19
از شوهرم خسته شدم
از شوهرم خسته شدم
سلام 4 ساله ازدواج کردیم شوهرم سرکار نمیره .از شوهرم خسته شدم .2ماه میره سره کار دیگه نمیره تا کاری پیش بیاد همش بیکار بود کمکش کردم ماشین خرید تا بره آژانس ولی یک ماه بیشتر نرفت ماشینو گذاشته موسسه کرایه ماشین میخوابه تو خونه روزا که من میرم سرکار بهش میگم هوای بچه را داشته باش میگه من کار دارم بچه رامیبره خونه مامانش .وقتی من خونه ام از خونه میره بیرون یا اینکه همش تلویزیون نگاه میکنه یا دوبازه میره خونه مامانش من تو این زندگی چیم پس.لازمه بگم من نمیخواستمش مجبور شدم به خاطر فشار اطرافیان به دادم برسید دلم ترکید همون اطرافیان حالا طعنه بیکاریشو بهم میزنن.
دوست عزیز در این حالت گزینه های زیادی برای تغییر زندگی ندارید … شما در وهله اول با صحبت کردن باید ایشون رو ترغیب به کار کردن کنید … اگر فایده ای نداشت باید از فردی معتمد در خانواده کمک بگیرید تا با خانواده و خودش صحبت کنه … به هر حال تکلیفتون باید از یه جایی مشخص بشه که چه راهی رو باید در این زندگی طی کنید …
پس منطقی فکر کنید و قاطعانه تصمیم گیری کنید …
داشتن “کار” و یک شغل خوب برای اغلب مردها خیلی مهمه. مهم. همونطور که برای اغلب دخترها پیدا کردن یک شوهر (خوب) مهمه.
اگه دغدغه اصلی خانمها شوهرشونه، دغدغه اصلی آقایون هم کارشونه (اغلب!)
در مواقع بیکاری (فقدان کار!) طبق چیزی که من تجربه اش رو دارم, مردها واقعا کلافه میشن و احساس بی عرضگی می کنن. شاید این مساله رو با پرخاشگری یا سکوت طولانی و توی خود رفتن ابراز کنن. اما مطمئنا هر مساله ای که این حس “بی عرضگی” رو توی اونا تقویت کنه این رفتارشونو هم تشدید می کنه.
توصیه می کنم موارد زیر رو فراموش نکنید:
۱٫ هرگز و به هیچ نحو شوهرتون رو برای بیکار بودنش ملامت نکنید.
۲٫ یک کار خوب بالاخره پیدا میشه و هیچکس برای مدت طولانی بیکار نمونده. شاید اولش زیاد مورد رضایت نباشه، اما بعدا یا علاقه مندی به کار بیشتر میشه یا فرصتهای بیشتری برای یک شغل بهتر پیدا میشن.
۳٫ صبور بودن خودتون رو هم به رخ همسرتون نکشید. حس خوبی منتقل نمیکنه!
۴٫ مطمئن باشید که همسرتان خیلی بیشتر از ما به کار و داشتن یک منبع درآمد فکر می کنه.
به این متن توجه کنید :
صحبتهای زن:
شوهر من مهندس است او به طور دائم كار ندارد و من تامین كننده هستم. این جمله را پروین ۴۷ ساله كه كارمند است گفت. او دستیار برنامه در یك شركت بزرگ است. من در آمد خوبی دارم اما بعد از كم كردن مالیات و حق بیمه مقدار زیادی از دستمزدم باقی نمیماند. ما عقب افتادگیهای زیادی مثل پرداخت قبضها ، وامهای بانكی و پسانداز بازنشستگی داریم. مثل دیگران ركود به زندگی ما هم ضربه زده است. در این زمان پیدا كردن هر شغلی سخت است بنابراین من ا دست او عصبانی هستم و نمیتوانم به طور مستقیم به او نگاه كنم و مثل گذشته رابطه زناشویی داشته باشم و گفتگوی شخصی كنم یا با هم فیلم ببینیم.
ما ۱۱ سال قبل ازدواج كردیم. خسرو ازدواج اولش بود و من ازدواج دومم بود. او در ارتباطات از راه دور كار میكرد و ۳ سال قبل شركت آنها دوباره سازمان دهی شد و شغل او به اتصالات انتقال یافت. ما از این جابجایی راضی نبودیم بنابراین حقوق سالیانه خسرو قطع شد. ما موافق بودیم كه چون محیط شركت دوستانه بود او ۶ ما در محل جدید كار كند و بعد از ۶ ماه به كار اصلی خود بازگردد اما آنها قبول نكردند. در این اقتصاد باید انتخاب درست و سالم داشت! در این زمان من مشاوره یا تدریس خصوصی یا حتی كار در یك فروشگاه نیمه وقت یا هر چیز دیگری، اگرچه پول كمی دارد اما ما را تا حدودی از این بحران نجات میدهد را پیشنهاد كردم.
در عوض او در یك موسسه غیر انتفاعی محیط زیست مشغول شده است، بله این كار مهمی است اما دستمزد ندارد و نمیتواند ما را از این بحران نجات دهد.
من مدت زیادی به شكل سخت كار كردم و خسته شده ام. من از یك كودك برای انجام كارها بیشتر به تشویق نیاز دارم، و مداوم از تلاشم كم میشود. هنر او در تدریس بی نتیجه بود. او زمانهای زیادی را احساس غمگینی میكند.
من در سن ۲۳ سالگی زمانی كه عاشق شوهر اولم شدم، او در آموزشگاهی كه من تدریس میکردم انگلیسی میخواند و من به عنوان راهنمای او بودم. ما ازدواج كریم و من فورا حامله شدم.اما ما در پرداختهای مالی مان مشكل داشتیم، من بیشتر به شغلم در شركت پرداختم. چند روز بعد از ششمین سالگرد جشن عروسیمان شوهرم در یك حادثه رانندگی كشته شد و من علاوه بر بچه ی خودم مسئولیت کل زندگی را به دوش گرفتم. مرگ شوهرم و كار و مسئولیت من مانع میشد تا در طول هفته نتوانتم زیاد به بچهام رسیدگی كنم. فقط آخر هفته در كنار هم بودیم.
