کمک
سلام خسته نباشید . لطفا کمکم کنید دارم دیوونه می شم . من دخترم و 14 سالمه و دو تا خواهر 8 و 4 ساله دارم . از 7 سال پیش که خواهرم اومده تو زندگیم زره ای مهر و محبت ندیدم طوری که یک بار مامان یا بابام بغلم نکردن یا بوسم هم نکردن . پدرم هر روز بهم میگه چندش اور ، اضافی و… . با مامانم اصلا رابطم خوب نیس طوری که کوچیکترین نیاز ها و حتی حرف های عادیم رو هم بهش نمی تونم بگم . هرروز که از مدرسه میام با تنفر نگاهم می کنه و دائم تو خونه بهم فهش میده . همه ی عشق و محبتشون واسه ی اون دوتای دیگست . هیچ ازادی ندارم . خودمو کشتم که برام یه موبایل ساده ارزون بگیرن (از اون دکمه ای ها ) ولی انگار نه انگارهیچی برام نمی خرن و پدرمو در اوردن . حسرت اینو که یه بار با دوستام برم بیرون رو به دلم گذاشتن .یعنی اعتمادشون نسبت به من صفر و بارها مامانم بهم گفته که من اضافی هستم و فقط دارم باهاشون بزرگ میشم . حالم ازشون بهم می خوره و روز و شبم گریست . تا حالا چند بار خودکشی کرم ولی اونم جواب نداده . هر لحظه برای خودشون یا خودم ارزوی مرگ می کنم . وحتی ماهی 5000 تومن هم کف دستم نمیندازن . کمکم کنید و جوابمو همین جا بدین چون هیچ پولی برای مشاوره ندارم و اوناهم اعتقادی ندارن و اگرم بفهمن اومدم اینجا کتکم می زنن . طوری شده که تو خونه دائم جیغ می کشم و خیلی عصبی شدم. بخدا اگه این وضع ادامه پیدا کنه تا فردا کل رگ هی بدنمو می زنم تا دیگه زنده نمونمازشون متنفرم
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساسات شما قابل درک است و اینکه نیز در سن حساسی قرار دارید که می تواند میزان این حساسیت را نیز بیشتر کند و همچنین تمایل به رابطه بیشتر با دوستان نیز داشته باشید همه این موارد قابل درک می باشد اما بهتر است بیشتر توجه کنید که چه چیزی باعث می شود که آنها اعتمادشان به شما کاهش یابد و همچنین چه چیزی باعث کناره گیری شما شده است دقت کنید که با رفتارهای چون خودکشی ، جیغ شدن ،توهین و … تنها باعث می شود که دلخوری آنها بیشتر شود و فاصله بین شما نیز بیشتر شود سعی کنید راحل های حل مسئله بیشتری را آموزش بینید و جای گزین آن کنید . بهتر است بجای این رفتارها مدتی را با احترام با خانواده صحبت کنید ، تن صدایتان را کنترل کنید و همچنین سعی کنید به آنها ابراز احساس کنید هرچند که آنها جواب خوبی به شما ندهند تداوم در بهبود رفتارهای مثبتتان باعث می شود که به مرور زمان نظر آنها نیز در مورد شما تغییر کند . سعی کنید در آرامش و بدون توهین در مورد اینکه چرا رفتار آنها با شما اینگونه است و احساساتان با آنها صحبت کنید البته دقت کنید که در هنگام صحبت از توهین کرد، مقصر جلو دادن انها یا خواهرانتان خوداری کنید ، تن صدایتان را کنترل کنیدو… تا بتوانید نتایج بهتری از صحبت با آنها به دست آورید و دلیل رفتارهای آنها را متوجه شوید . البته بهتر است با توجه به سابقه خودکشی شما و مشکلاتتان به صورت حضوری با روانشناس صحبت کنید.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱۲۲۳۵۴۷۸۳
شاد باشید
