تصمیم گیری درست قبل از ازدواج
با سلام دختری ۳۳ ساله تحصیلکرده و کارمندو از لحاظ ظاهری و خانواده خوب هستم سه ساله با یک جوان همسن خودم که قصد ازدواج با من را دارن دوست هستم ایشون بی حد و اندازه من رو دوست دارند و جوان بسیار پاک و درستکاری هم هستند ولی به علت شرایط بسیار نامساعد مالی هنوز نتوانستند پاپیش بگذارند چون پدر ندارند وپسر بزرگ خانواده هم هستند از لحاظ مالی هم خرج خانوادهشان را می دهند.و بنابراین پس انداز ایشان در این سه سال برای شروع زندگی حتی بسیار معمولی اصلا کافی نیست .با گذشت زمان و این وضعیت مالی هیچ عجله ای برای ازدواج نشان نمی دهند و همینطور سعی در حفظ رابطه دارند با این وضعیت لطفا راهنمایی بفرمایید: ۱- با توجه که علاقه من به ایشان نرمال است و اینکه بعد سه سال نتوانستند کوچکترین حرکت رو به جلویی داشته باشند و این که سن ازدواج برای من روز بروز بالاتر می رود(سه سال معطل شدن)و بخاطر دلسوزی و اینکه پسر خوبی است خواستگاران مناسب خود را رد کرده ام و فرصتهای ازدواج را از دست داده ام آیا درست است همچنان با ایشان دوست باشم و در بیرون خانه باهم ملاقات داشته باشیم ؟چون من واقعا از این وضعیت خسته شدم و وقتی پیشنهاد جدایی دادم بسیار دلش شکست و بعد کلی ناراحتی از من خواست حداقل تا زمانی که ازدواج نکردم با ایشان رابطمو حفظ کنم ولی من دیگه اصلا اینو نمیخوام چون احساس میکنم وقتی تو انظار با ایشان دیده میشم فرصتهای دیگر ازدواج که ممکنه برای هر دختری پیش بیاد رو از دست بدم وبه نظرم ایشان به نوعی تو این سه سال میخوان وقت بخرن که منو از دست ندن و بعدا منو با تصمیم گیری احساسی(ترس از بالارفتن سن و نداشتن هیچ خواستگار دیگه ای) راضی کنن با شرایط نامساعد مالی که اصلا دوست ندارم ،با ایشان ازدواج کنم همچنین این ترسو دارم بعد جدایی دیگه نتونم پسری که انقد عاشقم باشه و نجیب و سالم باشه پیدا کنم در واقع تو دو راهی موندم خیلی تصمیم گیری برام سخت شده بسیارسپاسگزار میشم راهنماییم بفرمایید وپاسخ را به ایمیلم بفرستید با سپاس
دوست عزیز یا کسی توان ازدواج رو داره و یا نداره وقتی کسی شرایطش مهیا نیست نباید راه دیگری رو سد کنه و باید اجازه بده زندگی روال عادی خودش رو طی کنه … بهتره منطقی باشید و اگر وابستگی به ایشون چشم شمارو نبسته تغییر مسیر بدید و به موقعیت های زندگی خودتون فکر کنید چون ممکنه روزی برای شما تکرار نشوند
سلام دختری ۲۳ساله ولیسانسه هستم و از ۱۶سالگی درگیر دوستی با پسر ها شدم چون پدرم و برادرانم هیچگاه ارزشی برای من و خواهرم و مادرم قايل نبودن و همیشه به نظرشان برده ای بودیم که حق تفریح و بخود رسیدن و شاد بودن نداشته و موظف به انجام کار خانه هستیم.