من با یك زن كه به تازگی بیوه شده بود به اسم مائده هم كار بودم. برادر او خسرو تمایل داشت تا با من ملاقات كند و در نتیجه به تدریج به مدرسه میآمد. او شیك و با مزه بود نمیشد تصور كرد كه ۳۰ ساله است. او دانشجوی فوق لیسانس مهندسی بود و ۴ سال بعد زمانی كه PhD خود را تمام كرد و وارد محیط كار شد از من خواستگاری كرد و من هم كه عشق اولم رفته بود پذیرفتم بعد با هم فیلم دیدیم و در باره امور سیاسی صحبت كردیم.
خسرو ناپدری جالبی برای بچهی من بود، هرگز به او غرولند نكرد ، حتی وقتی كه من او را زیاد آزاد میگذاشتم.
خسرو در عشقش نسبت به من پافشاری میكند اما به نظر میرسد كه من به او توجه نمیكنم چون من مسولیت جبران ضعف مالی را دارم. من هم برای او در جستجوی كار هستم. من شغل دارم و راه خود را ادامه میدهم حتی اگر كار خوبی نباشد.
صحبتهای مرد:
من از عصبانیت او انتقاد نمیكنم چون من بیكار هستم. این جمله را خسرو ۴۶ ساله گفت. من نگرانی او را میفهمم. ما نیاز به ۲ حقوق داریم تا زندگی و بازنشستگی مان را پشتیبانی كند. ما باید مخارجمان را قطع كنیم.
در عوض ما بچهمان را بزرگ كردیم بدون این كه به داراییهایمان ضربه ای وارد شود. من آن گونه كه همسرم در محیط بیرون از من آدم سست و بی حال ساخته است، نیستم. بله من زمانهای زیادی را در خانه هستم واما من از ۷۰ ساعت كار در هفته خسته شده بودم. در مدتی كه من در خانه بودم مقدار زیادی از پرژههای خانه را كه پروین هرگز به آنها نمیرسید را بهبود دادم. نظر و عقیده ی من در فقط در امور انرژی نیست. من در مورد بی كاری خود وضعیت بد اقتصادی و كهنگی این سیستم را مقصر میدانم. من در چشم كودكان مثل یك دایناسور هستم.
من بیشتر زمان خود را برای مسائل انرژی اخصاص میدهم. این دوره كوتاهی است برای پیدا كردن راه حل برای پرداخت قبوض و اقساط و پسانداز برای بازنشستگی. برای پرداخت به موقع همه ی اینها من به یك شغل حرفه ای كه با شرایط من انعطاف پذیر باشد نیاز دارم. چگونه من میتوانم به مصاحبه برای شغلی بروم كه حد اقل دستمزد را دارد؟ من در صورتی كه جستجو برای شغلم ادامه پیدا كند باید برای گرفتن ارثم از پدرم بحث كنم. پروین چند ماه قبل مرا به سطوح آورد و و من نهایتا برای تدریس به یك دانشگاه رفتم. من فقط دوبار به نزد رئیس دانشكده فرا خوانده شدم. یك دفعه برای مصاحبه و دیگری برای تایید كارم.
من برای طرح مهندسی ام ۵ سال تحقیق كردم اما در سن ۲۷سالگی خسته شدم و برای گرفتن مدركPhD به دانشگاه برگشتم. من ۷ سال برای تكمیل مداركم زحمت كشیدم به دو دلیل، اول این كه از مشاورههای رئیس دانشكده استفاده كردم ، دوم این كه خواستم تا آن كار را انجام بدهم.
لحظه ای كه پروین را پیش خواهرم دیدم عاشقش شدم. بنابراین زمانی كه با هم حركت كردیم از او خواستگاری كردم. او زرنگ ، زیبا و نترس است و من ترسو هستم، او به تنهاییزندگی و فرزندش را اداره میكرد. من وقت زیادی را با بچهها سپری میكنم و پروین هم به تازگی این گونه شده است.من در اتاق خواب و بیرون خونسردی خود را حفظ میكنم. من عصبانیت او را میفهمم اما من نمیتوانم هر شغلی را قبول كنم كه او در خواست میكند.
نظر مشاور
پروین و خسرو ۲ پی آمد مهم دارند. این جمله را مشاور گفت، اول آنها در زندگی تواناییهایشان را متوقف كردند. دوم این كه خسرو كار پیدا كند. این قسمتی از شهروندان قبل از شروع ركود اقتصادی زندگی مرفه تری داشتند . بر طبق آمار تقریبا ۳/۱ زنان در آمد خارج از خانه دارند. اما حتی زنانی كه پول و قدرت كسب میكنند- مثلا پروین در دبیرستان شبانه روزی كار میكند و از شركت دستمزد میگیرد-این در آمد را بین خودشان به طور منصفانه تقسیم نمیكنند. وقتی كه همسر نان آور اصلی خانه میشود یكی از آنها به دیگری حسودی میكند و شان ازدواجشان پایین میآید. خسرو در آخر این كار را انجام میداد.به وسیله ی داراییهای موجود در بیرون میگفت من در سوا كردن شغل وسواس زیادی دارم چون همسر من خوب زندگی میكند.
من به پروین و خسرو كمك میكردم تا روابطشان بهتر شود و انتقاد از خانوادههای هم دیگر را متوقف كنند. . و این جمله را به او گفتم. آیا شما میخواهید این وضعیت ادامه پیدا كند؟
تمایل به كنترل سركشیها در طبیعت خسرو است و از پدرش به ارث برده است و كار را متوقف كرده تا كار مورد علاقه اش را پیدا كند. من این را پرسیدم آیا شما میخواهید ازدواجتان را نگه دارید؟
خسرو دوست دارد. من فكر میكنم خرده فروشی بهترین استفاده از مهارتهای من نیست، اما من احساس میكنم كه باید از مشاور پیروی كرد.كسب در آمد بسیار سخت است. این جمله را من گفتم. شما نمیتوانید برای پیدا كردن یك شغل ایده آلتان صبر كنید. به علاوه شما مدت زیادی بی كار بودید و باز یافتن سر حالی خود سخت است.
