چیکار کنم خیلی عاشقشم
سلام .من از سال 91 با پسری دوست هستم که قرارمون ازدواج هست . من در حد متوسط دوسش داشتم اما چون قصدش ازدواج بود و خیلی بهم محبت میکرد این رابطه رو ادامه دادم تا جایی که خیلی بهش دل بستم . توی این مدت خواستگارامو به بهونه ای رد کردم. بهم گفت فعلا به خانواده نگم تا شرایط کاریش تثبیت شه میخواست دفتر بیمه بزنه و توی این مدت ارشد هم قبول شد و مدام بهم میگفت صبر کنم و میگفت که خانوادهها نفهمن چون میگفت نمیخوام مادرم بفهمه که دوست بودیم و بعدا اذیت کنه. خانوادشون مذهبی هست و من اینو قبول کرده بودم. توی این 3 سال خیلی خوب بود همیشه هوامو داشت من ازش خیالم خیلی راحت بود هیچ وقت خواسته ی رابطه جنسی ازم نداشت . از وقتی رفت دانشگاه کمی اخلاقش تغییر کرده بود تا اینکه من یه خواستگار داشتم که مادرم اصرار میکرد از دستش ندم و شماره منو داد به مادره پسره که با هم حرف بزنیم من ناچارا قبول کردم تا اینکه بعد یه مدت بگم که ازش خوشم نیومد.حتی از 5 تا زنگش به یکی ج میدادم.از دوست پسرم قایم کردم که نگران نشه اما متاسفانه توی گوشیم اس ام اس رو دید خیلی عصبی شد حتی گفت دیگه بهم زنگ نزن.کلی خواهش کردم که اجازه داد قضیه رو بگم گفتم ببخشم مجبور شدم گفتم میدونی که آقای من تویی جز تو کسی تو قلبم نیس. حتی خواستگارو رد کردم پیش خودش.گفت میبخشم اماااااااا !!! کم کم اخلاقش خیلی عوض شد یه کارایی میکرد که من ناراحت شم میومد از همکلاسی های دخترش تعریف میکرد با آب وتاب .. حتی کم کم صداشو بالا میبرد و یا کم زنگ میزد و من هم که خیلی بهش وابسته بودم هی گله میکردم و اونم داد میزد و دعوا شروع میشد تا اینکه بهم گفت ما دیگه باهم تفاهم نداریم تموم شه گفتم من نمیتونم و باز ادامه دادیم رابطه رو…اما دیگه من هر روز بیشتر تحقیر میشم یه روز میگه دوسم داره یه روز میگه حوصلتو ندارم ..کسی که راضی نمیشد آب توی دلم ت************ بخوره هر روز اشکمو در میاره. حتی توی این مدت کمی رابطه جنسی هم داشتیم ولی بازم ازم دور میشه…میدونم این رابطه جنسی ارزشمو کم میکنه اما اون خواست در حد کم من هم قبول کردم میخواستم بدونه دوستش دارم ..ولی بازم اخلاقش سرده..خیلی زود عصبی میشه الکی میگه چون توی کارم موفق نیستم و نا امیدم دیگه نمیتونم تو رو هم خوشبخت کنم!!!! با همه بد اخلاقیاش نمیتونم دل بکنم اون آقام بود هنوز محبتاش از یادم نرفته. میگه نمیتونم مثل قبل باشم میگم چرا میگه نمیدونم میگه دیگه واسم خنده دار میاد که اونقدر نازتو میکشیدم…بیشتر اوقات من بهش زنگ میزنم. نمدونم چشه؟ چی کار کنم؟/
معلومه چشه دیگه.دیده تو چقدر راحت داشتی بیخیالش میشدی اونم دیگه دلش با تو صاف نیست.بنظرم اگه هنوزم دوسداری اون اقای زندگیت باشه یشب بشین باهاش درست حسابی صحبت کن.همه ی این حرفای تو دلتو بهش بگو.بگو که دوستش داری از ته قلبت.و نمیتونی بد شدنشو تحمل کنی.خلاصه تموم حرفاتو بگو.بگو چرا عوض شده و مگهدیگه دوستت ننداره که اینطوری میکن.بگو چیشده که باهات بی رحم شده.واسه اخرین بار غرورتو جلوش له و له تر کن،ه.اگه دیدی درست نمیشه بهتره بیخیالش بشی چون حتما عشقی که به تو داشت ذره ذره داره تموم میشه.پس بیشتر خودتو عذاب نده
