چطور فراموشش کنم؟؟؟؟
سلام دختری هستم 30 ساله و مجرد از نظر خودم واطرافیانم دختری قابل تمجید ولی هنوز تنهام یک ونیم سال پیش بود به خاطر یه دنیا مشکل تصمیم گرفتم بد بشم کسی خوبی منو نمیدید وارد یه روم شدم با پسری اشنا شدم ک حس میکنم خدا برای من فرستاده بودتش چون نمیخواست من بد بشم اون متدین اهل نماز و قران روزه و منصف ومنطقیه مثل خیلی از دخترا و پسرا اولش قرارمون به خواهر برادری بود بعد کم کم یه حس دوستی بینمون ایجاد شد بعد مدتی حس کردم واقعا عاشقشم واون هم دوستم داره ولی یه مشکلی اینجا هست !!!اون متاهله اولش بهم گفته بود نامزد داره بعد یه مدت گفت زن وبچه داره و چون نمیخواستم باهاش دوست بشم یا ازدواج شرایطش رو درک کردم ولی الان نمیتونم حتی یه روز بدون اون زندگی کنم .
نه نمیخوام وارد زندگیش بشم و خانه ارزوهامو روی خرابه های یه زندگی دیگه بسازم تمام مشکل من فراموش کردن خیلی وقته میخوام فراموشش کنم از خدا هم خواستم ولی تا الان نشده نمیدونم چکار کنم به معنای واقعیه کلمه دارم عذاب میکشم
یه راه عملی و منطقی جلو پام بزارید.
بخواین بیشتر توضیح میدم به خاطر مشغله شماها کوتاه نوشتم
ممنونم
بهترین توصیه برای شما در عین سختی کات کردن رابطه است تا بتونید با گذشت زمان این احساس رو کاهش بدید …
برای اینکارم باید خودتون رو جای همسرش قرار بدید تا شرایط رو بتونید درک کنید
اونی که بت گفته باید فراموش کنی یکی ازش بپرسه عاشق شدی تاحالا؟؟؟؟؟؟؟؟
من کاملا میفهمم چی میگی ۳ سال میگذره و هنو یه لحظه از ذهنم نرفته …
باید به اخرشم فکر کنی من الان خودم عاشق دختری شدم که بعد چندین سال بهم خیانت کرد ما دیگه عادت کردیم به یاد قدیما هنوزم وقتی میبینمش اشک تو چشام جاری میشه .درضمن همونیگه عاشقش بودم با پسر عموم ازدواج کرده هر هفته هم میبینمش
:
سلام.
خواهر گرامی امیدوارم به حرف من گوش کنید.این داستان زندگی خودمه من از۶سالگی عاشقه دختر داییم بودم تودبستانم باش همکلاسی ودوست بودم ولی وقتی سوم راهنمایی بودم یکی از پسر دایی هام اومد خواستگاریش چون منم سنم کم بود نتونستم به خانواده ام بگم که خیلی دوسش دارم در ضمن عشق من چادری بود ولی بعدا بد حجاب شداوناعقد کردن و من همیشه بیادش بودما براش گریه میکردمواونهم بدبخت شدوهمیشه با شوهرش قهر بودن سال۱۳۹۳ تصمیم گرفتمکه همه ی زورما بزنم که طلاق بگیره باماشینرفتمدنبالشو سوارش کردما همه چیزا براش تعریف کردموبش گفتم اگه زن من شدی باید چادری بشی اونم قبول کرد خودش میگفت نمیتونم طلاق بگیرم ولی من خیلی اصرار کردم همه ی تلاشما کردم دلی نشد اونم بامن قهر کرد الانکهدارم اینارامینویسم اشک میریزم اما من آدم سنگدلی هستم ولی عشق این چیزا حالیش نمیشه .بنظر من فراموش کردن عشق غغغغغغغغغغغغیرممکنه حتی میگذره یه عمری اما از خیالت رفتنی نیست من ۴سال وانمود کردم ک برام مهم نیست ک ازدواج کرده ولی آخرش آتیش گرفتم هرکی میگه فراموشش کن خودش تاحالاعاشق نشده.بنظر من اصلا دوستی بایک پر خوب نیست ولی عشق فرق میکنه منظورم این نیست ک دوباره باش دوست بشی منظورم اینه ک همه تلاشتو بکنی ک بش نرسی ک ی روزی مدیون دلت نشی اگه خانواده هاتون راضی باشند میتونی زن دومش بشی درست اینکار چیز خوبی نیست ولی عاشقی این چیزا حالیش نیست ولی اگه نخوای این کارو بکنی نمیتونی فراموشش کنی ولی باید با این درد بسازی .موفق باشی
سلام علیکم خدمت شما دوست عزیز
خواهرم درک میکنم ولی یکم به خودتون بیاین اصلا دوستی مجازی با عقل جور در میاد که ندیده و نشناخته عاشق بشین؟
با این که اینا رو میگم خودمم دقیقا همینو تجربه کردم مجازیشو ولی تنها راهش اینه که یکی بیاد تو زندگیتون و طعم واقعی عشق رو از نزدیک بچشین و اون وقته که خیلی کم و بی رنگ میشه.