بعد ، پروین در اثر سرپیچیهای من گزینههای متفاوت دارد: شما میتوانید طلاق بگیرید. شما میتوانید عصبانی بمانید و آن را ادامه دهید و یا این كه نان آور اصلی هستی را بپذیرید، كدام بهتر است ؟
پروین و خسرو به تجزیههای من گوش دادند و بدون معطلی از یك دیگر عذر خواهی كردند . همچنین با یك مشاور مالی مشورت كنند. خسرو خواستههای خودپسندانه خود را كم كرد و تلاش خود را برای جستجوی شغلش بیشتر كرد و انتظارات خو را پایین آورد. طولی نكشید كه در یك شركت به عنوان مشاور پرژهها استخدام شد. او همچین به طور مناسب به پدرش گفت كه نیازی به كمك او ندارد.
خسرو یكبار با جدیت شروع به جستجوی كار كرد. پروین از خشمش كم شد و در نتیجه این زوج هدفشان را در زندگی زناشوییشان از سر میگیرند. آنها همچنین یك ازدواج بی عیب دارند و باید محدودیتهای یك دیگر را قبول كنند.
بعد از پایان درمان این زوج ، خسرو پیشنهادهای كاری زیادی در سطوح بالا تر برای كار در یك شركت خارجی داشت. او این شغل را با دستمزد بالا قبول كرد (كه این هم به در خواست پروین بود) و در بین دو شنبه تا چهار شنبه در آپارتمان شركت میماند. و جمعهها هم در خانه كار خود را انجام میدهد.
کم کم روابط بین خسرو و پروین خوب شد. این جمله را خسرو در آخرین باری كه با هم صحبت میكردیم گفت و گفت این شغل برای ما از نظر مالی، شخصیتی، و حرفه ای بزرگ است.
پنج شنبه شبها برای آنها تا حدی رمانتیك است، این جمله را پروین گفت و لبخند زد. بنابراین من و خسرو خوشحال هستیم كه به رویه اصلی خودمان برگشتیم.
سلام
من سارا هستم ۲۶ ساله
یک سال نامزد بودم و الان دوسال از ازدواجمون میگذره
راستش من کسی و ندارم باهاش درد دل کنم
اول از همه دلم میخواست یکی بود همه حرفامو با جون و دل میشنید
رابطه و زندگی من و همسرم از همه لحاظ عالیه بجز یه مورد خیلی مهم که من ناراضی هستم
همسرم یه آدم مذهبیه
و منم تقریبا شبیه ایشون شدم با کمال میل البته
همسرم به یه سری مسائل خیلی توجه نشون میده
و یه سری رفتارای بی مورد و از نظر من نفرت آور از خودش بروز میده
به مسائلی که مربوط به خانم های غریبه خیلی واکنش نشون میده مسائل مذهبی پوششی روابطشون
ادمای تو خیابون تلویزیون و خانم هایی که باهاشون برخورد میکنه
اول از همه اینکه براشون غیرتی میشه و اگه با یه پسر ببینتشون حتما نظرش جلب میشه و کمک میکنه حتی گاهی شده دنبالشون میکنه تا مزاحماشونو دک کنه
ینی همیشه دنبال همچین سوژه هایی میگرده البته الان از ترس من فقط با نگاهش دنبال میکنه
اگه عکس خانومی می دید روی بیلبورد توی شهر میگفت نگاه کن عکس دختره زدن که همه مردا نگاش کنن
و اینکه نسبت بهشون خیلی مهربون متواضع بدون غرور و بگو بخند و بسیار دلسوز و با توجه زیاد رفتار میکنه
مثلا فامیلشون شوهرشو صدا میزنه اماش وهر من به دادش میرسه و اگه سوالی یا کمکی باشه تو هر وضعیتی باشه انجام میده شده مثلا داره با من حرف میزنه ولی حواسش به اوناس که کاری نداشته باشن
و اینکه تا حالا ده ها بار با کلمات جانم و چشم *X( angry*=(( broken heart ازشون پذیرایی کرده
یکیشم همین امروز که از سرکار اومده بود اما تلفنش زنگ زد و با خانمی که برای کار زنگ زده بود همینطوری حرف زد:
چندین بار چشم هی لطف کردین زحمت کشیدین تشکر خدمیت میرسم خیلی لطف کردین…….!!!!
با من شاید ماهی یه بارم یه چشم از دهنش در نیاد یا یه جانم
دقیقا دقیقا هم با جنس مونث نامحرم و غریبه اینطوری میشه
همین امروز بابت این مسئله بحثمون شد
من پرسیدم زن بود؟ گف آره منم گفتم باید حدس میزدم یه زنه چون تا حالا یه بارم با همکارات اینطوری حرف نزدی
همیشه هم میدونه عصبانی میشم
بارها به روشهای مختلف ابراز کردم
با مهربونی که این کار درست نیست فکر دیگه راجبت میکنن و من دوست ندارم شوهرم تو دید مردم اینطوری جلوه کنه
با دعوا با داد زدن
اولش دعوامون میشه و میگه مریضی حساس دلت با من صاف نیس و دلیل میاره برای کارش
مثلا میگه فقط قصدم احترامه و قصد و غرضی نیس و دست خودم نیست.بی اختیاره.
