پیشاپیش از وقتی که میگذارید ممنونم.
مدتی که شدیدا احساس نیاز می کنم به این که پیش مشاور برم اما به هیچ عنوان امکانش نیست به دلایلی.
بنده هفت ماه است که عقد کردم.
همسرم رو خیلی دوست دارم و خدارو شکر ایشون هم عاشق منه. از وقتی که عقد کردیم، دیگه همه کسم شده. و خیلی برام مهمه که از دستم ناراحت نشه به هیچ عنوان. اصلا دست خودم نیست. نمی تونم حتی یه لحظه ناراحتی ش رو تحمل کنم. وقتی حتی به نظرم اون مقصره و کاری کرده که دوست ندارم اگر رفتاری کنم که ناراحتیم بروز پیدا کنه و همسرم هم ناراحت بشه حالت جنون امیزی بهم دست میده. فکر می کنم دنیا دیگه تموم شده.
همسرم خیلی منو دوست داره. وقتایی که مریضم خیلی به فکرمه. اما تو بعضی مسایلخیلی حساسه. من خانم محجبه ای هستم. چادر سر می کنم. ارایش نمی کنم. اما با این وجود همسرم اگه ببینه روسری ای بهم میاد خیلی یا با چیزی زیباتر شدم به هیچ عنوان دوست نداره من اون رو تو مهمونی ها یا هرجا استفاده کنم. دوست نداره کسی حتی خانم ها و محارم موهای من رو ببینه. دوست نداره تو عروسی ها لباس باز بپوشم به هیچ عنوان دوست نداره ارایش کنم حتی تو بخش زنانه تالار. من همه ی این ها رو پذیرفتم و هرچی که تا به حال مطرح شده و ازم خواسته بی حرفی قبول کردم. همسرم خیلی مرد خوبیه. و من عاشقشم. اما منی که خیلی وقتا و تقریبا حجاب برام مهم بوده و همیشه رعایت می کردم الان دیگه احساس محدودیت می کنم. احساس می کنم بعد از یه مدت تبدیل به زنی میشم که شوهرم دوست نداره من کنارش راه برم. اصلا تا به حالا همچین چیزی رخ نداده. اما من همچین واهمه ای دارم. من برای هرجایی که برم با وجود این که هنوز در دوران عقد هستم از همسرم اجازه می گیریم که اگر اینطور نباشه به شدت ناراحت میشه. اما بعضی وقتا احساس می کنم به تنمهایی احتیاج دارم. حتی وقتی همسرم فهمید یه بار یک ایستگاه اتوبوس رو پیاده رفتم چون حوصله نداشتم خیلی ناراحت شد که چرا اجازه نگرفتم.
من می دونم همسرم خیلی من رو دوست داره. مطمئنم. ولی وقتایی که از دستم ناراحت میشه مث وقتی که یه بار که اومد خونه مون و من حمام بودم و طول کشید در رو باز کنم چون میخواستم لباسی که دوست داره رو بپوشم بعد، به شدت نااراحت شد. به شدت. و دیگه به من نگاه نمی کرد. هرچقدر عذرخواهی میکردم نمی پذیرفت. حتی وقتی بقلش میکردم توجهی نمی کرد. و همه ان ها در شرایطی بود که از قبل برنامه داشتیم خیلی خوش بگذرونیم با هم. و من اصلا درک نمی کردم. چرا این شدت از ناراحتی و چرا وقتی من این همه عذر خواهی می کنم نتیجه ای نداره….
همسرم خیلی وقتا از دست من ناراحت میشه
وقتایی که اصلا کار بدی حتی از روی قصد انجام ندادم.. مثلا چرا تو ماشین که کنارشم حواسم نبوده و فلان خیابون رد شده.. چرا حواسم نبوده قبل از رسیدن به مقصد جایی که همیشه صبحانه می خوریم زودتر چایی بریزم که خنک بشه.. یهخ بار که حوصه نداشتم و پکر بودم سر سفره صبحانه یهو بلند شد و چنان اخمی کرد و ناراحتی های بسیار زیاد بعد از کلی تایم متوجه شدم چون من سر سفره نخندیدم و ایشون هم کوچکترین تلاشی برای سرحال کردن من نکرده بود..چون یک بار گفت بیا خونه مون و من غذای اون شب رو دوست نداشتم و نرفتم دیگه بهم نمیگه بیا و من خودم باید تنظیم کنم و یه روزایی برم..من معمولا خیلی بسیرون نمیرم و هر از گاهی که دلم بگیره میرم و مسجد دانشگاهمون اما با وجو این که میدونه اجازه رفتن رو بهم نداده چند وقته. قبلا ها که میخواستم پیش مشاور برم متوجه شدم دوست نداره و اجازه نخواهد داد منم مطرح نکردم.

خیلی وقت ها تو. حرفاش شوخی میکنه با من و مسخره م می کنه ولی اگه کوچکترین حرف من این حالت رو داشته باشه به شدت ناراحت میشه.
وقتایی که ناراحت میشه حرف نمیزنه بهم نگاه نمی کنه اگر وسیله ای دستش باشه با ظرب می کوبدش. منتظر میشه و از هر حرف من منظور بدی برداشت می کنه.
وقتایی که از دستم ناراحت نیست خیلی وقتا انقدر عشق نثارم میکنه که شرمنده میشم.
من دوست ندارم دروغ بگم ولی الان که دلیل پکر بودنم رو میپرسه و میخواد بدونه مشکل از اونه همش میگم نه.
چون عاشقشم و نمیخوام حتی یه لحظه ناراحت بشه. از عقدمون تا حالا هر روز همدیگر رو دیدیم. و نمیخوام به هیچ دلیلی اونقدری ناراحت بشه که نیاد دیدنم.
تا حالا هر مسئله ای پیش اومده من عذر خواهی کردم ازش. خیلی زیاد ولی اون خیلی دیر می بخشه . در صورتی که هر اتفاقی از طرف همسرم باعث ناراحتی من بشه خیلی زود یادم میره و توجیه براش میارم که از دستش ناراحت نشم. حتی بهش اخم هم نمی کنم.
خیلی این روزها حاام بده. هر روز گریه می کنم. دست خودم نیست. تو اتوبوس که هستم. یا دارم هرکاری می کنم یهو گریه م میگیره.
در عین حال عاشق شوهرم هستم.
واقعا نیاز دارم که هرچه سریعتر راهنماییم بکنین