سلام پدرم44 ساله که معلول جسمی شده و به دنبالش دچار بیماری روحی و روانی شده از روزی که من یادمه تو خونمون درگیری دعوا و مشکلاتی بوده که باعثش زورگویی ها و اذیت و آزارهای پدرم بوده تقریبا 7 سال پیش مادرم فوت کرد و مستقیما وظیفه نگهداری اون افتاد به عهده من و خواهر و برادرم اینم بگم ما کلا3 بچه ایم خلاصه روز به روز بدتر میشد و میشه هرروز یک داستان جدید برامون درست میکنه میره تو کوچه دعوا و درگیری ایجاد میکنه مردم و جمع میکنه فریاد میکشه میخواد بره دادگاه مارو شکایت کنه و پلیس برامون بیاره حالا اینم بگم که دست چپش از کار افتاده و ما برش میداریم و میزاریمش کلا هم که رو ویلچر بوده از 44 سال پیش(راننده ماشین سنگین بوده تصادف کرده) خلاصه پوشکش میکنیم غذا میزاریم دهنش هیچکس از زبونش متوجه نمیشه فقط ما 3 نفر زبونش رو میفهمیم اینم بگم ماهر 3 متاهل هستیم برادرم شریک پدرمه خودش و پسرش و زنش اما به جرات میتونم بگم هیچ کاری براش نمیکنه میگه من خسته شدم همش داد میزنه کفر میکنه البته بگم که اعتیاد به تریاک داره خلاصه تموم کارای پدرم رو دوش منو خواهرمه همش میریم خونه پدرم و میایم واقعا خسته و کلافه شدیم حالا از تموم زحمت و کارهای پدرم که بگذریم رفتارهاش خستمون کرده میره تو کوچه کشون کشون داد و بیداد تهدید بقرآن موندم باید چیکار کنم تازه با ارامبخش و قرص خواب که دکتر براش نوشتت این وضعیتشه راه حل ما چیه بنظرتون دو تا خواهریم که هرکدوم خونه و زندگی خودمونو داریم و درگیر کارها و مشکلات و درگیری های پدرمم شدیم واقعا ما هم دیگه بریدیم عصبی و کلافه شدیم من شخصا میام خونه دیگه حوصله شوهرم و کارهای خونمو ندارم حتی یه مسافرت نمیتونیم بریم کار یه روز دو روز هم نیست هرروز همینه هرروز