهرم من را خیلی اوقات نادیده میگیرد و فقط به فکر خانواده اش هست و هیچ اهمیتی به ناراحتی من نمی دهد و فقط و فقط میخواهد رضایت انها را جلب کند با این که تازه عروس هستم ولی بسیار خسته شدم از اینکه این همه نادیده گرفته شدم روزها بالای ۷ الی ۸ ساعت در خانه تنها هستم چون شوهرم فقط به فکر پدر و مادر و جابه جا کردن انهاست من اگر یک شبانه روز هم گریه کنم یا مریض باشم به روی خودش نمی اورد ولی فقط کافیست که مادرش بگوید سرانگشتش درد گرفته دیگر هر کاری بتواند انجام می دهد . مادرش برای خرید سرکوچه اش هم سریع به همسرم زنگ میزند که بیا و من ببر و اسایش را از ما گرفته است دیگر نمیدانم چگونه رفتار کنم