قبل از اینکه باهم باشیم بهش وابسته بودم اما انقدر غرورم برام مهم بود که هیچ وقت حاضر نبودم بهش بگم تا اینکه خودش اومد سمتم منم قبول کردم ( اصرار خودش )که باهاش باشم اوایل همه چیز خوب بود تا اینکه بعدش فهمیدم عاشق یه دختری بوده و خواستگاریش رفته اما خانواده ها راضی نبودن و بهم زدن من خیلی راحت کنار اومدم و رابطه رو ادامه دادم من هر روز عاشق تر از دیروز و اون سردرد تر ماهی یکی دوبار کات میکرد و هر روز جلوش له میشدم و ب رو خودم نمیاوردم کوتاه میومدم تا بمونه کنارم تازه داشت همه چیز خوب میشد که اس داد بهتره تموم کنیم من هنوز دلن پیش اون دخترس این بار دیگه اصراری به موندنش نکردم چون تو این رابطه خیلی خودمو کوچیک کردم که بمونه اما…
کمک میخوام نمیدونم چیکار کنم خیلی دوسش دارم نمیخوام از دسش بدم چیکار کنم ؟
اگر قراره گدایی عشق کنید نیاز به مشاوره ندارید
تصمیم و فکر ایشون کاملا” روشنه برعکس تفکر شما که نوعی سرگردانی درش دیده میشه
ایشون علاقه ای به شما نداره و شما نمیتونید چنین شخصی رو به زور نگه دارید و به این موضوع خوب دقت کنید
خواستم فراموشش کنم اما هر دفعه
ب هر بهانه ای میاد سمتم که باهام حرف بزنه
اینطوری سخت میشه فراموشش کنم.
خیلی درگیر این موضوعم فکرم خیلی مشغوله میخوام یه تصمیم کلی بگیر اما نمیتونم
خستم خسته.
اگر رفتار و گفتار شما قاطع باشه مسلما” میتونید رابطه رو کات کنید
در حال حاضر، در جامعه بین افراد روابطی وجود دارد که به قول دکتر شریعتی با جرقه ای آغاز و اکنون به صاعقه تبدیل شده است. طرفین به این نتیجه رسیده اند که اصلا با هم وجه مشترکی ندارند و مدت هاست روزمرگی را تجربه می کنند. اکنون مانده اند چگونه این رابطه بی ارزش را تمام کنند.
این راهکارها شما را در راستای خاتمه دان به این نوع روابط کمک خواهد کرد
قطع رابطه عاطفی واقعا سخت است چون شامل دادن یا گرفتن خبر بدی است که عمیق ترین نقطه ضعف آدم ها به حساب می آید: ترس از اینکه دیگران نمی توانند دوستمان داشته باشند.
متاسفانه اکثر ما روش درست قطع رابطه را بلد نیستیم: به همین خاطر نه فقط نمی تونیم ناراحتی قطع رابطه رو به حداقل برسانیم، بلکه با رفتارهای اشتباه، اوضاع را بر فرد مقابل سخت می کنیم و خودمان هم وارد وضعیتی می شویم که نمی توانیم رفتارهایمان را نقد کنیم.
برخورد عاقلانه و اخلاقی با کسی که زمانی نگرانمان بوده و دوستمان داشته است، شجاعت می خواهد اما شجاعت همه ماجرا نیست، ما باید بتونیم برای خودمان احترام قائل باشیم و کاری کنیم که دو طرف بعد از این شکست، بتوانند دوباره به زندگی برگردند.
رابطه عاطفی را چگونه تمام کنیم؟
البته نمی شود برای قطع رابطه دستورالعملی ساده و کم هزینه توصیه کرد اما مجله «روانشناسی امروز» »Psychology Today» منتشر شده در کانادا، هفته گذشته، نکته هایی را پیشنهاد داده است تا به کمک آنها درد و رنج اجتناب ناپذیر قطع رابطه به حداقل برسد و هر دو طرف به لحاظ احساسی صدمه مادام العمر نبینند.