یا میگه چون بهم لطف کردن
درصورتی که احترام. اول از هرکسی برای خانواده خودش واجبه
میگه اگه میخوای یهت بگم چشم باید شما هم احترام بذاری پاتو جلوی من دراز نکنی شوخی زیاد نکنیم
درست حرف بزنیم با هم
جدیدا گفته چرا به شما بگم جشم؟ شما غلام حلقه به گوش میخوای
و میگه من با عملم بهت چشم میگم و به خواهش هات عمل میکنم و محبت میکنم
البته من ۹۹ درصد اوقات خشممو نمیتونم بروز بدم چون یا دلم میسوزه براش یا از دعوا دوری میکنم یا موقعیتش نیس مثل خستگی مهمونی وقت خواب
خیلی از این موضوع عذاب میکشم
اون برای من اینطور نیست اما برای زنای غزیبه حاضره جونشو هم بده
خیلی خاطرات ازش تو دلم مونده که همیشه وقت بیکاری و خواب میاد تو ذهنم و عذابم میده خوابمو گرفته اشتهامو گرفته امیدمو گرفته
نمیدونم چیکار کنم؟؟؟
چرا شوهر من اینطوریه؟
چرا نقطه ضعفش زن هست؟
چرا نسبت به صدای زن تو تلوزیون یا جای دیگه سریع واکنش نشون میده حتما می خواد ببینه کیه چیکارس چی پوشیده
من حق دارم که ازش ناراضی باشم ؟ دعوا کنم ؟
باور کنین دیگه خسته شدم ازش خیلی بدم اومده
نمیدونم چه طوری قانعش کنم که کارش اشتباهه
میشه کمکم کنین ؟
ممنون میشم
دوست عزیز میتونه دلایل زیادی داشته باشه … فشار و محدودیت در خانواده میتونه فرد رو نسبت به بعضی مسایل حریص کنه … حالا این میتونه در قالب کمک به دیگران و یا بیان کلمات محبت امیز باشه … البته این مسیر از زندگی مشترک جداست و شما نباید نگران باشید … اگر برای شما این رفتارش غیر قابل تحمل شده باید از فردی معتمد و قابل اعتماد که میتونه از افراد فامیل / مشاور / و هر کسی که که بتونید بهش اعتماد کنید و صحبت هاش روی ایشون تاثیرگذار باشه ، استفاده کنید …
بهتره در این مورد با مشاوری توانا مشورت کنید تا ریشه این توجهات رو بتونید از بین ببرید … و در مسیر درست قرارش بدید
در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
سلام وخسته نباشید.من یه زن بار دار هستم که ۱دختر دارم و دومی هم دختره وقتی همسرم اینو فهمید اولش که شروع کرد به ناسزا گفتن و اینکه نمیخوام ببینمت وحالم به هم میخوره ببینمت وخیلی حرفها که مثل خنجر قلب منو سوراخ کرده افسردگی شدید گرفتم با توجه به اینکه من خارج از کشور زندگی میکنم و هیچ کسی رو ندارم و دریغ از یک ذره محبت از سمت همسرم نه تنها محبت نمیکنه بلکه هیچ ارزشی برام قائل نیست وهر مشکلی پیش میاد همیشه میگه مقصر تویی به خدا دیگه خسته شدم میخوام ازش جدا بشم ولی فکر میکنم نمیتونم اینا فقط ۱ گوشه خیلی خیلی کوچیک بود که گفتم انقدر رفتار ناشایست از خودش نشون داده که دیگه از چشمم افتاده خیلیم باهاش صحبت کردم اما فایدهای نداره از شما میخوام که لطفا منو راهنمایی کنید.
با تشکر از شما
دوست عزیز وقتی همسر شما در این مورد گوشی برای شنیدن و اراده ای برای بکار گرفتن نداره تلاش شما و یا هر متخصص روانشناسی بیهوده است … معمولا” در این مواقع از وساطت فردی معتمد استفاده میشه تا بتونه حرفهارو با ایشون انتقال بده که در مورد شما که خارج از کشور هستید ممکنه بصورت تلفنی صورت بگیره … به هر حال میتونید در زمانی مناسب با ایشون صحبت کنید واگر نمیتونید رودررو صحبت کنید برای همسرتون بنویسید
طلسمش کردن
سلام، من ۲۷سالمه و تازه سه هفتس عروسی کردم
دوران عقد شوهرم سرکار نمیرفت مگر مواقعی که ضروری بود، کارش تزعینات داخلی ساختمانه و حتی وقتی بهش پیشنهاد کار میشه اگر ببینه فعلا نیازی نیست اون کارو قبول نمیکنه
خونه پدرشوهرم زندگی میکنیم و تنها دارایی شوهرم موتورشه
از لحاظ طرز فکر خیلی با هم فرق داریم، تحصیلات من کارشناسیه اما اون دیپلم ناقصه
شوهرم وقتی احساس نیاز کنه میره سرکار، من این برداشتو کردم که وقتی بریم خونه ی خودمون اون مثل وقتی برای لباس میره سرکار، اونجام مجبوره بره سرکار
اما الان شب تا ساعت ۲_۳بیداره و صبحا تا ظهر میخوابه
من تمام روشارو از تهدیدو تطمیعو هر روشی که فکرشو کنید تو دوران عقدیمون انجام دادم
پیش مشاورم رفتم و اون واقعا حرفی برای گفتن نداشت، چون هر راهی که میگفتو من طی کرده بودم
به نظرتون چکار کنم؟ الان ساعت۱۲و ۴۰شبه و اون داره کنار من با گوشیش بازی میکنه! چند دقیقه پیش با هم بحث کردیم، دیگه خسته شدم، همش نگران ایندم
خب میتونید از والدینش برای صحبت کردن با ایشون استفاده کنید .. ولی در کل ایشون باید خودش بخواد تا تغییر کنه و گرنه تلاش شما و دیگران کاملا بی نتیجه است
این دسته از افراد عموما خصلت «بیمسئولیتی» را از محیط خانواده و در ارتباط مستقیم با آموزشهای پدر و مادر کسب کردهاند و یا در برههای از زندگی خود از طریق ارتباط با افراد بیمسئولیت به این نتیجه رسیدهاند که چنانچه در مقابل امور مختلف زندگی بیمسئولیت باشند، پاداش بهتری دریافت خواهند کرد و زندگی راحتتر با دغدغه کمتر را سپری خواهند کرد.