با وجود این شرایط خیلی علاقه مند شدم بتوانم با پسری رابطه برقرار کنم تا او را شیفته خودم کرده و از این شرایط نجات پیدا کنم اما غافل از اینکه پسرها دنبال رابطه جنسی هستن ن نجات کسی
در اولین دوستی ام با رابطه جنسی آشنا شدم و متوجه وجود غرایز و این مسايل شدم اما با اطلاع خانواده دوستی تمام شد و شرایط من بدتر سعی کردم ادامه تحصیل دهم ولی فکر نجات خودم از ذهنم دور نشد دوباره به سمت دوستی با پسرها رفتم و این بار با شخصی که از لحاظ فرهنگی مالی و تحصیلات از من پايينتر بود دوست شدم رابطه جنسی هم برقرار شد اما با دیدن خیانت جدا شدم
۱۸ساله بودم که نفر سوم وارد زندگیم شد و از همان اول درخواست رابطه جنسی داشت من از ابتدا مخالفت کردم اما بخاطر شرایط روانی وابستگی احساس پوچی بی هدفی اقدام به خودکشی و ناراحتی های خانوادگی به ارتباطم با او ادامه دادم با وجود خیانتی که بهش کردم ولم نکرد و درخواست ازدواج داد اما در حالی که خود نیز خیانت کرد و دروغ هایش آشکار شد که روستایی است کارش بنایی است وضعیت مالی خوبی ندارد و الان بخاطر ابراز عشق دانشگاه رفته و میخواهد با من ازدواج کند در صورتی که هیچ کداممان بهم اعتماد نداریم نه به گذشته نه به عشق یکدیگر فقط چون من دیگر دختر نیستم مجبور به ازدواجیم بگویید چکنم؟
چطور ادامه دهم ؟آیا اورا رها کنم و دیگر سراغ مردی نروم و خودم زندگی ام را بسازم یا تن به ازدواجی دهم که خالی از عشق و تفاهم و از خودگذشتگی است
دوست عزیز بهتره به جای راهنمایی گرفتن فقط مدتی به رفتارهای خودتون فکر کنید و ببینید چطور بخاطر رفتارهای خانواده …. خودتون رو از چاله به چاه انداختید //// به هر حال وقتی نتونستید به ایشون اعتماد کنید و فردی دروغگوست چطور انتظار ادامه دادن دارید ؟
میتونم ازتون بخوام کتابی چیزی معرفی کنه که منو رفتار مناسب به راه چاره نزدیک کنه الان با وجود افسردگی شدید هیچ چیزی به ذهنم نمیرسه نه کار خوب دارم نه پشتوانه نه حتی متکی ب خود
با سلام مجدد من دختر ۲۷ ساله هستم..خواستگاری دارم که از لحاظ احساسی و عاطفی بسیار عالی هستن و پسر پاکی هست اما باقی شرایط فعلی مثل نداشتن شغل ثابت و همچنین کشیدن سیگار مطابق میل من نیست…و من هم مشابه اون خانوم اول ترس از این دارم که با کس دیگه نتونم همچین احساسی رو داشته باشم..همیشه دنبال یه زندگی عاشقانه بودم.نمیدونم آیا با شخص دیگه ای حس دوست داشتن رو بوجود بیارم؟
به هر حال نداشتن شغل ثابت و مشخص یعنی بروز مشکلات اقتصادی و تنش در زندگی آینده که البته به درک دو نفر بستگی داره
سلام.دختری۲۳ساله هستم.در محیط کاری یکی از همکارانم به من پیشنهاد ازدواج دادند بعد از پرسوجو فهمیدم که قبلا در رابطه با ازدواج از دو سه نفر دیگه از همکاران هم خاستگاری کردن و جواب منفی بهشون دادن این لقا پسر خوبی هستن و خانواده ی خوبی هم دارن الان مردد شدم توی تصمیمم میترسم از اینکه جواب مثبت بدم به نظر شما این موضوع گمهم هست یا نه؟
هیچ ربطی نداره که دیگران جواب منفی دادن … چون در نهایت افراد همسرشون رو براساس معیاراشون انتخاب میکنن … پس اگر چنین درخواستی داشته اجازه بدید مطرح کنه و شما با مشاوره و شناخت به تصمیم نهایی برسید نه براساس رفتار دیگران
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸
سلام.من چند ماهی میشه که دورا دور از یکی از همکارانم خوشم اومده و بهشون علاقمند هستم محل کار ما به این صورت هست که ایشون در یک بخش دیگه هستن وما زیاد همدیگه رو نمیبینیم حالا نمیدونم چطور باید ی جوری این علاقه م رو نشون بدم از طرفی اصلا نمیخام غرورم بشکنه و سو تفاهم پیش بیاد که من به ایشون ابراز علاقه کنم ا ن اقام واقعاا ملاک های زندگی رو دارن و محترم هستنـ.به نظرتون من چیکار کنم بیخیال بشم و اون اقارو فراموش کنم؟
اگر ایشون به قول شما فردی محترم هستند پس باید درک چنین مسایلی رو هم بدونه و در برخورد مستقیم شما برای فهمیدن نظرشون در این مورد واکنش محترمانه ای رو نشون بده
ولی خب شرایط در کشور ایران به خاطر فرهنگ و باورها فرق داره و به همین خاطر باید از واسطه ای قابل اطمینان برای جلب نظر ایشون استفاده کنید
پیشنهاد تقاضای ازدواج و ابراز احساسات قلبی به طرف مقابل، مرد و زن ندارد. اما «خواستگاری» بار حقوقی دارد؛ یعنی مرد از این طریق می خواهد بگوید من صلاحیت دارم و می توانم که کشتی زندگی مشترک را هدایت کنم و مسئولیت و اداره یک خانواده را عهده دار شوم. این باید مردانه باشد و اینکه مثلا زنی با گل و شیرینی به خانه مردی برای خواستگاری برود، برای شأن و منزلت یک زن خوب نیست اما پیشنهاد ازدواج از سوی زن در قالب جملات و بیان مناسب به مرد به هیچ عنوان زشت نخواهد بود.