البته فراموش نکنید تلخ تر از همه تلخی های یک رابطه، تن دادن به تداوم رابطه نه به خاطر عشق که به خاطر نگرانی، ترس و دلسوزی است.
۱- مسئولیت کامل شروع روند قطع رابطه را برعهده بگیرید
اگر احساسات یا نیازهایتان تغییر کرده است، اگر رویاهاتان دیگر به هم شباهتی ندارد یا زندگی تان در مسیرهایی متفاوت است، شجاع باشید و این را صریح اعلام کنید، نه اینکه طوری با شریک زندگی تان برخورد کنید تا مجبور شود اینها را به زبان بیاورد.
پال فالزون، مدیر یک شرکت خدمات آنلاین یافتن شریک زندگی می گوید: «وقتی احساس می کنید یک رابطه باید تمام شود نباید مسئولیت گریز شوید و کاری کنید که طرف مقابل خودش به زبان بیاید و بگوید که دیگر نمی تواند ادامه دهد. این باعث نابودی عزت نتفس شما می شود، این خاطره هیچ وقت از ذهنتان پاک نمی شود و هیچ وقت فراموش نمی کنید که شجاعانه عمل نکردید.»
راسل فریدمن مدیر مرکز مشاوره ای «بهبودی از غم» در کالیفرنیا هم می گوید: «شما دوست دارید این بار را از دوشتان بردارید و جوری رفتار می کنید که بالاخره طرف مقابل بگوید که دیگر بس است و از این رابطه خسته شده اما این رفتار شما تمام تلقی آن آدم از زندگی را به هم می ریزد. طرف مقابل در ابتدا متوجه نمی شود که شما قصد دارید رابطه را قطع کنید و شروع می کند به پرسیدن این سوالات از خودش: آیا آدم ارزشمندی نیستم؟ آیا غیرجذابم؟ شما آرام آرام این احساس را در طرف مقابل به وجود می آورید که مقصر خودش است. شما به درک او ضربه می زنید و او به آنچه احساس می کند، می بیند یا می شنود اطمینان نخواهد کرد.» این نوع بلاتکلیفی می تواند آن را در رابطه های بعدی هم فلج کند. دیگر نمی تواند به از خودگذشتگی یا شایستگی نفر بعدی اطمینان کند.
۲- قطع رابطه را رو در رو انجام دهید
یک نکته علمی: آدم ها در روند تکامل به مراوده رو در رو روی آورده اند و این باعث نزدیکی و آرامشی می شود که در رابطه از راه دور ممکن نیست.
در یک قطع رابطه رو در رو ممکن است اشاره های غیرکلامی را حس کنیم که به ما اطمینان می دهند که همچنان قابل دوست داشتن هستیم. هر چیزی جز قطع رو در روی رابطه، این پیام اضطراب آور را در خودش دارد: «تو اهمیت نداری».
عده ای ممکن است فکر کنند با ایمیل زدن، پیامک فرستادن یا اعلام در فیس بوک می توانند از تلخی اعلام قطع رابطه کم کنند اما این روش های از راه دور به شخصی که خبر قطع رابطه را دریافت کرده چنان ضربه ای وارد می کند که در رابطه های بعدی اثراتش را خواهیم دید. فالزون می گوید: «وقتی شما هیچ توضیحی د رباره دلیل قطع رابطه نمی دهید، طرف مقابل زمانی خیلی طولانی را صرف این مسئله می کند که چه مشکلی داشته و چه اشتباهی کرده است. این آدم بعد از شما به سختی وارد رابطه عاطفی دیگری می شود.»
جان کاکیبو، عصب شناس دانشگاه شیکاگو می گوید: «اگر با ما از راه دور قطع رابطه کنند به احتمال زیاد در یک برزخ احساسی گرفتار می شویم. رو در رو نبودن قطع رابطه، درد ناشی از دست دادن یک رابطه پر ارزش را چند برابر می کند.» بدون یک پایان قطعی، وارد فکرهای بی پایانی می شویم که در اکثر اوقات به افسردگی منجر می شود.
