سلام.ممنونم که به من پاسخ دادید.دختری هستم مجرد که 4 ماه دیگر 28 ساله می شوم.از شهر اهواز و بختیاری هستم.در خانواده ای به دنیا آمدم که فرزند پسر بسیار بیشتر اهمیت دارد.وقتی مادرم در سنوگرافی فهمید که من دختر هستم خواستند من را از بین ببرند اما متاسفانه این کار را نکردند.هنوز هم گاهی که از پشت در اتاقم حرف هایشان را گوش می دهم این حرف را می زنند.یک برادر بزرگتر از خودم دارم 31 ساله و یک خواهر کوچکتر از خودم دارم 24 ساله. من از سن هفت سال و خرده ای که داشتم دچار وسواس فکری شدید بودم و همچنان هستم.به خاطر رفتارهای خانواده ام به این وضع افتادم.هیچ توجه خاصی به من نکردند هیچ کدام از نیازهایم براورده نشد من را به هیچ کلاس ورزشی یا علمی یا هنری نفرستادند و متاسفانه استعداد هایم همچنان نهفته ماند و نمی دانم شاید هم نابود شدند رفتند.موقع انتخاب رشته دبیرستان هیچ مشاوری من را نبردند خودشان هم هیچ سختگیری نکردند که چکار کنم یا نکنم خودم انتخاب اشتباهی کردم که هنوز چوب آن را می خورم.برای انتخاب رشته دانشگاه هم بازهم پیش مشاور من را نبردند و بازهم اشتباه رشته ی روانشناسی بالینی خواندم و الان فوق لیسانس این رشته هستم ولی هیچ علاقه ای به آن ندارم و آینده ای برای خودم نمی بینم.عشق کودکی من و همه ی عمر من رشته ادبیات انگلیسی بود.خواستم بروم دانشگاه پیام نور غیرحضوری این رشته را از لیسانس بخوانم که به خاطر کرونا همه چیز به هم ریخت.بدجوری توی زندگی ام تاثیر بد گذاشت و خیلی ناراحت تر و افسرده تر شدم.من به خاطر بیماری وسواسم نمی دانم کجا هستم اینجا کجاست من کی هستم حتی نمی دونم زنده هستم یا مرده هستم.می گیرم حساب میکنم برم دانشگاه میگم ای داد بی داد تا کی تمام بشه و چقدر باید خسته بشم و زجر بکشم اصلا زندم مردم تا اون موقع.
از خودم بگم که تا حالا یک خواستگار هم نداشته ام و حتی یک سگ هم از من خوشش نیامده است چه برسد به یک انسان.حتی دخترها و خانواده ام و فامیل ها هم حس می کنم از من خوششان نمی آید هیچ کس تا حالا به من توجه خاصی نکرده.البته دیگر این چیزها برایم خنده دار و بی معنی شده است اما خب فقط گفتم که بدانید در چه شرایطی هستم.بچه تر که بودم خیال پردازی می کردم که یک شوهر خوب می اید و من را از این جهنم نجات می دهد اما همه اش خواب و خیال بود.هیچ شوهری وجود ندارد چون من زشت هستم.تازه چه کسی حاضر است با یک بیمار روانی که همه عمرش راه را اشتباه رفته و زشت است و قد کوتاه است و نه شغلی دارد و نه پولی دارد و نه حتی دوست دارد صاحب فرزند بشود ازدواج کند.ازدواج هم فراموش کردم رفت.من از بی پولی خیلی در فشار هستم.پدرم وضع مالی بسیار خوبی دارد و حتی کار نمی کند و مفت می خورد و می خوابد و کرایه مغازه اش را می گیرد ولی بسیار خسیس است.اما به برادرم که چندین سال است ازدواج کرده دو دستی پول می دهد و برایش خانه و ماشین خریده اما من حتی یک دست لباس خوب هم ندارم.چه برسد که چیزهای دیگری که دوست دارم را برایم بخرند.به زنش احترام می گذارند برایش طلا و موبایل و بهترین لباس ها را خریده اند اما برای من که دختر خودشان هستم هیچ کاری نکرده اند و نمی کنند.در تعجبم مگر او دختر نیست پس چرا اینقدر ارزشش بالا است.هیچ شغلی برای من در حال حاضر وجود ندارد خودتان که بهتر می دانید وارد رشته ای شدم که نباید میشد شغل های آزاد هم که اینقدر حقوقشان کم است که حتی کرایه رفت و آمد هم نمی شود آن هم در این شرایط کرونا که می ترسم از خانه بیرون بروم.رابطه ام با خانواده ام بسیار بد است از انها می ترسم هم عصبی هستند و هم کودک.و کم عقل.حتی برای عروسی برادرم هم نرفتم چون دلم را شکسته بود اما هیچ کس عین خیالش هم نبود.حتی به فکر آبرویشان هم جلوی فامیل ها نبودند.چون من هیچ ارزشی نداشتم.همه اش در این فکرم خودم را راحت کنم و خودکشی کنم.چون هیچ راهی برای نجات من نیست.هیچ پولی هم ندارم که خانه جدا بگیرم.هیچ.بدبخت و بیچاره هستم.حتی لباس خوب هم ندارم از کودکی همه چیز برایم آرزو بود مادرم بی تفاوت و کودک بود و حتی از خانه در نمی امد و هنوز هم همینطور است حتی حواسش به این نبود که من نوار بهداشتی دارم یا نه.لباس زیر دارم یا نه.عین خیالش نبود ولی برای برادرم و خواهرم همه کار کردند.من خیلی جگر دارم راحت میتوانم خودم را از بین ببرم.همه امیدم دانشگاه بود که آن هم اینطور شد.کار هم که نیست.پس بگویید چکار کنم.گفتم شاید راهی باشه که به شما پیام دادم.اما می دانم که نیست.راستی بزرگتر تو فامیل نداریم که به او بگویم.پدربزرگ مادربزرگ هم ندارم.ممنونم اگر کمکم کنید.
راستی خیلی پیش روانپزشک و روان شناس و مشاور رفتم.قرص هم زیر نظر پزشک خوردم برای وسواس هیچ فایده ای که نداشت تازه فقط من را گیج و منگ کرد.