با عرض سلام من ۶۳ ساله هستم همسرم ۶۰ سال هردو بازنشسته هستیم دوفرزند پسر دارم ۳۷ و۳۰ ساله پسر اولم در هندوستان لیسانس گرفته انجا با دختر ایرانی لیسانس اشناشد و عقد نمود همه چیز خوب بود دختر تصمیم گرفت فوق بگیرد پسرم امده بود ایران بعد از متی پسرم گفت من میخاهم او راطلاق بدهم که اینکار را کرد بعد متوجه شدیم با خانمی اشنا شده ده سال از خودش بزرگتر مطلقه دارای دو فرزند ۲۰ و ۱۸ ساله که با خودش زندگی میکنند البته این خانم ارث خوبی بهش رسیده که همین امر یکی از دلایل ازدواجشان بود که بدون اطلا ع و حضور من ومادرش او را عقد کرد مهریه ۲۵۰۰ سکه عندااسططاعه ابته همسرم اطلاعاتی داشت ولی از من پنهان میکرد که بطور اتفاقی من قباله ازدواج را دیدم الان یک دختر ۲ ساله دارد در ابتدا که من با همسرم دراین مورد صحبت کردم گفت اینا میروند خارج زندگی میکنند به کسی مربوط نیست البته چون از نظر ظاهری بهتر از همسر اولش بود همسرم دوست داشت . انها رفتند خارج به از شش ماه برگشتند و الان در نز دیکی ما زندگی میکنند البته من هروقت مخلفت خودرا اعلام میکردم همسرم با گریه و زاری مرا مجبور به گذشت میکرد لازم به ذکر است این عروس خانم هیچوقت حلقه در دست ندارد و خیلی اروپایی لباس میپوشد که از اولین روز که این خانم را دیدم تا الان فشار روحی زیادی بر روی من گذاشته یاداوری کنم ایشان مغازهای اجاره کرده وپسر من انجا به فروختن لباس زنانه مشغول است اصبح تا شب بچه را هم میاورد منزل ما میگذارد البته اگر رو میدادیم هر روز می اورد این امر را همسرم دوست دارد من نه این یک مشکل .
پسر دوم دیپلم گرفت بعد از سر بازی چندین شغل عوض کرده و الان مدت حدود ۳ سال است خانه نشین شده و همسرم هم هیچگونه تذکری به او نمیدهد حتی مرتب میوه اب میوه بایش میبرد در اطاقش من هم هر موقع کوچکترین اشارهی کردم با بد اخلاقی و دادو فریاد او روبرو شدم ماشین را میبرد وقتی بر میگردد پیامک تخلف می اید مثلا سرعت غیر مجاز یا طرح ترافیک وووووو وقتی هم به او میگویم چرا با داد و فریاد پاسخ میده اصلا احترامی برایم قایل نیست این یک مشکل
من و همسرم از اوایل ازدواجمان با هم هر گز در هیچ زمینهای با هم تفاهم نداشته ایم با دوستانش خوب وخوش است یکسره سریال ترکی و محبت به بچه ها اصلا با هم نمیتوانیم در مورد موضوعی بحث کنیم ونتجه بگیریم با گریه و قلب درد و غیره حرفش را به کرسی مینشاند
الان من دیگر تحمل ندارم احساس پوچی میکنم حتی بهخودکشی فکر میکنم از زندگی خسته شدم لطفا مرا راهنمایی بفرمایید جدا بشم قبلا از محبت شما سپاسگزارم
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساسات شما قابل درک است اما دقت کنید که شما تلاش خود را برای تربیت فرزندانتان کرده اید و بقیه مسیر به عهده خودشان می باشد . اما در مورد رفتارهای همسرتان بهتر است در یک محیط آرام و بدون توهین و مقصر جلوه دادن یکدیگر در مورد مشکلاتی که باعث اذیت شما می شود و رفتارهایشان با ایشان صحبت کنید هرچقد صحبت های شما در احترام بیشتری باشد بیشتر می توانید نتیجه مثبت کسب کنید . سعی کنید برای خودتان سرگرمی ایجاد کنید و کارهایی که برایتان لذت بخش می باشد را انجام بدهید تمرکز مداوم بر مشکلات فرزندانتان می تواند باعث شود روحی شما کاهش یابد و انرژی لازم را نداشته باشید. در مورد عروستان نیز وقتی فرزندتان این سبک زندگی و همسر را پذیرش کرده اند بهتر است شما نیز آن را بپذیرید و اگر راضی به زیاد بودن فرزندشان در آنجا نیستید در احترام این موضوع را اول با همسرتان و بعد با فرزندتان در میان بگذارید .
البته با توجه به اینکه شما به نظر می رسد از نظر روحی بهم ریختگی دارید و با وجود افکار خودکشی بهتر است برای بررسی دقیق این موضوع به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کنید تا بررسی های لازم صورت گیرد و در این مسیر به شما کمک شود. زمانی که شما خودتان آرامش بیشتری داشته باشید بهتر می توانید به فرزندانتان نیز کمک کنید.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱۲۲۶۸۵۷۴۱
شاد باشید