3
خانواده
سلام .من حدود یک سال پیش بامردی که 1سال از خودم بزرگتر بود ازدواج کردم با اینکه تفاوتهای ما مثل تحصیلات و وضعیت اقتصادی زیاد بود (در هر دو من بالاترم)اما بخاطر علاقه ای که از کودکی به من داشتند راضی به ازدواج شدم .بعد از مدتی برای کار به شهر دوری رفتند و هر چه زمان میگذرد احساس میکنم نسبت به من سردتر میشوند البته در زمان دوری شدیدتر است و همیشه نسبت به من شک دارند و در تلاشند که غرور و شخصیت من را جریحه دار کنند.با این حال بسیار به مم وابسته اند و وقتی میگویم از زندگیت میروم بسیار پریشان میشوند من واقعا نمیدانم برخورد درست چیست ???
در این مورد حتما” با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر قیطریه:
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
دفتر شریعتی:
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
با سلام خدمت شما
نوشته اید که تفاوتهای زیادی بین شما بوده است و در مواردی شما بالاتر از ایشان بوده اید در چه مواردی ایشان بالاتر از شما بودند؟ ذکر کرده اید که به دلیل علاقه ایشان به شما از کودکی همسرشان شده اید یعنی شما علاقه و تمایلی به این وصلت نداشتید ولی راضی به این ازدواج شدید؟ حالا که ایشان دور شده اند شما دچار کمبود توجه و علاقه شده اید، شما برای حفظ علاقه و توجه ایشان چه می کنید ؟ ایا متوجه هستید بعد از ازدواج رابطه شما وارد مرحله دیگری شده است و نیاز به مهارتهای دیگری از جانب شما ست؟ نه تهدید به جدایی؟ به نظر می رسد بانوی عزیر برای حفظ زندگی مشترکتان نیاز به راهنمایی و دریافت آموزش دارید و لازم است نزد روانشناس بروید روانشناسان مکز ستاره ایرانیان می توانند کمکتان کنند ۸۸۴۲۲۴۹۴۵
اگر بخواهم رک بگویم من از همه لحاظ بالاتر بودم اما چون قبل از همسرم به فردی دیگر علاقه داشتم اما به دلایلی از ازدواج با او منصرف شدم دلم میخواست با فردی که از ته قلب مرا دوس دارد ازدواج کنم تا اینکه ایشان ابراز علاقه کردند و چون نسبت فامیلی هم با پدرم داشت همه ابراز رضایت کردند .البته همسرم از نظر همه مردی خوش اخلاقی است و تاکنون جلوی هیچکس با من بد برخورد نکرده و کلا زمانی که پیش من هستند خیلی بهتر اند اما وقتی دورند کمی تندمیشوند .باید بگویم در رابطه زناشویی هم بسیار شبیه هم و هردو راضی هستیم خودم گمان میکنم بیشتر عاملی که شوهرم را ازار میدهد علاقه شدید من به درس و دانشجو بودنم است چون خودشان ادامه تحصیل ندادند درک این مورد برایشان کمی دشوار است.علاوه بران من در دوران مجردی فردی مستقل بودم اما همسرم همیشه دوس دارد کمی بر من سلطه داشته باشند به همین خاطر من همیشه همه اتفاقات را برایش میگویم البته خیلی اوقات باور نمیکنند و میگوند دروغ میگویی در حالی که من هیچ دروغی ب او نگفتم در هر حال من تنها میتونم اینجوری مشاوره بگیرم چون دلم نمیخواد کسی مطلع شود که من مشکل دارم از شما راهنمایی میخوام