راهنمایی
سلام.
همسرم به کارش بیش از خانه وامور خانه اهمیت می دهد،ما سه فرزند پسر 9،8،2.5 ساله داریم.اغلب غذا پخته نمی شود ،اکثرا خانه بهم ریخته ،ظروف نشسته و… که اکثرا من باید نگران امور خانه باشم وآنرا انجام دهم ..ایشان داروساز وشاغل در بیمارستان هستند..اکثرا تا 3-4 سر کارند وبعد هم پای گوشی موبایل یا کامپیوتر مشغول امور بیمارستان هستند.که من به ایشان معترضم بدلایل مختلف،بهش میگم اگه خیلی دوست داری کار کنی لا اقل بعد از ظهر برو داروخانه داخل شهر کار کن لا اقل کار بی مواجب نباشه چون بیمارستان اضافه کار بهش نمی ده،در ضمن نیاز مالی هم داریم. ولی ایشان گوشش بدهکار نیست. حدود 2 سال پیش خانواده همسرم آمدن شهر ما برای زندگی .ومن هم خیلی کمکشان کردم.حدود 1سال پیش خیلی اتفاقی متوجه شدم همسرم بدون اطلاع من وبا هماهنگی خانوادش یک آپارتمان در سال 89 پیش خرید کرده(این در حالی بوده که 2 سال از ازدواج ما میگذشته وآن زمان ما داروخانه داشتیم ومن آن را می چرخاندم ولی درآمد آن را به حساب خانمم می ریختم.) صدای من درآمد که چرا تا حالا به من نگفتی،خلاصه همسرم وخانوادش میگفتن که پول خودمون بوده و لازم ندیدیم بهت بگیم،من هم میگفتم که باید به من میگفتید.از 15 سال قبل زمینی داشتم که مشکل داشت ودر سال 92 مشکلش با شهرداری حل شد وشروع به ساخت آن نمودم.چون موقعیت آن خوب بود فکرای بلندی براش داشتم (تجاری وچند واحد).تو همین بگو مگو که با خانمم داشتم ایشون حدود 1 ماه خانه را رها میکنه میره خونه پدرش.ایشون در این مدت حتی جواب تلفن ما را هم نمی ده،واسطه فرستادیم بر نگشت.تا اینکه متوجه شدم طلا های من وخودش را فروخته وبا یک وکیل قرارداد بسته برای وصول مهریه اش،و شکایت کرده و تقریبا پایان کار هستند. من وقتی دیدم نمیاد خونه با مشورت دیگران زمین نیمه کاره را بنام 3 تا پسرام سند زدم.واون از این کار بی خبر بود تا اینکه یک شب اس ام اس دادم که زمین را فروختم .که دیدم از این رو به اون روشد. باور نمی کرد وکیلش رفت بررسی کرد بهش گفته بود بنام بچه هات زده.خلاصه دیگه ماجرا تمام شد البته میگفت بریم پیش مشاور ،رفتیم اتفاقا از دوستاش بود تمام ماجرا را گفتیم ،مشاور حق را به من میداد وبه او میگفت یک مدت از خانوادهات دور ی کن. در اون مدت پدر مادرش وبرادر وخواهرش رهاش نمی کردند حتی پدرش بهش گفته بود 2 تا وکیل بگیر.
لازم به ذکره که من دبیر هستم واز شهرستان با شما تماس گرفتم .لطفا من را راهنمایی کنید
باسلام.دختری ۲۷ ساله ام ک تا دو سال پیش با هیچ پسری حتی حرفم نزده بودم،البته اونموقع در اشتباه بودم،حالا بگذریم.دوسال پیش پسری به صورت اینترنتی بهم نزدیک شد و ابراز علاقه کرد.منم قبول کردم،یه سال باهاش دوست بودم، دیدمش،چون شهرش ب ما دور بود.تقریبا عاشقش بودم که دیدم دیگه طاقت دوریشو دوبارهمدوریشوداونم چون شرایط ازدواج و به شهر ما اومدن رو نداشت،تصمیم گرفتم ازش جدا بشم.در همون برحه زمانی با یه پسر دیگه ک سه سال از خودم کوچیکتر بود اشنا شدم.اون شدیدا ب من علاقه مند شده بود،ولی شرایطش اصلا در حد من نبود،ترجیح دادم زود کات کنم،سه ماه نگذشت ک ازش جدا شدم.بعد ازین دوتا رابطه یک مرد متاهل سن بالا بهم پیشنهاد دوستی داد،اول قبول نکردم،ولی باحرفاناموفقکرد.راباحخاممضی شدم ک باهاش دوست بشم.زنشو دوست داشت،در کنارش منم میخواست . شش ماهی از میگذره، نمیتونم ازش دل بکنم،نمیتونم بهش بگم نه،مطمینم هیچوقت دوزنشو ومطمینمیکنهیکنه. ولی کار ب جایی رسیده ک نمیتونه منم ول کنه.من دیگه دو سال پیش نیستم.دوستی با سه م مادمسهادموت از قشرهای متفاوت رو تجربه کردم.میدونم دیگه درست بشو نیستم.یکی بهتر از نفر اخرم پیدا بشه،ترکش میکنم و میزم سراغ اون ادم جدید. از خودم متنفرم.هیچ کسیو ندارم ک باهاش از دردم بگم.چی بگم! تف سر بالاست.یکم راهنماییم کنید شاید ادم شدم.دچار منجلابی ام ک بیرون اومدن ازش باعث یه دوره افسرگی میشه،چون عواقبش خیلی زیاده و ممکنه خیلی چیزا رو از دست بدم.
