من 23سالمه .یک هفته هست با اقایی دوس شدم ک از خودم سه سال بزرگ تره .اینا اقا از روز اول شرایطش گفت .اهل دروغ نیست .قصدش ازدواج .قراره از ایران مهاجرت کنه و تا سه سال ایران هست برای مهاجرت گفت باید ازدواج کنم .درسشم دی ماه تموم میشه حتی خونشون محل کار پدرشو نشونم داد من حتی پدرشو از فبل میشناختم .اینا اقا گفتن قصد رابطه جنسی ندارن .ولی دوس دارن منو بغل کنن بوسم کنن .نوازشم بده .من کلا مخالفت کردم چون دوس ندارم حتی با این اقا ازدواج نکردم .عذاب وجدان داشته باشم .من ب این اقا گفتم من میخوام خانوادمو در جریان بزارم مخالفت نکردن و گفتن منم ب مادرم گفتم خوشحال شد.با ایشون دوبار بیرون رفتم بار دوم میخواست بوسم کنه اجازه ندادم .گفت برام سخته تو خیلی جذابی.من الان اینکه میخواد بوسم کنه مشکل دارم بهشون هم گفتم .گفت دست خودم نبود .الان میترسم باهاشون برم بیرون اتفاقی بیافته .بد بهم همش میگه چرا ب من اعتماد نداری ؟ من میگم تازه دوس شدیم میگه چرا همش ب زمان فکر میکنی من میگم دوستت دارم ب دلم نشستی .نمیخوام بزارم برم ک.واقعا سر درگم شدم ایا واقعا قصدشون جدی هست یا نه. با من مهربون هستن. ب هم ابراز محبت میکنه.میگه دلم برات تنگ شده