3
بهونه گیری
باسلام وخسته نباشید.با پسری از طریق یه سایت همسریابی آشنا شدم.یه مدت با هم حرف زدیم و یک بار هم همدیگه رو دیدیم.ازش خوشم اومده و تونستیم توافق کنیم ولی ایشون با هر مشکلی اقدام به خداحافظی و قطع رابطه میکنه که با تماس مجدد من راضی به ادامه رابطه میشه.موندم چیکار کنم باهاش.و اینکه واقعا نیاز به ازدواج دارم.ممنون.
با سلام. مهسان گرامی
اینکه این رفتار وی ریشه در چه موردی دارد نیاز به بررسی عمیق دارد و در فضای مجازی امکانش وجود ندارد. لازم است تاکید نمایم که انسانها دارای خودهای فراوانی در شخصیتشان می باشند که این خودها با گذشت زمان و در موقعیت های مختلف نمایان می شوند.
تاکید می کنم که با رعایت اصول هنجاری و همچنین احتیاط لازم به آشنایی تان ادامه دهید و همچنین دلیل این رفتارش را از وی در جوی به دور از چالش جویا شوید. در صورت امکان از مشاوره حضوری قبل ازدواج هم استفاده نمایید.
موفق باشید
سلام .من از سال ۹۱ با پسری دوست هستم که قرارمون ازدواج هست . من در حد متوسط دوسش داشتم اما چون قصدش ازدواج بود و خیلی بهم محبت میکرد این رابطه رو ادامه دادم تا جایی که خیلی بهش دل بستم . توی این مدت خواستگارامو به بهونه ای رد کردم. بهم گفت فعلا به خانواده نگم تا شرایط کاریش تثبیت شه میخواست دفتر بیمه بزنه و توی این مدت ارشد هم قبول شد و مدام بهم میگفت صبر کنم و میگفت که خانوادهها نفهمن چون میگفت نمیخوام مادرم بفهمه که دوست بودیم و بعدا اذیت کنه. خانوادشون مذهبی هست و من اینو قبول کرده بودم. توی این ۳ سال خیلی خوب بود همیشه هوامو داشت من ازش خیالم خیلی راحت بود هیچ وقت خواسته ی رابطه جنسی ازم نداشت . از وقتی رفت دانشگاه کمی اخلاقش تغییر کرده بود تا اینکه من یه خواستگار داشتم که مادرم اصرار میکرد از دستش ندم و شماره منو داد به مادره پسره که با هم حرف بزنیم من ناچارا قبول کردم تا اینکه بعد یه مدت بگم که ازش خوشم نیومد.حتی از ۵ تا زنگش به یکی ج میدادم.از دوست پسرم قایم کردم که نگران نشه اما متاسفانه توی گوشیم اس ام اس رو دید خیلی عصبی شد حتی گفت دیگه بهم زنگ نزن.کلی خواهش کردم که اجازه داد قضیه رو بگم گفتم ببخشم مجبور شدم گفتم میدونی که آقای من تویی جز تو کسی تو قلبم نیس. حتی خواستگارو رد کردم پیش خودش.گفت میبخشم اماااااااا !!! کم کم اخلاقش خیلی عوض شد یه کارایی میکرد که من ناراحت شم میومد از همکلاسی های دخترش تعریف میکرد با آب وتاب .. حتی کم کم صداشو بالا میبرد و یا کم زنگ میزد و من هم که خیلی بهش وابسته بودم هی گله میکردم و اونم داد میزد و دعوا شروع میشد تا اینکه بهم گفت ما دیگه باهم تفاهم نداریم تموم شه گفتم من نمیتونم و باز ادامه دادیم رابطه رو…اما دیگه من هر روز بیشتر تحقیر میشم یه روز میگه دوسم داره یه روز میگه حوصلتو ندارم ..کسی که راضی نمیشد آب توی دلم ت************ بخوره هر روز اشکمو در میاره. حتی توی این مدت کمی رابطه جنسی هم داشتیم ولی بازم ازم دور میشه…میدونم این رابطه جنسی ارزشمو کم میکنه اما اون خواست در حد کم من هم قبول کردم میخواستم بدونه دوستش دارم ..ولی بازم اخلاقش سرده..خیلی زود عصبی میشه الکی میگه چون توی کارم موفق نیستم و نا امیدم دیگه نمیتونم تو رو هم خوشبخت کنم!!!! با همه بد اخلاقیاش نمیتونم دل بکنم اون آقام بود هنوز محبتاش از یادم نرفته. میگه نمیتونم مثل قبل باشم میگم چرا میگه نمیدونم میگه دیگه واسم خنده دار میاد که اونقدر نازتو میکشیدم…بیشتر اوقات من بهش زنگ میزنم. نمدونم چشه؟ چی کار کنم؟/
در ضمن چند بار که پرسیدم چرا اینجوری میکنه میگه افسردم کار ندارم حتی رفته دکتر و اینکه میگه قلبش مادرزادی مشکل داره…نمیدونم اینارو توجیهی میکنه واسه کاراش یا واقعا همینطوره…و اینکه رک بهم گفت که مثل قبل دوستم نداره اما براش مهمم..میگه خودت باعث َشدی کار به بی احترامی بکشه و سرت داد بزنم …اعصابمو خرد کردی…..ولی خودش اینو میدونه که زود عصبی میشه……میگه حس زیستن ندارم….. فقط ایه ی یاس میخونه
دوست عزیز خواهشا” از تکرار سوال خودداری کنید .. در سوال قبلی به شما توضیح دادم که اول از همه خداروشکر کنید که ایشون رو به شما شناسوند … دوست داشتنی که بخواد تابع شرایط باشه و تغییر کنه بدرد هیچ هم نمیخوره … مسلما” شخصیت افراد رو باید در ناراحتی و خشم ببینید … بهتره حساب خودتون رو با چنین شخصی کاملا” مشخص کنید … و رابطه رو کات کنید چون شما هر کاری میتونستید برای نگه داشتن چنین رابطه ای انجام دادید …پس بهتره تکلیفتون رو در زندگی مشخص کنید و اینقدر فرصت های زندگیتون رو به خاطر یک رابطه مبهم از دست ندید