سلام،وقتتون بخیر،شرمنده که طولانی و زیاد مینویسم.
از ۷ ماه پیش بین ۵ همکلاسی خانوم به عنوان تک پسر در کلاس زبان حضور داشتم و رابطه دوستانه و خوبی با همه همکلاسی ها داشتم اما درین بین یکی از همکلاسی ها که بسیار دختر آگاه،با سواد و از استعدادهای درخشان در زمینه های تحصیلی استان البرز هست رفته رفته به بنده نزدیک شد،۱۷ سالشه و اختلاف سنی ۱۰ سال داریم،ارتباط با چت و رابطه مجازی از طرف ایشون شروع شد و در صحبت ها و چت ها درباره مسائل مختلف و بیشتر با حالت شوخی و گپ و در مجموع رضایت بخش صحبت میکردیم و گاهی این چت ها ۲ تا ۳ ساعت هم به طول می انجامید،به قولی حالت همون همکلاسی و رفاقت بود گرچه کم کم گاهی شوخی و شیطنت هایی از هر دو طرف درباره یک رابطه دوست دختر/پسری با هم سر میزد،خیلی هم صحبت های خوب و صمیمی شده بودیم با هم تا یک روز که در خلال صحبت ها بحث به سمتی رفت که ایشون از یک رابطه احساسی و عاطفی یک سال و نیم دو سال قبل خودش گفت و اینکه علاقمند به برادر دوستش بوده و با آشنایی حدود ۴۰ ، ۵۰ روزه و دو دیدار حضوری متوجه میشه که طرف مورد نظر نه فرد درستیه و نه رابطه رو جدی میبینه نه علاقه خاصی داره و بعد از یک ماه هم طرف میگه این ارتباط براش مهم نیست و نمیخواد و آخر هم پسره رو با دختر دیگری میبینه و به گفته خودش همه چی براش تموم میشه.موقعی که تعریف میکرد بنده یه دوست و رفیق بودم و فقط در حد خودم راهنمایی کردم و سعی کردم از لحاظی روحی کمکش کنم،شدیداً هم متنفر بود از اون روزها و فرد مذکور و فقط تعریف کرد که چنین تجربه ای داشته.
بعد از سه چهار ماه ارتباط مجازی و ملاقات هایی که در زمان کلاس مشترکمون صورت میگرفت،از نوروز ۹۸ به بعد کم کم این رابطمون وارد فاز جدیدی شد و حس کردیم که یه وابستگی دو طرفه به وجود اومده که ایشون این رو مطرح کرد و با ۳،۲ بار بیرون رفتن و هم صحبتی حضوری صمیمیت خیلی بیشتری شکل گرفت و در حال حاضر ایشون پافشاری به تداوم رابطه دارن و ابراز علاقه میکنن اما بنده به دلیل به وجود اومدن احساساتی شبیه به وسواس،حسادت،شکاک شدن و… که موجب به هم خوردن دیسیپلین و روال عادی زندگیم شده علی رغم علاقه به ایشون سعی در اتمام رابطه دارم که تمام تلاش های بنده با پاسخ ها و واکنش های سازشگر ایشون بی ثمر باقی مونده.

به ایشون از اختلاف سنی میگم توجیه میکنه،از مشکلات و موانع مادی میگم طور دیگه توجیه میکنه،چند وقت پیش حتی خیلی طبیعی و طوری که هیچ شکی به وجود نیاد طوری برخورد کردم (به دروغ) و گفتم که مثلاً بنده به مدت چندماه نامزد داشتم و جدا شده و طلاق دادم که حدس میزدم با این موضوع دیگه به اتمام میرسه ارتباط ، ایشون یک دو روز خیلی ناراحت شد و متعجب اما نهایتاً فقط یک دو روز سوالاتی پرسید ازون ازدواج ناموفق بنده که در اصل وجود نداشته و ابراز همدردی و ناراحتی کرد و باز براش فرقی نکرد و گفت الانت مهمه!! این نهایت مانع تراشی ها بود که ازم بر اومد و به علاوه همه اینها کلی از اخلاقیات خودم بهش بد گفتم بگیرید تا پرداختن به آینده روشن ایشون و مهاجرت و غیره و همگون نبودنمون و…که باز کماکان بی نتیجه مونده،حتی گفتم من نمیخوام نفر دوم باشم یا خروجی یک تنهایی ناشی از ارتباط قبلی یا خانواده ای که درک نمیکنه و فضای بسته برات به وجود آورده،اما ایشون تأکید میکنه این حس ناشی از خواستنه حقیقیه و ازین صحبتا و قویاً حرفام رو رد میکنه درین باره و میگه که چندین و چند نفر بودن که من نخواستم و فقط انتخابم تو بودی.اما بنده همش فکر نفر قبلی اذیتم میکنه و افکاری مثل مثلاً موضوع عشق اول و موندگاری و… ازین افکار و احساسات!!

