سلام و خسته نباشید
بعد از یه دوستی چند ساله و کلی تنش با همسرم ازدواج کردم
و به شهر ایشون اومدم،حالا خیلی تنهام،اتفاقای گذشته بیشتر از قبل آزارم میده،تو ذهنم تکرار میشه و قلبمو به درد میاره،خصوصا این مسئله که عروسی نگرفتیم
خانواده همسرم تمام تلاششون رو کردن تا از ازدواج ما جلوگیری کنن،حالا خوب شدن،اما هنوز نسبت به من خیلی بی محبتن،بعد یک سال و نیم از شروع زندگیمون هنوز هم نشده برامون چیزای خوب بخوان،مثلا تا الان نشده که مادرشوهرم وقتی حرف از بچه ما میشه اظهار شادی کنه،چون برعکس نسبت به بقیه اینجوریه
شاید چیز مهمی نباشه،اما چون اینجا تنهام و خانوادم کنارم نیستن برام خیلی مهمه
به نظرتون من احتیاج دارم که به یه مشاور مراجعه کنم؟یکی از دوستانم که روانشناسی خونده بهم گفت که نشانه های افسردگی رو دارم
نمیدونم چیکار باید بکنم؟
ممنون میشم راهنماییم کنید