از آنجا که اطرافیان، به مرور زمان فرد بیمسئولیت را با تمام اهمال کاریهایش میپذیرند و دیگر از او انتظار برآوردن خواستهها و نیازهایشان را ندارند، خصیصه بیمسئولیتی در وجود فرد بیمسئولیت تشدید میشود و در نتیجه فرد بیمسئولیت در دنیای امنی که برای خود میسازد احساس رضایتمندی میکند و پاداش میگیرد، زیرا هیچ کسی از او توقعی برای انجام امور ندارد و او میتواند با فراغ خاطر به نیازها و خواستههای مورد علاقه خویش رسیدگی کند.
از این رو فرد بیمسئولیت رفته رفته، به خصلتهایی نظیر «خودخواهی»، «متوقع بودن» و همچنین «لجبازی» و «منفعت طلبی» در جهت تحقق خواستههای شخصیاش نیز آلوده میشود. بسیاری از زوجین ناآگاهانه و ناخواسته بر مشکل بیمسئولیتی همسرشان دامن میزنند و آن را تقویت میکنند.
۴ موضعگیری صحیح و غلط در مواجهه با فرد بیمسئولیت
۱ – برخی افراد «بیمسئولیتی» همسرشان را میپذیرند و تلاش میکنند تا خودشان آن را جبران کنند (رویکرد غلط).
۲ – برخی افراد «بیمسئولیتی» طرف مقابل را نمیپذیرند، اما تلاش میکنند تا نقاط ضعف خود را که به تشدید حس بیمسئولیتی در همسرشان منجر شده شناسایی و با اصلاح این نقاط ضعف، به طور غیرمستقیم، همسر را دعوت به پذیرش مسئولیت در ابعاد مختلف زندگی مشترک کنند (رویکرد صحیح).
۳ – برخی افراد «بیمسئولیتی» طرف مقابل را نمیپذیرند، اما معتقدند به جای اصلاح خودشان صرفا باید به دنبال راه حلی باشند که همسر بیمسئولیت را اصلاح کنند! این دسته از افراد پیوسته فرد بیمسئولیت را تحقیر میکنند و با استفاده ازحربه بیتوجهی و بیاحترامی به او، در صدد تنبیه و تادیب وی و حصول خواستههای بجا یا نابجای خود حرکت میکنند (رویکرد غلط).
۴ – برخی از افراد در زندگی با همسر بیمسئولیت به جدایی قطعی میاندیشند (رویکرد غلط).
راهکار منطقی: شما در برخورد با همسر بیمسئولیت نباید به دنبال تغییر او باشید بلکه باید این سوال بزرگ را از خود بپرسید که من چه تغییری بکنم تا او تغییر کند؟
راهکارهایی برای مواجهه با بیمسئولیتی همسر
مقابله به مثل نکنید:
اگر باهمسرتان قطع رابطه کردهاید ابتدا از در آشتی کردن با وی وارد شوید و ارتباطتان را از سر بگیرید؛ زیرا انجام راهکارهایی که در ادامه ارائه میشود بدون حضور همسرتان میسر نیست. عدهای از افراد لجبازی همسر را با لجبازی پاسخ میدهند. بدانید کسی که لجبازی می کند معمولا خودش میداند که حق با او نیست، اما هیچ وقت نمیخواهد این را به زبان بیاورد.
تجربه عموم روانشناسان نشان میدهد روابط افرادی که در زندگی مشترک دست به مقابله به مثل میزنند روزبروز بدتر و بدتر میشود تا آنجا که بازگشت به عقب تقریبا غیر ممکن خواهد شد. انسانها هرگز در فضای تحقیر، سرزنش و لجبازی تغییری حاصل نمیکنند.
خانوادهتان را به قطع فرآیند حمایتگری دعوت کنید:
متاسفانه دستهای از افراد برای حل هر مشکلی همیشه اولین داوطلب هستند و فرصت همکاری و ایفای نقش را از همسر خود میگیرند؛ زیرا معتقدند وقتی که با شخصی غیر قابل اتکا درگیر هستند ناگزیرند تا نقش «والد» را برای او ایفا کنند.
برای تقویت صفت مسئولیت پذیری در هر فردی باید اهداف را کوچک و قابل دسترسی انتخاب کنید. برای مثال اگر فرد بیمسئولیت، شوهر شماست و بیمسئولیتی او بیشتر در کسب درآمد و تامین نیازهای مادی خانواده است باید در گام اول از او خریدهای ارزان قیمت و در عین حال ضروری را تقاضا کنید
این کار باعث میشود تمام مسئولیت زندگی مشترک به عهده فرد داوطلب واگذار شود و طرف مقابل طبیعتا به نوعی بیمسئولیتی برسد.
بسیاری از خانوادهها بدون شناخت خصلتهای فرد بیمسئولیت، بسرعت وارد عمل میشوند و برای حمایت از فرزند خود در مقابل فرد بیمسئولیت اقدام به حمایتهای مالی و اقتصادی فراوان میکنند. حمایت «والدانه» از فرد بیمسئولیت به چرخه بیمسئولیتی او دامن خواهد زد و در نهایت شما حس فریب خوردگی و عصبانیت را تجربه خواهید کرد.
مصرانه از او انجام وظایفش را تقاضا کنید:
شما درباره مسئولیت پذیرتر کردن همسرتان چقدر تلاش کردهاید؟ همسرتان نسبت به قبل چقدر تغییر کرده است؟ مسئولیتپذیرتر شده یا برعکس؟ شاید انجام راهکارهای گفته شده، در ابتدا سخت و زمانبر به نظر برسد، اما مطمئنا نتیجهاش بهتر از روشی است که خودتان تاکنون از آن استفاده میکردید.
