سلام دختر18ساله هستم سه ساله با یه پسر رابطه مجازی جدی داریم و خیلی باهم خوب بودیم و همو دوست داشتیم ولی نه من نه اون پسر از نظر شرایط مالی نتونستیم همو ببینیم شهرامونم کنار هم هست ولی یبار اون تصمیم داشت بیاد و با دوستم مطرح کرده بود ولی یه اتفاقی افتاد که نشد،واسه تولدم هم کادو فرستادن و حتی به مامانشون گفته بودن از رابطه ما اینم بگم ما چندبار دیگه هم بحث داشتیم و چند ماه یا چند هفته قطع ارتباط کردیم ولی باز باهم خوب شدیم و قرار ما این بود که من کنکور شهر خودم یا شهر عشقم قبول شم تا پیش هم باشیم چون اسان ترین راه رفتن پیش هم دانشگاه تو یه شهر بود ولی من امسال قبول نشدم و قرار شد که رابطمون کم بشه تا بعد از کنکور من ولی یه ماه پیش گفت بهم که نمیشه اینجوری ادامه داد باید کلا قطع ارتباط کنیم تا بعد از کنکورت و بعد از این تصمیمش وقتی که من اصرار کردم که نه باهم در ارتباط باشیم ایشون بلاک کردن چند روز بعد که حالم خوب نبود زنگش زدم جوابم را داد خوب بود باهام برخلاف تصورم حتی خودشم قبول کرد که یه ماه یبار میتونیم تلفنی حرف بزنیم ولی باهم رل نیستیم و من قبول کردم ولی فرداش سر قولم نموندم و زنگش زدم با اصرار اینکه ما دیشب حرف زدیم و باید یه ماه دیگه حرف میزدیم قبول کرد حرف بزنیم و همون شب بعد از حرف زدنمون اصرار کردم بمونیم باهم و گفت نمیشه من دیگه هیچکار نکردم تا یه هفته بعدش که خودش پیام داد من دانشگاه یه شهر دیگه اوردم حتی تو سال بعد شهر من هم بیاری دیگه نمیتونیم باهم باشیم و دورتر شدیم و گفت با واقعیت کنار بیا تصمیم منطقی اینه….من دیگه با ایشون ارتباط نگرفتم ولی دوستام باهش که حرف زده بودن گفته بود من نمیتونم با رابطه ای نگهش دارم که تهش مشخص نیست و الکی باید به پا من که وضعیت مالی خوبی ندارم صبر کنه و شاید تو این مدت خواستگارهای خوبی داشته باشه که شرایطشون بهتره و….و حتی گفته بود مواظبم باشن کمکم کنن حالم خوب شه حتی گفته بود خیلی دختر خوبی هست میدونم که مثلش واسم من اینجور کسی پیدا نمیشه این رو خیلی وقتا به خودمم میگفت و…من دیگه تا یه ماه بعد از این اتفاق ها باهاش ارتباط نگرفتم تا یه شب که دوستم گفت باهاش بحرف تلفنی گاهی وقتا و همینجوری نگهش دار ولی نه اصرار کن نه عاشقانه حرف بزن منم همین کارو کردم خیلی باهام خوب بود گفت چرا کم پیدایی و…منم بعد از این تماس قرار بود گاهی وقتا باهاش تماس بگیرم ولی دیشب یه نفر بهم گفت فراموش کن بیخیال شو منم گفتم نمیتونم با حرف دیگران بیخیال شم تا از خودش که از همه بهتر میدونه نپرسم و پیام خودش دادم گفتم «من امید دارم به بعد از قبولیم که بیام پیشت و بقیه میگن تو فلانی فراموش کن ولی هیچکس بهتر از من نمیشناستت همه ظاهرتو میبینن و فقط تو میدونی حقیقت چیه ازت میخوام بهم بگی حتی اگن یه درصدم حرف های بقیه درسته از الان شروع کنم کاملا بیخیال بشم»بازم باهام خوب برخورد کرد گفت چجوری من یه جا دیگه قبول شدم گفتم من به هرحال میزنم شهر خودت و میام گاهی وقتا شهری که دانشگاهته و تو قرار نیس همیشه اونجا باشی شرایط منم بهتره میتونم بیشتر بیام پیشت گفت نه بهت گفتم که تمومه کلا ولی همینجور که قبلنم گفتم هروقت شیراز قبول شدی خواستی بهم زنگ بزن میتونی ولی اگه هم نخواستی اشکال نداره و همونجور که قولت دادم حتما یبار میام میبینمت پیدا میکنم هر دانشگاهی باشی و…الان من واقعا نمیدونم بیخیال کسی بشم که حس میکنم خودشم دوسم داره ولی واسه شرایط نمیخواد باهام باشه،امیدوار باشم یا بیخیال شم؟