خواستگاری مقدمه ازدواج و اولین گام برای ورود به زندگی مشترک و تشکیل خانواده است؛ همانطور که یک زن برای «مادر شدن» و ورود به دنیای مادری، در ۹ ماه بارداری آماده نقش پذیری می شود، فردی که در جریان خواستگاری قرار می گیرد هم آماده ازدواج و نقش پذیری به عنوان همسر خواهد شد که این عنوان، با مسئولیت پذیری، تعهد و… همراه خواهد بود.
در تعریف مرد و زن، فعال بودن همیشه به مردان و انفعال و پذیرندگی به زن داده می شود اما مشکل اصلی اینجاست که ما اکنون در بحث ازدواج جوانان با دو فاعل روبرو هستیم و اینجاست که این مفهوم، دچار یک تعارض شده است. به بیان دیگر دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند. زنان امروزی حالت زنان منفعل نسل های قبل را ندارند و رشد و پیشرفت اجتماعی خوبی داشته اند که آنها را در موقعیت انتخاب گری، قدرت و ابراز وجود قرار داده است. بنابراین اگر به دختر بگوییم تو انتخاب کننده نیستی؛ بلکه انتخاب شونده ای، او در شرایط سختی خواهد بود. دختران امروزی حق انتخاب دارند اما اگر بناست که در این انتخاب موثر باشند، باید شخصی را انتخاب کنند که از نظر ادراک همسطح خودشان باشد و ابراز تمایل آنها برای ازدواج را بد تعبیر نکند.
تمایل یک دختر به آشنایی بیشتر و ازدواج با یک پسر، اگر غیرمستقیم مطرح شود تعلق خاطر بیشتری ایجاد خواهد کرد. ابراز احساسات بیان عشق و علاقه باید به روش مناسب صورت گیرد و از همه مهمتر باید قبل از نشان دادن این تمایل، تمام جوانب را بسنجد و با توجه به نظام ارزشی خود و خانواده شان و شخصیت طرف مقابل و ادراک او اقدام کند؛ چرا که این امر باعث می شود احساس خود را ابراز کند که در این صورت حتی اگر جواب منفی بشنود، نه تنها چیزی را از دست نمی دهد بلکه هیچ وقت برای سکوت و تأمل خود حسرت نمی خورد. در واقع او این کار را برای کسب آرامش خود انجام می دهد.
دختران امروزی حق انتخاب دارند اما اگر بناست که در این انتخاب موثر باشند، باید شخصی را انتخاب کنند که از نظر ادراک همسطح خودشان باشد و ابراز تمایل آنها برای ازدواج را بد تعبیر نکند
در ابتدا توصیه می کنیم کمی صبر کنید تا شاید پسر مورد نظرتان، خودش پیش قدم شود. اما اگر این اتفاق نیفتاد، از یک واسطه بخواهید نظر طرف مقابل را درباره شما به گونه ای غیر مستقیم بپرسد. اگر دسترسی به چنین فردی ندارید، با خودافشایی منطقی و متعادل، درباره ویژگی های خود، توانایی هایتان و روحیاتتان صحبت کنید تا او بهتر شما را بشناسد. در نهایت به شکلی خیلی ظریف به او نشان دهید آمادگی زندگی مشترک را دارید. مدبرانه از ویژگی های مثبت آن پسر که در طول رابطه مشاهده کرده اید، یاد کنید و خاطرات مشترک قابل اعتماد جهت آینده سازی را به علاوه زوایای خاص بودن مرد را به او نشان دهید؛ چرا که این، یک مسیر امن و بالغانه است. در لفافه بگویید که فکر می کنید شباهت های زیادتان امکان ادامه رابطه در فازهای دیگر را فراهم می کند. در این حالت اگر طرف مقابل نفهمید و درک نکرد، بهتر است او را رها کنید و باقی عمر خود را به پای چنین فردی هدر ندهید.
