سلام ازین جا بگم که من 18سالمه و تک فرزندم اینم بگم پدر مادرم جداشدن که این اصلا مهم نیست🙂خب داستان از اونجا شروع میشه که حدود دوسال پیش من با آقا پسری که چهار سال از خودم بزرگ تر بود آشنا شدم اما قبول نکردم باهاش باشم اما یدفه فکرش افتاد به سرم و بلاخره یجواریی اوکی شدم با این پسر واینم بگم این پسر از لحاظ ظاهری فوق العاده زیبا بود و هرکس میدیدش شیفته زیباییش میشد اما من برام مهم نبود تا اینکه یه مدت باهم بودیم اما بخاطر رفتار سرد من رابطه کم کم سرد شد 💔💔💔🥲🥲وقتی جدا شدیم به خودم که اومدم دیدم چقدر دوسش دارم غرور نابودم کرده بود تا اینکه ماه ها می‌گذشت من بیشتر وابسته این آقا میشدم اما اون دیگه نبود منم خیلی دلتنگ بود چون ما شهرستان بودیم اما اون می‌رفت تهران گاهی سراغ منو می‌گرفت اما دیگه بر نمی گشت الان دوسال گذشت من دیوونه دارم میشم هرشب گریه هرشب فکر خیال بافی نمی‌دونم باید چیکار کنم دارم دق میکنم خیلی حالم بده دوساله من حالم بده حال من دیگه انگار خوب نمیشه اگه راهشو بدونم که برگرده اون کارو میکنم توروخدا راهنماییم کنید ببخشید طولانی شد حرف دلم