سوزان نولن – هوکسما استاد روانشناسی دانشگاه ییل هم معتقد است: «در مواقعی که شخص تصویر ناقصی از وقایع اطراف دارد به احتمال زیاد در تفکر غرق می شود. این می تواند باعث سقوط احساسی شخص شود. عده زیادی از کسانی که از این سقوط جان سالم به در می برند به شدت به دیگران بدگمان می شوند و به سختی می توانند به کسی نزدیک شوند.»
رابطه عاطفی را چگونه تمام کنیم؟
برناردو کاردوچی، استاد روانشناسی در دانشگاه ایندیانا هم می گوید: «وقتی به دیگران اعتماد نداری روی آنها سرمایه گذاری کمتری می کنی. پس آدمی که بعدا باهاش رابطه برقرار می کنی از گناه های یک غریبه – شخص قبلی در رابطه – رنج خواهد کشید.»
جالب است وقتی ما از راه دور قطع رابطه می کنیم دیر یا زود دچار عذاب وجدان می شویم چون بالاخره می فهمیم که چطور به طرف ضربه زدیم و چقدر کم نگرانش بودیم. جان پورتمن، استاد درس فلسفه اخلاق در دانشگاه ویرجینیا می گوید: «ممکن است پنج سال بگذرد و بالاخره از کار خودتان خجالت بکشید. این احساس گناه و خجالت بر روابط بعدی شما هم تاثیر می گذارد.»
۳- با وقار رفتار کنید
از آنجا که قطع رابطه یک سناریوی بالقوه انفجاری هست سعی کنید پیش از انجام آن به تک تک توهین هایی که خواهید شنید و تک تک فحش هایی که احتمالا خواهید داد فکر کنید. اینجوری موقع دعوا معقول تر حرف می زنید. محترم شمردن طرف مقابل باعث می شود او هم با احترام بیشتری با شما حرف بزند.
۴- صادق باشید
اینکه بگویید «دیگر عاشقت نیستم» خوب است اما نباید از صداقت چماق بسازید یا همه چیز را فاش کنید.اگر مثلا از نحوه حرف زدن طرف مقابل نفرت پیدا کردید و تا دهنش را باز می کند حالتان به هم می خورد بهتر است این را در دلتعون نگه دارید. جان پورتمن، استاد دانشگاه ویرجینیا می گوید: «مهمترین وظیفه شما این است که مراقب اعتماد به نفس طرف مقابل باشید. طوری بلا سرش نیاورید که نتواند هیچ رابطه موفق دیگری داشته باشد. نمک روی زخمش نپاشید. این شکنجه است.»
روی بامیستر استاد روانشاسی دانشگاه دولتی فلوریدا هم معتقد است: شما قصد دارید یک پیام را به طرف مقابل برسانید «تو آن کسی که من می خواهم نیستی». همین. پس نباید او را به این نتیجه برسانید که مشکل بزرگی دارد و پر از کمبود است.
۵- بی خیال کلیشه های بد مثل «مشکل تو نیستی، منم» شوید
این جمله های تکراری و بی ربط فقط طرف مقابل را به این نتیجه می رساند که ذره ای احترام برایش قائل نیستید و با دم دستی ترین تکه های فیلم ها و سریال ها با آن برخورد کرده اید. شما به طرف مقابل یک توضیح درست (حتی مختصر) بدهکارید. باید به او توضیح دهید که چرا اوضاع آنطور که می خواستید پیش نرفته است، ضمنا نیاز نیست طرف مقابل را وادار کنید که دلایلتان را بپذیرد، به خصوص که چنین بحث هایی عموما به خشونت منجر می شود.
۶- شروع نکنید به تحلیل جزء به جزء ماجرا
به اعتقاد راسل فریدمن «این ایده خوبی نیست چون امکان ندارد به توافق برسید. شما می گویید ماجرا اینگونه رخ داده است و طرف مقابل می گوید نه! نه! ماجرا را اشتباه دیدی … جور دیگری بود.» این رفت و برگشت های مداوم اکثر اوقات به دعوا یا بدتر از آن منجر می شود. بدتر از دعوا این است که شما در بحث ببازید و طرف مقابل شما را وادار به بازگشت کند، آن هم بازگشت به رابطه ای ناکارآمد که خودتان به دنبال پایان دادنش بودید.
