سلام من ۲۹ سالمه ۳ سال باهمسرم دوست بودم و الان ۳ ساله که ازدواج کردیم. همسرم قبلا یک ازدواج نا موفق داشته که کلا ۸ ماه با همسرش زندگی کرده و دلیل جدا شدنشون اخلاق بد همسرشون بوده به گفته خودشون‌.هر دو در سن کم باهم ازدواج کرده بودند به طوریکه همسرش دبیرستانی بوده و به دلیل سن کم خیلی تحت تاثیر حف های مادرش بوده و با خانواده همسرم ناسازگار بوده. وقتی من و همسرم باهم اشنا شده بودیم مشغول پرداخت مهریه بودند که بعد از یک مدت کوتاهی این مشکل حل شد اوایل اصلا به ازدواج فکر نمیکردیم و به همین دلیل من روی شناخت خانواده اش هیچ حرکتی نکردم ولی بعد از سه سال همسرم پا پیش گذاشت و عقد کردیم.خانواده همسرم خیلی سنتی هستند و خانواده من برعکس شون هستند ولی با وجود این اختلاف شدید هیچکدوم برای ازدواجمون مشکل نتراشیدن.ما طبقه پایین خانواده همسرم زندگی میکنیم. مشکل من وابستگی شدید همسرم به مادر و خواهراش هست. این وابستگی در حدیه که اگر باهم جایی باشیم مادرش یا خواهراش زنگ بزنن من رو ول میکنه و میره. خانواده اش همه مسایل رو از من پنهان میکنن من بعد از مدتی از فامیل میفهمم. همسر کارهای خانواده اش رو در اولویت میذاره و اخر سر به کار من میرسه.من مشکلی ندارم با اینکه به خانواده اش کمک کنه مشکل من اینه که مثلا خواهرش یک کاری رو میتونه خودش انجام بده ولی منتظر میمونه همسرم خسته و مونده از سر کار بیاد ببردش کارش رو انجام بده و همسرم هم بدون هیچ غر زدنی میبردش در صورتیکه اگر من ازش بخوام اون کار رو برام انجام نمیده.حتی خواهرهایی که همسر دارن هم کارشون رو به همسر من میگن تا به همسر خودشون.ما هیچوقت تنها مسافرت نمیریم و اگر جایی هم بریم همسرم همش میگه جای مادرم خالی برنامه بذارم مادرمو مثلا فردا بیارم اینجا یا فلان چیزو بخرم ببرم.در صورتیکه خانواده همسرم اصلا به یاد ما نیستن فقط مواقعی که مشکل دارن یا ماشین نیاز دارن به ما میگن ولی مواقع دیگه که بخوان برن تفریح یا جایی مهمونی همه خواهر ها و خانواده جمع هستن به ما که طبقه پایین هستیم نمیگن.ما رو هیچوقت برای وعده های غذایی دعوت نمی کنن درصورتی که هرشب خواهر شوهرهام بالا هستند. حتی در مسایل مالی هم هیچوقت کمک نکردن ما ازشون انتظاری نداشتیم ولی از غریبه هم بدتر با ما رفتار کردن مثلا برای عروسی ما هیچ کادویی ندادند.ولی با همه این توصیفات جوری رفتار میکنند که انگار تمام خرج ما رو میدن و پسرشون رو خیلی خیلی دوست دارند در صورتی که به همسرم خیلی سختی میدن. چه رفتاری کنم که این وابستگی کم بشه.اگر هم جوابتون این هست که به همسرم بیش از حد خوبی کنم که سمتم بیاد باید خدمتتون عرض کنم همسرم کاملا سمت من هست و بارها شده خودش به زبون اومده که خانواده من خیلی بهش نزدیک ترن تا خانواده خودش منتهی انگار رفتارهاش براش یه نوع مسولیت شده انگار نمیتونه ترک کنه نمیتونه بپذیره کمک کردن با وظیفه فرق داره
ممنون میشم جواب بدید.