فراموش نکنید که برای تقویت صفت مسئولیت پذیری در هر فردی باید اهداف را کوچک و قابل دسترسی انتخاب کنید. برای مثال اگر فرد بیمسئولیت، شوهر شماست و بیمسئولیتی او بیشتر در کسب درآمد و تامین نیازهای مادی خانواده است باید در گام اول از او خریدهای ارزان قیمت و در عین حال ضروری را تقاضا کنید.
صبور باشید و فقط روی تقاضایتان محترمانه و بدون پرخاشگری پافشاری کنید. شاید۱۰۰ درصد تقاضای شما برآورده نشود، اما مطمئن باشید ۵۰ درصد آن اجابت خواهد شد و این یعنی موفقیت اولیه در برابر فرد بیمسئولیت.
همسرتان را با عواقب بیمسئولیتی آشنا کنید:
استفاده از عباراتی نظیر «تو اصلا مسئولیت پذیر نیستی» گرهی از مشکلات شما باز نمیکند بلکه کاربرد مکرر همین عبارات باعث میشود همسرتان بیشتر در این نقش فرو رود و واقعا قبول کند که بیمسئولیت است.
در بسیاری از موارد و در شروع کار مطمئنا همسرتان به همان میزانی که شما (به عنوان مثال) انتظار خرید داشتهاید، هزینه نمیکند. مثلا شما فهرستی از ۵ نیاز ضروری منزل را به او دادهاید، اما او در میان این ۵ نیاز، برخی از اقلام را خریده است و مثلا برنج نخریده است. در اینجا شما برنج را از وعده غذایی خود حذف کنید و یک غذای ساده بپزید. زمانی که او میپرسد: «چرا برنج نپختهای؟»، شما فقط پاسخ دهید: «برنجمان تمام شده است».
از جابجایی نقشها پرهیز کنید:
پدیده جابجایی نقشهای زن و مرد در زندگی مشترک چنانچه با ارتقای «ظرفیت روحی» زوجین همراه نباشد براحتی میتواند عامل ایجاد اختلاف و تنش شود.
زمانی که زن نقش شوهر بیمسئولیت خود را به عهده میگیرد و مثلا بیرون از منزل کار میکند یا زمانی که مرد نقش زن بیمسئولیت خود را به عهده میگیرد و همیشه به شستن لباسها یا جارو زدن منزل مبادرت میورزد، به دلیل بیمسئولیتی همسران خود، انجام این کارها را «کمک حمایتگرانه از شریک زندگی» نمیدانند و زوجین در این شرایط از یکدیگر طلبکار میشوند و انتظار دارند همسرشان هر لحظه به خاطر ایفای نقشی که خلاف جنسیت و یا طبیعتش بوده است، از او قدردانی چند برابر تصور بکند در حالی که طرف مقابل تصور میکند همسر من کاری نکرده است، او فقط وظیفهاش را انجام داده است. در نتیجه وقتی زنی مسئولیت اصلی تامین مالی را به عهده میگیرد، بدیهی است که از نظر شرایط روحی، «خستگی روانی» را تجربه کند.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
سلام
خیلی ممنوم از پاسخ خوبو جامعتون دقیقا چیزایی که گفتین اتفاق افتاده، اینکه لیست میدم و اون فقط نصفشو تهیه میکنه، اما متاسفانه راه حلی که گفتین برام کاربرد نداره، چون برای جهیزیه تا چند ماه مواد غذایی دارم و نمیتونم بگم مثلا برنج تموم شده، تصمیم گرفتم مواد غذاییمو بدون اینکه همسرم متوجه شه به خونه ی مادرم برگردونم، نمیدونم این کار درسته یا نه ولی برای راه حلی که اراعه دادید این بهترین روشه، و دقیقا اینکه گفتید ظرفارو میشوره برای من اتفاق افتاد، و بعد از اون توقع یه رفتار محترمانه از من به خاطر شستن ظرفا توسط همسرم، من راه حل هاتون رو به کار میگیرم، تنها راه حلی که اصلا کاربرد نداشت همون صحبت والدین همسرم بود، چون همسرم اصلا به نصیحت کسی گوش نمیده و در واقع عامل این بی مسعولیتیش پدرش بوده که همیشه در برابر پرخاشگری همسرم به جای تنبیه، بهش امکانات داده و همسرمو به خواسته هاش رسونده.
سلام
من چند وقته که روشمو تغییر دادم
با همسرم بحث نمیکنم، بهش لیست میدم و اونکه قبلا حداقل نصف لیستمو تهیه میکرد تنها دو تا سه موردشو تهیه میکنه و گاهی هم دست خالی میاد خونه
خیلی ناراحتو عصبانی میشم و حس میکنم داره ازم سو استفاده میکنه، قبلا هم این حسو داشتم اما تخلیش میکردم و نتیجش تنشو شنیدن بدو بیرا از همسرم بود، منم متقابلا بهش احترامی میکردم، اما این چند وقت تنها چیزی که با تغییر رفتار من و نشون ندادن عصبانیتم تغییر کرده اینه که دیگه بهم بی احترامی نمیشه
خواب شوهرم بیشتر شده و تا بعد از ظهر میخوابه
گاهی که عصبانی میشم و باهاش صحبت نمیکنم شب تا ساعت دو نمیاد خونه
خرید نمیکنه و الان تو یخچال خالیه خالیه
لطفا راهنماییم کنید
من منبع درامدی ندارم و همچنین نمیتونم از خانوادم حمایتی دریافت کنم برای همین اصلا به طلاق فکر نمیکنم
لطفا کمکم کنید
این دسته از افراد عموما خصلت «بیمسئولیتی» را از محیط خانواده و در ارتباط مستقیم با آموزشهای پدر و مادر کسب کردهاند و یا در برههای از زندگی خود از طریق ارتباط با افراد بیمسئولیت به این نتیجه رسیدهاند که چنانچه در مقابل امور مختلف زندگی بیمسئولیت باشند، پاداش بهتری دریافت خواهند کرد و زندگی راحتتر با دغدغه کمتر را سپری خواهند کرد.