۱٫بااشون قطع رابطه کنین
۲٫از فضای مجازی فاصله بگیرین و به دنیای واقعی رو ببرین
۳٫با دوستاتون به گردش و خوش گذرانی بپردازین
۴٫خودتونو مشغول کنین
۵٫فکر کنین که واقعا رابطه ای خنده دار داشتین که همینجورم هست به خودتون بگین مجازی عاشقی یعنی چی به خودتون تلقین کنین
۶٫همش بخندین و شاد باشین فکر هیچی رو نکنین
۷٫تنها نباشین
۸٫به نماز بپردازین(خیلی جواب میده)
۹٫به فکر ازدواج باشین
۱۰٫خاطرات و صحبت ها و تمامی چیزهایی که بین خودتون بوده رو هیچ وقت به یادتون نیارین
شما با عمل کردن به اینا به مرور زمان بهتر میشین.امیدورام خیلی خیلی زود حالتون خوب بشه
موفق باشین
سلام دختری ۲۲ سالم،۶سال باپسری که فامیل درجه ۳بود دوست شدم همه فامیل در جریانن،هم خانواده اون و هم من در جریانن،قصدمون کاملا ازدواج بود طوری که همه میدونن،این اقا چند مدتی رفتارو برخوردش تغییر کرده بود،نسبت بهم بی توجه شده بود همش ناراحتم میکرد اصلن به حرفام توجه نمیکرد همه زندگیش شده دوستاش،اونم دوستایی که دوستش نیستن فقط از زندگی عقبش انداختن،من هر چی بهش میگفتم که بسه دیگه تموم کن این کاراتو من دارم اذیت میشم اما انگار نه انگار چیزی واسش مهم نبود،منم گفتم میخوام جدا شم تا شاید چند روز دوریم درستشکنه،چون قبلا باز پیش اومده بود این مسئله درست شد اومد سمتم،اما الان ۱۰ روزه ازش خبری نیست هیچ خبری دارم دق میکنم تنها عشق زندگیم بود خیلی دوسش دارم،فک کردن به اینکه دیگه ندارمش داره داغونم میکنه،اینکه بخواد واقعا تنهام بزاره ابروم میره تو فامیل و اشنا،و مهمتر از همه نداشتنش دیونم میکنه چون واقعا عاشقشم…تورو خدا کمکم کنید حالم خیلی بده حتی این توضیحاتم دارم بااشک مینویسم چون واقعا دارم عذاب میکشم..