با سلام و احترام خدمت شما
شما برای بهبود شرایط خود نیاز به جلسات مشاوره زوج درمانی دارید و باید همراه همسرتان باهم برای بهبود شرایط خود کمک بگیرید. اگر از شهرستان ارتباط برقرار می کنید یک زوج درمانگر که مورد قبول هر دوتان باشد را انتخاب کنید و جلسات خود را پیگیری کنید.روانشناسان کانون مشاوران ایران نیز می توانند کمکتان کنند حتی مشاوره به شکل تلفنی نیز می باشد۸۸۴۲۲۴۹۵
باسلام.زنها چطور میتونن مردها تنبیه کنن؟مثلا اگه شوهربخاد خانمشو تنبیه کنه کافیه بهش بیتوجهی کنه،خانما چطور شوهرشونو تنبیه کنن؟باتشکر
بهترین روش برای دیوانه کردن مردها
چرا خانم ها هر اتفاق کوچکی در زندگی را به بهانه ای برای گرفتن هدیه تبدیل می کنند. ما آقایان بعد از یک روز کاری عادی و کاملا خسته با تصور فقط یک شام ساده به منزل می آییم. اما صحنه ای را که با آن مواجه می شویم ما را شوکه میکند. چه کار غلطی انجام داده ایم؟ آیا تولدش است؟ آیا تولد خودم است؟ نخیر، امروز سالگرد روزی است که برای اولین بار به یکدیگر نگاه کردیم. خانم های عزیز لطفا دست بردارید. ما همینکه توانستیم روزهای قرارمان را به یاد داشته باشیم کلی هنر کرده ایم.
اگر فکر می کنید که تخت برای خوابیدن است اشتباه میکنید. ما به امید یک خواب راحت به سمت تخت میرویم اما با کوهی از کوسن ها که به صورت کاملا استراتژیک جاسازی شده اند مواجه میشویم، به نحوی که هیچ جایی برای خود ما وجود ندارد. ما به هیچکدام از کوسن های قلبی شکل یا پرزداری که فقط باعث عذابمان میشود احتیاجی نداریم. فقط یک بالش ساده برای خوابیدن می خواهیم. لطفا این بیماری “اختلال کوسن وسواسی ” را کنار بگذارید.
این یک روش کاملا کلاسیک زنانه است تا ما مردان را وادار به اعتراف کنند که در آن لحظه خاص به آنها فکر نمی کردیم. این سوال دقییقا در زمانی که از کنار هم بودن لذت میبریم و درست لحظه ای که اصلا انتظارش را نداریم مطرح می شود. این اتفاق آنقدر سریع می افتد که هیج زمانی برای فکر کردن نداریم و قبل از آنکه متوجه شویم متهم به فکر کردن به نامزد قبلیمان می شویم! این سوال روشی بسیار ظریف است تا به ما این پیام را برساند که ما حق داشتن افکار خصوصی را نداریم.
همسرم در حالیکه من در حال تماشای فوتبال بودم جلوی تلویزیون ایستاده بود و به همین دلیل کمی بحثمان شد. از آن پس هرگونه مشکلی را که فکرش را بکنید به یادش آمده است. پرسیدم: خوبی؟ اما او همان جمله منفعل-تهاجمی که معمولا با یک سکوت همراه می شود را گفت: خوبم! اگر از چیزی ناراحت هستید آن را مستقیم بیان کنید تا ما هم بتوانیم آن را حل کنیم. البته راه بهتری هم وجود دارد: لطفا مشکلات را یکی یکی بازگو نکرده و بگذارید ما فوتبالمان را تماشا کنیم!
شما در مراسم ختم، مراسم عروسی، به خاطر فیلم های شاد و غمگین گریه می کنید. ما مردها نمی دانیم در زمانیکه شما تمام پیراهن زیبا و اطو شده ما را با اشکهای خود خیس می کنید، چه کاری می توانیم انجام دهیم. اصلا این همه اشک را از کجا می آورید؟ به عقیده ما مردها، خانم ها می توانند در سال یک روز مخصوص گریه کردن داشته باشند. آنها م یتوانند در این روز دور هم جمع شده و تمام ۲۴ ساعت را گریه کنند تا برای ۳۶۴ روز باقیمانده نرمال رفتار کنند.
ما مردها شنیده ایم که خانمها روزانه حدود ۲۰٫۰۰۰ کلمه صحبت می کنند. خوب برای ما قابل درک است که این وظیفه روزانه باید حتما انجام شود. اما چرا همیشه در بدترین زمان ممکن این کار را میکنید؟ مثلا همسر من، درتمام طول آن مهمانی خانوادگی که واقعا باید صحبت می کرد و آن سکوت اذیت کننده را می شکست ساکت بود و درست زمانیکه من و دوستانم در میانه یک بازی بسیار هیجان انگیز بودیم شروع به تعریف کردن از نحوه نشستن گربه همسایه کنار بوته گل رز کرد! عذاب آورترین قسمت ماجرا اینجا بود که او داشت به طور مفصل راجع به صاحب گربه که در سو پرمارکت سر خیابان مشغول به کار بود صحبت می کرد. خانم های عزیز، لطفا زمان مناسب برای صحبت کردن را تشخیص دهید و لطفا فقط اصل کلام را بیان کنید.