سلام ، در یازدهی سالگی پدر و مادرم جداشدند یک خواهر کوچکتر دارم الان ۲۰ ساله هستم . مشکلم این است که هر وقت مشکلی عادی ، که بین همه مادر و دختر ها پیش می آید ، مثلا ریختن آب روی فرش و غیره ، من برعکس همه از قبیل این حرف ها را می شنوم که تو هم مثل پدرتی از دستت خسته شدم ، دیگه تحملت را ندارم از خونه پرتت می کنم بیرون .
می دونم که مادرم دوستم دارد و برای تحصیل و همه چیز تلاش می کند ولی وقتی عصبانی می شود این حرف ها را می زند من دارم نابود می شوم من اضافی ام . من یادگار نحسی ام که مادرم را عذاب می دهد .