سلام وقت خوش
خانمی سی و یک ساله هستم زندگی خود را از 7 سال قبل با عشق و علاقه فراروان به همسرم شروع کردم زندگی که از روز اول سعی کردم با دار و ندارش بسازم و دوشادوش همسرم ایستادم از روز اول از خانواده ها هیچ کمکی نگرفتیم ولی خیلی زود ماشین منزل و تمام امکانات زندگی را به دست آوردیم. من یک دختر پنج ساله دارم. همسرم سه سال قبل برای کار به شهر اهواز منتقل شد و گفت به خاطر بدی آب و هوا مارا با خود نمیبرد و هر بار من اصرار کردم او انکار کرد.همیشه به شوهرم به اندازه چشمانم ایمان داشتم تا اینکه خرداد ماه به صورت اتفاقی وقتی عکسهای لب تابش را میدیدم متوجه خیانت همسرم شدم انهم با یکی از همکاران سابق خود که همیشه میگفت دختر خوبی است و پیشنهاد میداد با او دوست شوم…..(از لحاظ ظاهری خیلی برتری به من ندارد)
خدا برای هیچ کس نخواهد عکسهای کاملا عریان و مستحجن……………………. که نشان از یک رابطه س ک س اینترنتی داشت…………….
من ماندم و یک دنیا بدبختی که به یکباره بر سرم آوار شد.
موضوع را با همسرم درمیان گذاشتم و گفتم طلاق میخواهم التماس کرد به جان بچه مان قسم خورد و حتی گفت حق طلاق را هم به من میدهد و دلیل کارش را گفت چون تو گاهی بهم غر می زدی( آخه خدا چرا) به محل کار اون خانم رفتم و باهاش حرف زدم و استعفا داد و رفت و خیلی شیک به من گفت شوهرت پست؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!
از اون به بعد شوهرم فعلا رفتارش تغییر کرد بیشتر هوای من را داره و من هم پس از یک دوره بیماری ودردو رنج فراوان که به سرم آمد طبق نظر یک مشاور حالا یک ماه هست که به اهواز منتل شدم و زندگی را از نو شروع کردم فقط بخاطر همسری که دوستش داشتم و دحتر عزیزم

اما واقعا نمتونم ببخشمش و همیشه اون صحنه ها جلو چشمم
شبها نمیتونم بخوابم
میترسم
و همیشه مظطرب هستم
حتی منی که روزی عاشقش بودم تو بغلش هم آروم نمیشم.
تورا خدا من را راهنمایی کنید دارم دیوانه میشم
خواهش میکنم جوابم را بدهید این بار دوم است که برایتان پیام میفرستم.