اینم بگم که بنده در خانواده سنتی بزرگ شدم و پدر و خانواده ایشون هم همینطور و دارای تعصبات خاص ورای مسائل دینی و مذهبی هستن.ایشون تک دختر خانوادست و یک برادر کوچیک داره.

از ماه پیش به طرز جدی و البته واقعاً بچه گانه ای گذشته ایشون برام مهم شده و سوالات مختلف به ذهنم خطور میکنه.یه حس حسادت و وسواسی درونم شکل گرفته که موجب شده فکر و اعصابم از حالت عادی کار و زندگیم دور بشه.
نمیدونم یه حالت خودخواهانه خواستنه یا حس مالکیت،حتی زمانی که سر کلاس درس رو بهتر از من متوجه میشه یا به عنوان بهترین شاگرد کلاس با استاد (که مرد هستن) صحبت میکنه حساس و البته به هم ریخته میشم،یه حالت تشنج اعصاب که همین موجب شده ترم جدید رو ثبت نام نکنم!
اول فکر میکردم فقط اون مورد گذشته و اون حرفاش که کسی دیگه رو دوست داشته و عاشقش بوده و خیلی میخواسته طرفو ایناست که اعصابم رو درگیر کرده اما الان حس میکنم به خیلی موارد دیگه اش حساسیت دارم مثل همون قضیه کلاس که عرض کردم خدمتتون و اینکه حتی به آینده اش که میتونه خیلی بهتر از حال حاضر بنده باشه.

حقیقت ۹ سال پیش که یک رابطه عاطفی به مدت ۳ سال با دختری از آشنایان داشتم شرایط مشابه ای رو تجربه کرده بودم،زمانی که متوجه شدم که در همون روزهای اول ارتباطمون،طرف مقابلم با برادر دامادشون که خواستگارش بوده دو دیدار داشته و به قول خودش برای رد کردن و جواب منفی و برطرف کردن مزاحمت های اون فرد بوده اما هرگز نشد که بنده بتونم کنار بیام و یه حسی مثل الان که نمیدونم اسمش چیه تا قطع ارتباط و پایان رابطه پیش برد مارو که الان هم همچنین موضوعی داره تکرار میشه.
در حالی که میدونم طرف الان با منه و حتی خواهد بود،اما باز یه حسی که چطوری بگم…مثلاً با کسی قسمت نشدن و اینکه چرا اصلا نفر دیگه ای بوده!! اینکه حسش رو با کسی دیگه شریک شده باشه یا کسی دیگه رو میخواسته برام غیر قابل تحمله.
میدونم که از لحاظ شرعی،قانونی،انسانی و منطقی و عقلانی این گیر و مانع ذهنیم درست نیست ولی یه چی درونم نمیذاره و همه عقل و منطق رو زیر سوال میبره و شدیداً هم در عذابم.
در نهایت بحث اصلی الان اینه که نمیشه هضم کنم،حضوری و در چت و صحبت و تماس بارها بهم گفته اون ارتباط ناشی از تلقین دوستان و اطرافیانش بوده و یه موضوع الکی بوده و الانه که حقیقی و با شناخت میخواد و عاشقه ولی اون صحبتاش و نوشته هاش همش توو ذهنمه که خیلی عاشق طرف بوده و میخواسته و باهاش بیرون میرفته و بعد از اتمام رابطه اش کلی گریه میکرده و…
نکته اینجاست به حرفاش اعتماد دارم و می‌دونم الان با منه و حرفاش درباره رابطمون درسته ولی همش فکر میکنم توو ذهنش اون طرف خاصه و یادش میوفته گاهی و روو اسمش و شنیدن و دیدنش حساسه و واکنش داره و اینا نمیذاره راحت باشم و دارم ترجیح میدم ارتباطو تموم کنم.

به عنوان کسی که در زمینه فرهنگی شاغل و فعالم و دارای تحصیلات کارشناسی ارشد،این شرایط و دور شدن از روال عادی زندگی اون هم در قبال یه رابطه عاطفی با دختری ۱۷ ساله برام خوشایند نیست و شاید خیلی قسمت های صحبتام بچه گانه یا حتی مسخره به نظر بیاد اما واقعا هستن درونم. از شما تقاضا دارم خیلی راحت و بی تعارف نظراتتون رو محبت کنید بگید حتی اگر حس میکنید ایراد یا رفتار بیمار گونه ای در بنده میبینید.
خیلی عذر میخوام که زیاد نوشتم و طولانی،سعی کردم کامل بگم شرایطم رو،خیلی وقت بود میخواستم بگم و بفرستم براتون اما به دلایل مختلف تا الان انجام نداده بودم.ممنون از حضور پر مهرتون و کمک هایی که به من و امثال بنده میکنید.واقعا من این صحبتارو به دوست صمیمی و قدیمیم یا برادرم هم نمیشه بگم چون ازم دلخور میشن و می‌دونم که جوابشون چیه و حتی تعجب میکنن ازین ذهنیت بنده! با کمال میل منتظر تمام نظرات و راهنمایی های شما هستم حتی اگه بی تعارف فکر میکنید بنده درین زمینه دچار اختلال روانی هستم.