عشق، دلیری می آورد و این علامت صدق عشق است! لازم است دختر نظام ارزشی اش را چک کند و مطمئن باشد خوشبختی که محصول قاطعیت و حسابگری های صحیح باشد، به مراتب مهم تر از خوشحالی و سرخوشی عاشقانه ای خواهد بود که موقت و وابسته به شرایط است؛ این یعنی مدیریت عشق.
عشق مهم است، اتفاق زیبایی است اما همیشه برای ازدواج نیاز به عاشق بودن نیست. در ازدواج پای یک قرارداد اجتماعی، تعهد و… در میان است. ما باید قبل از انتخاب همسر، حسابگری جدی داشته باشیم و نسبت ها را در نظر بگیریم.
الزاما هر ازدواجی خوب نیست و هر طلاقی بد نیست؛ عنصری که باعث خوب یا بد شدن است کیستی و مسئولیت پذیری شماست. همسری را انتخاب کنید که مانع تلاش شما نشود و کسی باشد که در کنارش طعم واقعی عشق و خوشبختی را بچشید.
سلام
دختری ۲۱ ساله هستم مدت سه ساله ک با همکلاسیم در ارتباطم و پسر خوبیه و قصد ازدواج داریم.من ی دوست خیلی صمیمی دارم که دختره و همکلاس خودمه و خیلی با هم صمیمی هستیم.یعنی الان که حدود ۴ ساله با هم دوستیم از اکثر مسایل هم بااطلاعیم و تقریبا همه جا با هم میریم و خلاصه خیلی نزدیک و صمیمی.حالا این دوستم بعد چند سال مدتیه کمی رفتارش عوض شده و یه کنایه هایی در مورد اون پسرهمکلاسیم ک میگم میخواییم با هم ازدواج کنیم بهم میزنه مثلا میگه مسایل خونوادگی خودتون حق دارید به من نگید و….خلاصه از روی حرفاش من خودم حدس میزنم حسادت میکنه البته نه ک بگم به من حسودیش میشه اما خب نمیتونه تحمل کنه که من مقداری از توجهمو بزارم واسه اون پسر با اینکه خودش قبول داره که من حق دارم ب اونم توجه کنم اما خب براش قابل تحمل نیست و سعی میکنه بی دلیل از من دوری کنه . منم این نزدیک ترین دوستمه و خ برام مهمه و از دوریش اذیت میشم …حالا بنظرتون کار درستی که من میتونم انجام بدم چیه که نه به زندگی خودم لطمه بخوره و نه دوستمو از دست بدم؟
خب دوست عزیز چه دلیلی داره که شما مسایل خصوصی و برنامه های آینده زندگیتونو رو با دیگران مطرح کنید ؟
اگر سعی کنید بین این دو تفاوت قرار بدید این حساسیت ها به وجود نمیاد و شما میتونید در کنار رابطه عاطفی که قراره به ازدواج ختم بشه رابطه دوستانه و شخصی خودتون رو داشته باشید
اگر هنگام اعلام خبر ازدواج خود با حسادت طرف مقابل روبه رو شوید چه کار می کنید؟
فرض کنید قراراست ازدواج کنید و از شادی در پوست خود نمی گنجید.
شما این خبر خوش را به دوست یا خواهر و برادرتان می دهید ولی وقتی به او نگاه می کنید متوجه می شوید که قیافه اش درهم رفته است.
دراین زمان است که احساس گناه می کنید ولی آیا می دانید دراین مواقع بهترین رفتاری که می توانید انجام دهید چیست؟
خجالتی نباشید
شما حق دارید که خوشحال باشید و شادی خود را با اطرافیان تان تقسیم کنید.
در دادن اخبار خوش به دوستان تردید نکنید در غیر این صورت احساس می کنند که به آنها توهین شده و می رنجند و در نتیجه رابطه تان لطمه می بیند.
برای قضاوت به باطن خود رجوع کنید
آیا مطمئن نیستید که دوست تان حسادت می کند؟ آیا وقتی راجع به عروسی خود حرف می زنید احساس گناه می کنید؟ آیا دوست تان رفتار مودبانه ای دارد و یا بی حوصله است؟ از آنجا که شما ۲۴ ساعته راجع به عروسی خود حرف نمی زنید پس در صورت مشاهده چنین واکنش هایی تردید نکنید که طرف مقابل از این مسأله خشنود نیست.
پرحرفی نکنید!
درحرف زدن راجع به ازدواج خود زیاده روی نکنید. یادتان باشد حتی افرادی که دوست تان دارند ممکن است از شنیدن جزئیات به خمیازه بیفتند!
هنگام حرف زدن درمورد خودتان از دوست تان نیز راجع به خودش سوالاتی بپرسید و به حرفهایش با دقت گوش دهید.