۷- کامل قطع کنید
برای اینکه جلوی ضربه را بگیرید نگویید که بیا از این به بعد دیدارهای دوستانه داشته باشیم. روی بامیستر می گوید: «اینکه به طرف بگویید بیا از حالا به بعد فقط با هم دوست باشیم ممکن است احساس گناه شما را از قطع رابطه کم کند اما برای طرف مقابل چیز خوبی نیست.» این ممکن است باعث شود او به اشتباه به آینده و بازگشت شما امیدوار شود و این امیدواری جلوی حرکت دو طرف به سمت زندگی بهتر را می گیرد.
۸- موقع خداحافظی قدرشناس باشید
به اعتقاد فریدمن روزنامه نگار آمریکایی خیلی خوب است که هنگام خداحافظی یا رد و بدل کردن آخرین ایمیل ها دوران خوب مشترک را مورد قدردانی قرار دهید و این خوب است که حس ناراحتی تان را (از اینکه امیدهای مشترکتان به رابطه به ناامیدی تبدیل شد) بروز دهید. چنین کارهایی به طرف مقابل ثابت می کند که شخص ارزشمندی بوده است.
۹- به تصمیم طرف مقابل اعتراض نکنید
التماس نکنید تا از تصمیمش صرفنظر کند. وقتی یکدفعه با شما قطع رابطه می کنند بهترین راه این است که بپذیرید این رابطه به پایان کامل خودش رسیده است. اینگونه روند بهبود عاطفی سریع تر می شود. دکتر هلن فیشر، انسانه شناس کانادایی – آمریکایی در تحقیقات خودش متوجه شده است که آدم بعد از قطع رابطه، از همه کناره می گیرد اما با گذشت زمان، این کناره گیری اجتماعی کمتر و کمتر می شود و این یعنی شخص در پروسه بهبود قرار گرفته است اما به گفته فیشر، این پروسه به شدت حساس هست و هر ارتباط یا تلاش برای بازگشت طرف مقابل به او ضربه می زند. «اگر به طور ناگهانی یک ایمیل از طرف مقابل به شما برسد ناگهان به او تمایل پیدا می کنید و دلتان می خواهد رابطه دوباره آغاز شود.» فیشر یه توصیه ساده دارد: «هرگونه ارتباط با شخصی که با شما به هم زده را قطع کنید. نامه ها و کارت پستال هایش را دور بریزید. به او زنگ نزنید و بیخود تلاش نکنید که باهاش دوست بمانید.»
رابطه عاطفی را چگونه تمام کنیم؟
۱۰- از عشق سابق، شیطان نسازید
این فقط انرژی خودتان را تلف می کند و باعث می شود متوجه نشوید که به بن بست رسیدن یک رابطه دو نفره، تقصیر هر دو نفر بوده است و بی خیال نقشه انتقام شوید؛ چون این باعث می شود که طرف مقابل بیشتر از قبل در تفکرات شما حضور داشته باشد و این یعنی عقب افتادن روند بهبود.
۱۱- درد را به زور از بین نبرید
بعد از مرگ یک عزیز، پایان یک رابطه بلندمدت یکی از بزرگترین ضربه های احساسی است که شخص می تواند تجربه کند پس کاملا طبیعی و در واقع ضروری است که شخص برای این فقدان سوگواری کند. پورتمن می گوید: «عشق شما را به شدت آسیب پذیر می کند. اگر اجازه دهید که عاشق شوید می توانید خیلی بد ضربه بخورید.» پس درد طبیعی است. هر چه زودتر با این درد روبرو شوید، زودتر می گذرد.