دوست عزیز تکلیف خودتون رو خیلی صریح و قاطع باید روشن کنید… اینکه بخوایت خودتون رو با دوست داشتن توجیح کنید یک بعد موضوعه و شما باید تمام رفتارهای ایشون رو تحمل کرده و سازگاری به خرج بدید … و حرفی از گله و شکایت هم به میون نیارید ولی اگر میخوایت برای داشتن زندگی آرام تلاش کنید باید با ایشون خیلی جدی صحبت کنید و اگر نتونه نظر شما رو جلب کنه و خودشو تغییر بده باید تصمیم سخت ولی درستی رو در زندگی بگیرید
الاناصلن بر نمیگردهتا بخوام باخاش جدی حرف بزنم،اصن دیگه منو فراموش کرده مثل اینکه دیگه سراغی از مننمیگیره
سلام و خسته نباشید. اینکه عاشق شدن با این شرایط درست نیست درسته، اینکه باید از این جریان خودشو بزاره کنار درسته ولی سخته. من ۳۲ سالمه ۱۹ سالگی ازدواج کردم و الان از زندگی من ۱۳ سال میگذره زمانی که سال سوم راهنمایی بودم با پسری دوست شدم که حدود ۵ سال دوستی ما طول کشید عاشق هم بودیم که بعد از مدتی رفتارش سرد شد و ماهی یکبار هم به من زنگ نمزد تصمیم گرفتم ازش جدا بشم فقط شاید اینکه عشق ما باعث بشه برگرده و رفتارش مناسب بشه.ولی نیومد بعد از گذشت یک سال که که خبری ازش نشد تصمیم به ازدواج گرفتم ازدواج کردم.و الان بعد از ۱۳ سال عشق قدیمی من اومده با چشمای اشک بار که نتونسته منو فراموش کنه و زندیگی براش سخت شده چون همیشه به فکر منه بعد از صحبت ایشون من هم درگیر این موضوع شدم الان حدود ۳ ماهه هر با راضی میشیم که کار مادرست نیست نباید ارتباط داشته باشیم البته ارتباط از طریق چت هستش خودش هم قبول داره که درست نیست ارتباط ما ولی بعد از چند روز دوباره تحریک میشیم و پیام میدیمیا از طرف اون بعضی اوقات از طرف من . اینم بگم که من عاشق همسرم هستم و به هیچ عنوان نمی خوام ذره ای ناراحتی براش ایجاد بشه لطفاً راهنمایی کنید منو که چکار کنم . میدونم ارتباط اشتباهه ولی خواهش می کنم یسه راهکار جلوی پای من بزارید که بتونیم تمومش کنیم
عشق گذشته
دوست عزیز ورودی سوالات سایت بالاست و باید دوستان صبور باشند.
اگر دقت کنید همین عجله شما باعث چنین اتفاقاتی شده .
پس به همین خاطر در زندگیتون نه از کسی طلبکار باشید و نه عجول !
اینکه شما در زمانی چنین تصمیمی رو برای زندگیتون گرفتید نباید خودتون رو سرزنش کنید .
ایشون اگر شرایط ازدواج رو داشتند و شمارو هم دوست داشتن باید برای رسیدن به شما اقدام میکردند که به هر دلیلی نشده .
اینکه بعد از ۱۳ سال دوباره اون عشق قدیمی شما برگشته چیزی رو نباید در زندگی شما تغییر بده .
شما مسیرتون ۱۳ ساله مشخص شده و باید به این رابطه جدید پایان بدید .
اینکه دنبال راه حل هستید بهتر از هر کسی میدونید چنین راه حلی وجود نداره .
مگر اینکه رابطه رو همونطور که گفته شد کامل کات کنید .
یا جدا بشید و زندگی جدیدتون رو شروع کنید .
پس میبینید راهی که شما تازه شروع کردید راهی جز به تمام کردن رابطه نداره .
و باید تمام راه های ارتباطی رو با تمام سختیش قطع کنید .
و برای قدم اول از تعویض شماره خودتون باید شروع کنید .
با سلام و احترام
خیلی ممنون از پاسخگویی شما
عشق افلاتمنی،عشقیست فاسدکه درمحدوده حسم زنجیرشده است نامتعارف که بیماران روانی به همنوعان خودمیورزند.داستان،لیلی ومجنون(یوسفو زلیخا)(خسرووشیرین)ودگرافسانهانهایت امربوصلت نگراییدتاازنگشاباخبرشدچون گذشت زمان ویکنواختی زنگی مسایل ومشکلات عدیده ای پیش میاورد