سلام خسته نباشین
ممنون که وقت گذاشتین
۳۵ سالمه و ۳ ساله از آقایی که ۶ سال ازش بزرگتر بودم بعد از ۴ سال زندگی مشترک جدا شدم
دلیل جدایی تفاوت سنی بود و مهمتر از اون احساس و محبتی به من نداشت. چون هنوز محبت خانمی تو دلش بود که قبل از من قصد ازدواج باهاش رو داشته که اون خانم تو مدتی که قهر بودن نامزد کرده بوده و بخاطر انتقام از اون خانم ۲ ماه نشده اومده بود سراغم و کمتر از ۶ ماه نامزدی ، زود رفتیم سر زندگی.

خلاصه در کمتر از ۲ هفته مجبورم کرد به طلاق توافقی با تهدید به خودکشی. البته اخرین روزا پیامهاشو و دلتنگیاشو با اون خانم اتفاقی دیدم.
طی این ۳ سال . چندین بار پیام داد و تماس گرفت که دوباره زندگی کنیم و آدمی مثل تو پیدا نمیکنم و کنار تو ارامش داشتم و… ولی بعد از یکی دو روز پشیمون میشد و مشکل مالی دارم یا اخلاقتو عوض کن و… میرفت سراغ زندگی عادیش.
تا اینکه چند ماه پیش تصمیم گرفتم فکری برا زندگیم بکنم و با ادم جدیدی ارتباط برقرار کنم.با اقایی همسن خودم اشنا شدم و از همون اول میگه عاشقمه و هم از ظاهر و هم از اخلاق و رفتار هیچکس رو غیر از من نمیخواد.
حدود یکماه پیش متوجه شد که هنوز نتونستم چیزی از مهریه م رو بگیرم و گفت ضعف داری در برابرش و باید هر چه زودتر حل کنی و اون آدم از زندگیت پاک بشه
رفتم تماس گرفتم به قصد اجرا گذاشتن و تهدید کردم و..
خلاصه بین حرفام متوجه شد که ادم جدیدی تو زندگیم هست و شروع کرد به التماس که اشتباه کردم بچه بودم و… حاضر شد قسطی مهریه رو پرداخت کنه . ترسوند از ادم جدید و رابطه جدید و….
تو این مدت از هر دو طرف تحت فشار بودم . هم آقاییکه آشنا شدم تحت فشارم میزاشت که همه تماس و پیامها رو نکته به نکته بهش خبر بدم و اگه چیزی کم و کاست میشد یا حتی هر جور پیام و تماس عصبیش میکرد و ناراحتی و بحث پیش میومد و هم همسر سابقم میترسوند و پشت هم زنگ میزد و التماس و بغض و…
خلاصه از خیر اجرا گذاشتن ، گذشتم و به قسطی دادنش راصی شدم و باهاش حرف زدم که به درد هم نمیخوریم و هیچوقت نمیتونه حسی بهم داشته باشه و منم ادم قبلی نیستم که تحملش کنم و شماره مو عوض کردم.
حالا آقاییکه اشنا شدم. میگه من ازت محبتی نمیبینم تو غرور و مردونگی منو از بین بردی. در طول اونروزا اهمیتی برات نداشتم و خودت و همسر سابقت مهم بودی. تو رفتی به قصد پول ولی چرا اجرا نذاشتی؟ خیلی چیزا بینتون پیش اومده به من نگفتی و..
میگه تو تبدیل شدی به ترسها و خشمهات و درست مثل اون ادم که بهت خیانت کرد تو هم به من خیانت کردی.
میگه باید اعتمادمو جلب کنی باید محبتتو باور کنم .بعضی وقتا از بحث ها و داد و هوارش خسته شدم و گفتم نمیخوام ادامه بدم و باید تمومش کنیم.۱ روز نگذشته بر میگرده و التماس میکنه که عاشقتم و تو اشتباه میکنی باید یجوری حل کنیم و…

هر کاری میکنم و هر جایی میرم باید عکس بفرستم یا تو تماس تصویری خیالشو راحت کنم. کارش خارج از ایرانه.
خیلی شکاکه و میگه حرف زدنم با اون ادم و بعد اجرا نذاشتنم نشونه محبتم بهش بوده و خائن و دروغگوئم و خیلی چیزارو نگفتم. میگم اگه شک داری خب چرا هردومون زجر بکشیم؟ میگه عاشقتم برو دوره روانکاوی. تو بخاطر ترس و خشم هات تبدیل شدی به ادمی که باهات بدرفتاری کرده
اصلا هیچ حقی ندارم در برابرش و قطعا دروعگو و خائنم و هیچ راهی هم نیست.