۱۲- فکر نکنید که بزرگترین عشق روی زمین را از دست دادید
به خودتان نگویید کلا یک آدم برای شما روی زمین وجود داشته است و حالا او را از دست دادید. روی بامیستر می گوید: «عشق باعث می شود که فکر کنید فقط همین آدم است که با شما هماهنگ است. در فیلم ها و کتاب ها هم به این اسطوره دامن می زنند اما مسئله اینجاست هیچ چیز جادویی در مورد یک شخص خاص وود ندارد.» در واقع در روی زمین تعداد زیادی آدم وجود دارند که می توانیم با آنها رابطه خوبی داشته باشیم. البته درست بعد از به پایان رسیدن یک رابطه عاطفی، نمی توانیم اینجوری فکر کنیم اما باید بپذیرید که به احتمال خیلی خیلی زیاد شما کس دیگری را پیدا می کنید و کمی بعد فکر می کنید که او هم تنها کسی روی زمین هست که به شما می آید.
۱۵ فروردین ۱۳۹۷ در ۷:۳۷ ب.ظ
من عاشق پسر عمه م هستم خیلی پاک ونجیبه با هیچ دختری نبوده ونیست نگاه هیشکی نمی کنه ازبچگی باهم بزرگ شدیم از بچگی نمی دونم سه سالگی یا ازبدو تولد عاشقشم اونم رفتارش با من خیلی خاصه تعصب روم داره باهام شوخی می کنه سربه سرم می ذاره و…. ولی چون نسبت فامیلی مون زیاده هم پسرعمه منه همه پسردایی مامانم وپسرخواهرشوهرش وپسردخترعمه ش و به خاطر مشکلات ازدواج فامیلی وخیلی دلایل منطقی سعی می کردم به ازدواج فکر نکنم ولی وقتی ۲۵ اسفند دوباره دیدمش همه ی منطق واستدلال هام خاموش شد از بین رفت فقط الان می دونم با تموم وجود می خوامش و سوالم اینه اگه قسمتم باهاش نیست چرا نمی تونم فراموشش کنم چرا خدا کاری نمی کنه ازذهنم بره چرا ازهمون اول کاری کرد عاشقش بشم. وقتی می بینمش تب می کنم. به خدا هیچ کس بلد نیست مثل من براش تب کنه هیچ کس بلد نیست مثل من عاشقش باشه. چه کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ
دوست عزیز شما اگر ایشون رو دوست دارید .
رودررو با پسرعمتون صحبت کنید .
به هر حال ازدواج فامیلی مشکلاتی داره .
که یکی مربوط به بیماریهای ژنتیکی هست.
که افراد در دوران بارداری باید تحت مراقب دوره ای پزشک باشند.
به همین خاطر شما و ایشون باید در این مورد به توافق برسید .
خب مشکل من اینه که به خاطر غرور و اینکه نمی خوام سبک بشم نمی تونم باهاش صحبت کنم سعی می کنم بی اعتنا باشم جلوش ومشکل دوم من اینه که نمی دونم اصلا علاقه ای وجود داره یا نه اگه بگم وفرضا علاقه ای باشه و به ازدواج ختم بشه بعدا اگه مشکلی پیش بیاد توی سرم می زنه که تو دنبال من بودی تو پیام های عاشقانه می فرستادی و… من فکر می کنم اون هم به مشکلات ازدواج فامیلی واقفه و به همین خاطر علاقه ش رو سرکوب می کنه ولی بعضی وقتا این علاقه در پس یک رفتارش نمایان میشه مثلا تعصبش روی من.الان با وجودی فوق لیسانس الکترونیک داره، مخترع، پژوهشگر و…هست بیکار هست و اینکه شاید اصلا منو لایق خودش ندونه.
