..
خب راستش من مشکلای زیادی دارم خجالتیم ولی برای نشون
این که بقیه متوجه نشن تو مواقعی که خجالت میکشم یا
موقعیتی باشه که راحت نباشم به ی فرد عصبانی تبدیل میشم
خب همین رفنارمم باعث دور شدن بعضی ها یا این که به من
میگن عصبی شده
ولی خب واقعا دست خودم نییت نسبت به قبلا خیلی بهترم ولی بازم
خیلی عصبیم
من به حرفام و کارام خیای فکر میکنم و این واقعا داره
دیوونم میکنه کوچیک ترین کاری که انجام میدم یا حرفی که میزنم
بعدش کلی فکر میکنم که حرفم یا حرکتم بد نبوده؟
راجبم فکر بدی نمیکنن؟ نکنه دیگه از من خوششون نیاد؟
نکنه غرورم از بین رفته باشه؟
و همینطور دوست دارم همه ادما بهم توجه کنن ولی در عین حال
تویه جمع وقت ازم تعریف کنن یا هر چیزه دیگه ای وقتی مرکز
توجه باشم خیلی حسه بدی بهم میده
وقتی ادما ازم تعریف میکنن حس میکنم دارم مسخرم میکنن یا
دروغ میگن و همین باعث میشه اعتماد به نفسمو از دست بدم
با سلام خدمت شما
دوست عزیز درباره سن و سالتان توضیحی ندادید اما به نظر می رسد در سنین نوجوانی به سر می برید.
همانطور که خودتان هم اشاره کردید زمانی که احساس خوبی نسبت به خودمان نداریم و در احساس ارزشمندی درونی مشکلی داریم بهتر است به خودگویی ها و افکاری که در ذهنمان درباره خودمان و عملکردمان داریم کمی دقت کنیم.
پایه های عزت نفس را احساس ارزشمندی و خودکار آمدی تشکیل می دهند که در خود کارآمدی ما با تعیین خواسته های دست یافتنی و واقع بینانه و بعد هدف گذاری و برنامه ریزی در مسیر رسیدن به آن اهداف، می توانیم این آیتم را کسب کنیم و به این باور برسیم که از پس این کار بر می آییم.
بهتر است با دام هایی که در این مسیر برای افراد وجود دارد و می توان مانعی برای رسیدن به احساس ارزشمندی و خودکارآمدی بشود بیشتر آشنا شوید و بدانید چگونه در این مسیر عمل کنید.
این دام ها در فکر و ذهن افراد وجود دارند.
همانطور که ی دانید کار ذهن ما به صورت شبانه روزی تولید انواع و اقسام افکار مختلف است.
گاهی ما به اشتباه تصور می نی تما این افکار واقعیت محض هستند و مفید هستند و می توانند به ما در مسیر زندگی دلخواهمان کمک کنند.
در حالی که هرگز چنین نیست.
خیلی وقتها این افکار آلوده به انواع خطاها و تحریف های شناختی هستند که با عث می شوند ما واقعیت را آنگونه که هست نبینیم.
به عنوان مثال ممکن است برخی رفتارهای دیگران را شخصی سازی کنیم و به خودمان ارتباط دهیم در حالی که هیچ ارتباطی به ما نداشته است.
مثلا اینکه به فردی سلام کردیم و او به دلیل اینکه غرق در افکار خودش بوده است و یا صدای ما را نشنیده است ممکن است پاسخ ما را ندهد و ما در ذهنمان اینگونه تفسیر می کنیم او حتما با ما مشکلی داشته است و یا قصد بی احترامی کردن داشته است.
یا اینکه درباره برخی از رخدادهای آینده از قبل پیش گویی منفی می کنیم و همین باعث می شود از انجام خیلی از فعالیتها و تجربه کردن خیلی از موقعیتها اجتناب کنیم.
به عنوان مثال به میهمانی تولدی که دعوت شده ایم نمی رویم و در آن شرکت نمی کنیم از ترس اینکه مبادا درباره لباس ما نظر دیگران بد باشد یا اینکه در آنجا مورد بی توجهی قرار بگیریم یا از اینکه نتوانیم خوب ظاهر شویم.
مسئله دیگری که در این زمینه وجود دارد این است که باید تکلیف خودتان را با قضاوتها و ارزیابی های دیگران مشخص کنید.
اگر قرار باشد ما مبنا و اساس احساس ارزشمندی خودمان را بر قضاوت و ارزیابی های دیگران قرار دهیم، مدام باید با یک تعریف خوشحال و از یک قضاوت منفی ناراحت شویم و اساسا قضاوت دیگران هم اغلب بر اساس هیجانات زودگذر فاقد دقت و اعتبار است.
بنابراین شما اول از همه باید برای خودتان مشخص کنید که به طور کلی در زندگی تان چه می خواهید و چه تصویر ایده آلی از خودتان مدنظرتان است که بعد بتوانید بر اساس همان خودتان را مورد ارزیابی قرار دهید و برای رسیدن به آن تصویر هدف گذاری های کوتاه مدت و بلند مدت انجام دهید.
در این مسیر موانع و دامه های فکری وجود دارند که می توانند مانع حرکت شما در مسیر درست بشوند که به برخی از آنها اشاره شد و مهم است که با آنها بیشتر آشنا شوید تا بتوانید این عوامل را شناسایی و به نحوی مدیریت کنید که نتوانند مانع حرکت شما در مسیر مورد نظرتان بشوند.
با توجه به تمام این مطالب به شما توصیه می شود با مراجعه به یک روانشناس یا مشاوره و از طریق انجام ارزیابی تخصصی و بررسی بیشتر در این زمینه بتوانید اطلاعات و راهکارهای دقیقتری را دریافت نمایید تا بتوانید در مسیر داشتن یک زندگی با کیفیت و خواسته ها و انتظاراتی که از خودتان دارید و پیگیری اهدافی که در این راستا مشخص می کنید، اقدامات موثری را در جهت آنچه تعیین می کنید انجام دهید.