با مشکل روبرو شوید
اگر کسی قصد بر هم زدن نقشه های شما را داشت باید واکنش مناسبی نشان دهید. به عنوان مثال از او بپرسید:«منظورت از این کار چیست؟«شیوه دیگر این است که با گفتن جملاتی مثل :«نمی دانم تو چرا این حرف را زدی» یا «از شنیدن حرف های تو دلخور شدم» او را از احساسات خود آگاه کنید. یادتان باشد بر روی احساسات خود تاکید کنید نه بر روی اقدامات او.
به طرف مقابل توجه نشان دهید
گاهی مشکل اینجاست که والدین فرزند حسود خود را نادیده می گیرند و تمام توجه خود را معطوف خواهر یا برادر او می کنند.
به برادر یا خواهرتان بگویید:«می دانم که توجه زیادی به من می شود و امیدوارم این مسأله تو را ناراحت نکند.»
وقت کافی را به او اختصاص داد و به حرف هایش گوش دهید.
برنقاط قوت طرف مقابل تاکیدکنید
مسئولیت شما در قبال فرد حسود این است که نقاط قوت اش را به او یادآوری کنید. بهتر است از وی در ارتباط با تخصص اش راهنمایی بخواهید. به عنوان مثال اگر او در زمینه «مد» اطلاعات زیادی دارد نظرش را درمورد لباس تان بپرسید.
محبت خود را نشان دهید
دوست تان را از این امر مطمئن کنید که رابطه میان شما و او اهمیت خاصی برای تان دارد و برایش آرزوی خوشبختی کنید.
فروتن باشید
یادتان نرود که گاهی درمورد ناملایمات زندگی زناشویی نیز با دوستان تان حرف بزنید، مثل مشکلات اقتصادی، مشاجره با همسر و اختلاف با خویشاوندان او.
حتی اگر علی رغم تمام مشکلات شیفته زندگی مشترک خود هستید به هر حال می توانید مسأله ای- هرچند کوچک – پیداکنید!
از طرف مقابل نظرش را جویا شوید.
توصیه می شود با طرح سوالاتی مثل:«نمی دانم نظر تو درمورد ازدواج من چیست؟»
از نظر واقعی طرف مقابل آگاه شوید.
فراهم کردن فرصت مناسب برای ابراز عقیده از شدت فشارها می کاهد.
برای آینده سرمایه گذاری کنید.
شما می توانید در هنگام صرف غذا درمراسم عروسی، دوستتان را در میان افراد مجلس گرم کن و بذله گو قرار دهید. این کار روحیه او را تقویت می کند.
از پاسختون بسیار ممنونم
مساله اینه که اوایل ارتباطم من تماااام مسایل ریز و درشت رو بهش میگفتم در واقع حتی تمام پیامامونو برا دوستم میفرستادم اما کم کم که مساله جدی تر شد من خ چیزای بی ارزش رو با این تفکر که حساسیت و حسادت رو زیاد میکنه رو نمیگفتم بعد همین دوستم میگه چرا اینا رو به من نگفتی در صورتی که من همه چی رو به تو میگم ….
یا مثلا من خیلی ازش نظر میخوام اما اون بار بی مقدمه ب من میگه راجع به این مساله اصلا با من حرف نزن اگر مراسمی داشتی غریبه ها رو دعوت کردی منم دعوت کن در صورتی ک قبلش هیچی نشده بود و من خودم خ سعی میکنم حساسیتی ایجاد نشه …
الان من نمیدونم چکار کنم هم میترسم باهاش صحبت کنم ناراحت شه و هم میترسم باهاش صحبت نکنم بازم ناراحت شه …
بعد اینم بگم که ما دوستای خ صمیمی هستیم و اینکه من خودم فک میکنم چون خودش تنهاست اینجوری شده چون قبلا اینجوری نبود …
بعد ی چیزی دیگه هم که هست من با اون پسر که گفتم تا حالا زیاد مشکل خاصی نداشتیم اما اگر مشکلی هم داشتیم زیاد طول نکشیده و بطور طولانی اصلا قهر و اینا نداشتیم وقتی برا دوستم تعریف کردم باور نکرده و زیاد اهمیت نداده …
بعد ببخشید یه سوال دیگه…
الان این دوست من خودش میگه من باید از تو فاصله بگیرم ک لطمه نخورم …با این حساب من باید چکار کنم ؟ باید بزارم از من فاصله بگیره یا نه ؟
البته خودم واقعا دلتنگش میشم
قبلا هم اهمیت دوستیش برا من و این چیزا رو خیلی بهش گفتم