ه بار ایمیل بهش دادم وابرازعلاقه کردم ولی جوابی دریافت نکردم یه مدتی بهم بی اعتنا بود جواب سلامم رو هم به زورمی داد ولی زمستون سال گذشته که اومد دوباره عین گذشته شده بود داشتم بال درمی آوردم. سال نود وپنج نمایشگاه طب سنتی با دوستش تو مصلی داشت ودوستش خونه اونها بود پسری محجوب وخجالتی من اون موقع توفکرپسرعمه م نبودم واز دوستش خوشم اومد البته خوش اومدن ازاین نظرکه پسرمحجوب ونجیبیه سرسفره شام دوستش هی نگاه من می کرد محجوبانه ومن هم ناخودآگاه چشمم بهش می خورد موقع جمع کردن سفره پسرعمه یه چشم غره به من رفت بعد برگشت نگاه دوستش کرد هنوز هم دلیل این رفتارشو نفهمیدم وجوابی به جز حسادت پیدانکردم وحسادت هم نشانه ی علاقه س. اون شب بابام هم بود ولی این غیرتی شده بود خب این یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟زمستون امسال هنوزهمون آیدین صمیمی گذشته که عاشقش بودم شده بود نگاهاش گرم بود وباهام حرف می زد.ولی ترس هایی هست که دارم عقلمو ازدست میدم. باتمام وجودمی خوامش ولی می ترسم اگه قسمتم بشه مشکلاتی رو که مامانم تجربه کرده من هم تجربه کنم ولی ازیه طرف دیگه می ترسم قسمتم نشه کس دیگه ای توزندگیش باشه.نمی تونم فراموشش کنم. چه کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ
خب مشکل من اینه که به خاطر غرور و اینکه نمی خوام سبک بشم نمی تونم باهاش صحبت کنم سعی می کنم بی اعتنا باشم جلوش ومشکل دوم من اینه که نمی دونم اصلا علاقه ای وجود داره یا نه اگه بگم وفرضا علاقه ای باشه و به ازدواج ختم بشه بعدا اگه مشکلی پیش بیاد توی سرم می زنه که تو دنبال من بودی تو پیام های عاشقانه می فرستادی و… من فکر می کنم اون هم به مشکلات ازدواج فامیلی واقفه و به همین خاطر علاقه ش رو سرکوب می کنه ولی بعضی وقتا این علاقه در پس یک رفتارش نمایان میشه مثلا تعصبش روی من.الان با وجودی فوق لیسانس الکترونیک داره، مخترع، پژوهشگر و…هست بیکار هست و اینکه شاید اصلا منو لایق خودش ندونه.
دوست عزیز روی تعصبات کورکورانه این دوره سرمایه گذاری نکنید .
بهتره کمی از این وابستگی و گدایی کردن عشق فاصله بگیرید .
شما بهتر از هر کسی میدونید ایشون چه تصورات مغروانه ای داره .
پس شما هم انتخابگر باشید تا اینکه منتظر انتخاب شدن باشید .
این فراموش کردن نیاز به اراده شما داره .
در این مورد حتما با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
سلام
من یه سالی میشه که یکی رو دوست دارم اونقدر زیاد دوسش دارم که حاضرم به خاطرش جونمم بدم
عشقش تو قلبم اونقدر ریشه کرده و عمیقه که نخواسته و نمیخوام کسی رو جز اون ببینم
من حتی با شنیدن اسمشم از خود بی خود میشم
ولی اونی که دوسش دارم بهم بی توجهه
البته بعضی وقتا رفتاری از خودش نشون میده که حس میکنم اونم دوسم داره
ولی بعدش باز نادیدم میگیره
نمیدونم چیکار کنم حس میکنم یکی دیگه رو دوست داره
شاید باورتون نشه ولی من تاحالا نتونستم حتی یه کلمه بیشتر از احوال پرسی اونم توی جمعِ خانوادگی باهاش حرف بزنم
میشه گفت فامیلمون میشه
خیلی دوسش دارم من حتی به خاطرش قید چندین نفرو که ادعای دوست داشتنمو داشتن زدم
من به خاطر اینکه مبادا عشقم بهش زیر سوال بره از اطرافیانم فاصله گرفتم یه جورایی میشه گفت خودمو از آدم و عالم دور کردم که فقط به اون نزدیک بشم
ولی از این دردم میگیره که اون حتی نمیخواد یه قدم به سمتم برداره
دختره خجالتی و کم حرفیم واسه همین نمیتونم از احساسم چیزی بهش بگم
میشه لطفا راهنماییم کنید
با سلام خدمت شما دوست عزیز
لطفا اطلاعات بیشتری در اختیار ما قرار بدهید تا باهم بیشتر صحبت کنیم.
۱٫ چند سال دارید؟
۲٫ چه هدفی را از این علاقه دنبال می کنید؟
۳٫ معیارهای شما برای علاقه به ایشان چیست؟
۴٫ برنامه روزانه زندگی شما چگونه می باشد؟
۵٫ از ما چه کمکی می خواهید؟