۲۵ سالمه ۱۱ ماهه ازدواج کردم لیسانس هستم خانواده متوسط رو به بالایی دارم تک دخترم ، و فرزند اخر پدر و مادرم هر دو حقوق بگیر هستن و ۳ برادر دارم که همه ازدواج کردن
همسرم ۳۳ سالشه جوشکاره و دیپلم ناقص داره خانوادش از لحاظ مالی در سطح پایینی هستن دو خواهر و یه برادر داره
یه پسر ۲.۵ ماهه حاصل ازدواج ماست ، تو نامزدی صیغه بودیم که من حامله شدم اونم به طرز باور نکردنی و ناخاسته ، برا همین توی روند عروسیمون شتاب افتاد وام گرفتم به اسم خووم و با ضامن از فامیل خودم عروسی گرفتیم ، بخاطر یه دفه ای شدن مراسممون روز عروسی رفتیم ازمایش و مشاوره قبل ازدواج ، تو ازمایش عدم اعتیاد همسرم مثبت و شیشه یا امفتامین نشون داد ، چون نمیشد مراسم رو همون رو کنسل کنیم برگزار شد و ۵ روز بعد ازمایش تکرار شد و منفی ، همسرم گفت قرص ژلوفن مصرف کرده بوده قبل ازمایش
ازدواج ما با مخالف شدید از طرف خانواده من همراه بود
توی این ۱۱ ماه شوهرم نه خرجی خونه رو درست داد نه اجاره خونه ، نه قسط وامی که برای عروسی گرفته بودیم ، حتی پول دکتر و سونوهای حاملگی منو خانوادم دادن شبا دیروقت میومد خونه میگف سرکارم ، ولی هیچ پولی خونه نمیورد و هربارم که خانوادم یا خانوادش باهاش صحبت میکردن میگفت من معتاد نیستم و هر زمان بخایین من براتون ازمایش میدم ، الان بعد ۱۱ ماه زندگی با ۲۵ میلیون بدهی و یه بچه و قبول کرده معتاده و رفته خونه مادرش
یک ماهه خونمون رو ترک کرده تا روز اخر هم بهم میگف معتاد نیست ، رفتم مهریه و نفقه امو گذاشتم اجرا و تقاضای جدا کردن یارانه خودم و فرزندمو کردم
و حالا مردد هستم که جدا بشم یا بمونم
خانوادش قبول کردن که ترکش بدن
اما من میترسم که دوباره برگرده به روز اولش
چون خیلی دروغ ازش شنیدم تو این مدت ، در واقع میشه گفت اصلا حرف راستی ازش نشیدم ، کار میکرده پول میگرفته ولی به من همش میگفت پولمو ندادن
راهنماییم کنین که زندگی کردن مجدد با ادمی با این خصوصیات به نفع من و بچمه ؟ یا جدا بشم و خودم بچمو بزرگ کنم و خرج خودمو بچمو با کار کردن بدم . سر دو راهی بدی موندم
دیگه حس دوست داشتنی نسبت بهش ندارم منی که یه روزی عاشقش بودم و بخاطرش با همه جنگیدم الان به شدت ازش دلسردم و حسی ندارم حتی نمیخام نگاش کنم