سلام .دختری ۲۲ ساله و دانشجو هستم .۳ ساله ازدواج کردم .همسرم موقع خاستگاری به من گفته بود کا خونه و ماشین داره ..طی یک سال گفت خونه پیش فروش بوده و طرف کلاهبردار بوده و پول و خونه هم رفته..پول عروسی گرفتن نداشتند چند سال نامز موندم ..پدم وضع مالیه خیلی خوبه داره و تک فرزند هستم..برای عروسی بدون اطلاع من ماشینو فروخت .یک سال بعد از مراسم عروسی پول رهن خونه رو سرمایه گذاری کردم و اومدیم با پدرو مادرم یک جا نشستیم..همسرم از اول مثل پیرمذدها بود حوصله هیچکاری رو نداشت ..روز به روز فاصله م باهاش بیشتر میشد تا جایی که حس تنفر نسبت بهش دارم ..نمیدونم با زندگیم چیکار کتم ..هر روز که میره ارزو میکنم که دیگه برنگرده واقعا خسته شدم