از آنجا که اطرافیان، به مرور زمان فرد بیمسئولیت را با تمام اهمال کاریهایش میپذیرند و دیگر از او انتظار برآوردن خواستهها و نیازهایشان را ندارند، خصیصه بیمسئولیتی در وجود فرد بیمسئولیت تشدید میشود و در نتیجه فرد بیمسئولیت در دنیای امنی که برای خود میسازد احساس رضایتمندی میکند و پاداش میگیرد، زیرا هیچ کسی از او توقعی برای انجام امور ندارد و او میتواند با فراغ خاطر به نیازها و خواستههای مورد علاقه خویش رسیدگی کند.
از این رو فرد بیمسئولیت رفته رفته، به خصلتهایی نظیر «خودخواهی»، «متوقع بودن» و همچنین «لجبازی» و «منفعت طلبی» در جهت تحقق خواستههای شخصیاش نیز آلوده میشود. بسیاری از زوجین ناآگاهانه و ناخواسته بر مشکل بیمسئولیتی همسرشان دامن میزنند و آن را تقویت میکنند.
۴ موضعگیری صحیح و غلط در مواجهه با فرد بیمسئولیت
۱ – برخی افراد «بیمسئولیتی» همسرشان را میپذیرند و تلاش میکنند تا خودشان آن را جبران کنند (رویکرد غلط).
۲ – برخی افراد «بیمسئولیتی» طرف مقابل را نمیپذیرند، اما تلاش میکنند تا نقاط ضعف خود را که به تشدید حس بیمسئولیتی در همسرشان منجر شده شناسایی و با اصلاح این نقاط ضعف، به طور غیرمستقیم، همسر را دعوت به پذیرش مسئولیت در ابعاد مختلف زندگی مشترک کنند (رویکرد صحیح).
۳ – برخی افراد «بیمسئولیتی» طرف مقابل را نمیپذیرند، اما معتقدند به جای اصلاح خودشان صرفا باید به دنبال راه حلی باشند که همسر بیمسئولیت را اصلاح کنند! این دسته از افراد پیوسته فرد بیمسئولیت را تحقیر میکنند و با استفاده ازحربه بیتوجهی و بیاحترامی به او، در صدد تنبیه و تادیب وی و حصول خواستههای بجا یا نابجای خود حرکت میکنند (رویکرد غلط).
۴ – برخی از افراد در زندگی با همسر بیمسئولیت به جدایی قطعی میاندیشند (رویکرد غلط).
راهکار منطقی: شما در برخورد با همسر بیمسئولیت نباید به دنبال تغییر او باشید بلکه باید این سوال بزرگ را از خود بپرسید که من چه تغییری بکنم تا او تغییر کند؟
راهکارهایی برای مواجهه با بیمسئولیتی همسر
مقابله به مثل نکنید:
اگر باهمسرتان قطع رابطه کردهاید ابتدا از در آشتی کردن با وی وارد شوید و ارتباطتان را از سر بگیرید؛ زیرا انجام راهکارهایی که در ادامه ارائه میشود بدون حضور همسرتان میسر نیست. عدهای از افراد لجبازی همسر را با لجبازی پاسخ میدهند. بدانید کسی که لجبازی می کند معمولا خودش میداند که حق با او نیست، اما هیچ وقت نمیخواهد این را به زبان بیاورد.
تجربه عموم روانشناسان نشان میدهد روابط افرادی که در زندگی مشترک دست به مقابله به مثل میزنند روزبروز بدتر و بدتر میشود تا آنجا که بازگشت به عقب تقریبا غیر ممکن خواهد شد. انسانها هرگز در فضای تحقیر، سرزنش و لجبازی تغییری حاصل نمیکنند.
خانوادهتان را به قطع فرآیند حمایتگری دعوت کنید:
متاسفانه دستهای از افراد برای حل هر مشکلی همیشه اولین داوطلب هستند و فرصت همکاری و ایفای نقش را از همسر خود میگیرند؛ زیرا معتقدند وقتی که با شخصی غیر قابل اتکا درگیر هستند ناگزیرند تا نقش «والد» را برای او ایفا کنند.
برای تقویت صفت مسئولیت پذیری در هر فردی باید اهداف را کوچک و قابل دسترسی انتخاب کنید. برای مثال اگر فرد بیمسئولیت، شوهر شماست و بیمسئولیتی او بیشتر در کسب درآمد و تامین نیازهای مادی خانواده است باید در گام اول از او خریدهای ارزان قیمت و در عین حال ضروری را تقاضا کنید
این کار باعث میشود تمام مسئولیت زندگی مشترک به عهده فرد داوطلب واگذار شود و طرف مقابل طبیعتا به نوعی بیمسئولیتی برسد.
بسیاری از خانوادهها بدون شناخت خصلتهای فرد بیمسئولیت، بسرعت وارد عمل میشوند و برای حمایت از فرزند خود در مقابل فرد بیمسئولیت اقدام به حمایتهای مالی و اقتصادی فراوان میکنند. حمایت «والدانه» از فرد بیمسئولیت به چرخه بیمسئولیتی او دامن خواهد زد و در نهایت شما حس فریب خوردگی و عصبانیت را تجربه خواهید کرد.
مصرانه از او انجام وظایفش را تقاضا کنید:
شما درباره مسئولیت پذیرتر کردن همسرتان چقدر تلاش کردهاید؟ همسرتان نسبت به قبل چقدر تغییر کرده است؟ مسئولیتپذیرتر شده یا برعکس؟ شاید انجام راهکارهای گفته شده، در ابتدا سخت و زمانبر به نظر برسد، اما مطمئنا نتیجهاش بهتر از روشی است که خودتان تاکنون از آن استفاده میکردید.
فراموش نکنید که برای تقویت صفت مسئولیت پذیری در هر فردی باید اهداف را کوچک و قابل دسترسی انتخاب کنید. برای مثال اگر فرد بیمسئولیت، شوهر شماست و بیمسئولیتی او بیشتر در کسب درآمد و تامین نیازهای مادی خانواده است باید در گام اول از او خریدهای ارزان قیمت و در عین حال ضروری را تقاضا کنید.
صبور باشید و فقط روی تقاضایتان محترمانه و بدون پرخاشگری پافشاری کنید. شاید۱۰۰ درصد تقاضای شما برآورده نشود، اما مطمئن باشید ۵۰ درصد آن اجابت خواهد شد و این یعنی موفقیت اولیه در برابر فرد بیمسئولیت.
همسرتان را با عواقب بیمسئولیتی آشنا کنید:
استفاده از عباراتی نظیر «تو اصلا مسئولیت پذیر نیستی» گرهی از مشکلات شما باز نمیکند بلکه کاربرد مکرر همین عبارات باعث میشود همسرتان بیشتر در این نقش فرو رود و واقعا قبول کند که بیمسئولیت است.
در بسیاری از موارد و در شروع کار مطمئنا همسرتان به همان میزانی که شما (به عنوان مثال) انتظار خرید داشتهاید، هزینه نمیکند. مثلا شما فهرستی از ۵ نیاز ضروری منزل را به او دادهاید، اما او در میان این ۵ نیاز، برخی از اقلام را خریده است و مثلا برنج نخریده است. در اینجا شما برنج را از وعده غذایی خود حذف کنید و یک غذای ساده بپزید. زمانی که او میپرسد: «چرا برنج نپختهای؟»، شما فقط پاسخ دهید: «برنجمان تمام شده است».
از جابجایی نقشها پرهیز کنید:
پدیده جابجایی نقشهای زن و مرد در زندگی مشترک چنانچه با ارتقای «ظرفیت روحی» زوجین همراه نباشد براحتی میتواند عامل ایجاد اختلاف و تنش شود.
زمانی که زن نقش شوهر بیمسئولیت خود را به عهده میگیرد و مثلا بیرون از منزل کار میکند یا زمانی که مرد نقش زن بیمسئولیت خود را به عهده میگیرد و همیشه به شستن لباسها یا جارو زدن منزل مبادرت میورزد، به دلیل بیمسئولیتی همسران خود، انجام این کارها را «کمک حمایتگرانه از شریک زندگی» نمیدانند و زوجین در این شرایط از یکدیگر طلبکار میشوند و انتظار دارند همسرشان هر لحظه به خاطر ایفای نقشی که خلاف جنسیت و یا طبیعتش بوده است، از او قدردانی چند برابر تصور بکند در حالی که طرف مقابل تصور میکند همسر من کاری نکرده است، او فقط وظیفهاش را انجام داده است. در نتیجه وقتی زنی مسئولیت اصلی تامین مالی را به عهده میگیرد، بدیهی است که از نظر شرایط روحی، «خستگی روانی» را تجربه کند.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
سلام امیدوارم خوب باشید..ما هم در سال ششم زندگیمون هستیم…همسرم شش سال پیش تجارت آهن میکرد و در سن ۲۲سالگی اوضاع مالی خوبی داشت تا اینکه سال ۹۴ورشکست شد و مبلغ زیادی بدهی بالا آورد…با فروختن خونه و ماشین و…نود درصد بدهی رو دادیم و بابت مابقی درگیر زندان شد…این قضیه نزدیک ۶ماه طول کشید و من تمام لحظات پشتش بودم تا خداروشکر تموم شد…بعد از اومدنش دیگه نتونست برگرده سرکار خودش و هرکاریم که میکرد دووم نمیاورد اما تلاش چندانی هم نکرد…تحصیلات عالیه نداشت و تخصصی هم همینطور فقط جیزی که بلد بود کاره آهن بود.خلاصه اینکه الان یکساله که من میرم سرکار و همسرم ۳ماهه که بیکاره…تمام هزینه های زندگی روی دوش منه سه روز صبح میرم سرکار و سه روز شب….اغلب شبها که برمیگردم از زور تنهایی مشروب میخوره با دوستش و وقتی میام خونه ساعت ۱۲شب مسته…ماه به ماه که حقوق میگیرم کارتم دستش هست و خرج میکنه و من خرده نمیگیرم بهش جون مرده و غرور داره…یه موقع هایی که بحثمون میشه دست بزن خیلی شدید هم داره…ناگفته نماند که همیشه و همه جااز من بابت همه چیز تشکر میکنه و از خود گذشتگی منو میبینه ولی خوب وقتی با این شرایط دست درازی هم میکنه دارم ازش متنفر میشم…وحشت زندگیش نبودنه منه و هرجور هست میخواد از دلم در بیاره…من نمیخوام عشقم به نفرت تبدیل بشه دارم مقاومت میکنم اما بریدم ۲۵سالمه و خداروشکر بچه نداریم…چیکار میتونم بکنم دیگه…کارم خوبه و یه شرکت معتبر ولی اعصاب خوردی های خونه روی کارم هم تاثیر گذاشته…احساس بدبختی زیاد میکنم…به هیچکس هم راجع به مشکلات هنوز حرفی نزدم باید چیکار کنم ؟ ممنون از اینکه وقت گذاشتید.
در این مورد توصیه میکنم حتما با خانواده و یک مشاور مجرب مشورت کنید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸
وای خیلی خوبه ساییتون
خسته نباشید مرسی به خاطر این
مطالب فوق العاده
ممنون
شاد باشید
سلام.خواستم بابت وبسایت خوبتون ازتون تشکر کنم
و امیدوارم باعث ایجاد انگیزه براتون
بشه
[…] از شوهرم خسته شدم > مشاوره رایگان > مشاوره خانواده […]
سلام.ممنون .خیلی خوب بود.از دست اندرکاران
وبسایت به این خوبی سپاسگزارم
مطلب بسیار خوبی بود.ممنون