سامانه پرسش و پاسخ مشاور::: مرجع راهنمایی و مشاوره روانشناسی آنلاین خانواده
دسته بندی موضوعات سامانه
- قبل ازدواج (2,661)
- اخلاق و رفتار|تیپ و ظاهر پسر یا دختر (92)
- ازدواج در سربازی و درحال تحصیل (45)
- ازدواج فامیلی (81)
- ازدواج مجدد یا ازدواج با زن یا مرد مطلقه (56)
- تفاوت در مسائل مذهبی، قومیتی و پوشش دختر یا پسر (32)
- حاملگی قبل ازدواج دوران نامزدی (22)
- خیانت نامزد و دوست پسر یا دختر (71)
- دوست داشتن یا نداشتن دوست یا نامزد و عشق (166)
- روابط دختر و پسر|رابطه داشتن با دوست (511)
- سایر موارد قبل از ازدواج و دوستی نامزدی (225)
- سن دختر و پسر| اختلاف سنی در ازدواج (60)
- سوالات خواستگاری|مراسم خواستگاری|بعد از خواستگاری (42)
- طولانی شدن یا سرد شدن رابطه قبل ازدواج (76)
- مخالفت دختر، پسر یا خانواده با ازدواج (98)
- مراکز مشاوره (197)
- مرکز مشاوره (14)
- مشاوره آنلاین (170)
- مشاوره تلفنی (6)
- مشاوره آنلاین فردی (1,720)
- اضطراب|ترس|دلهره|خواب پریشان-کابوس (142)
- تنها بودن| سرگردانی و ناراحتی بعد از دوستی یا طلاق (54)
- خودارضایی دختر یا پسر (121)
- خودکشی (76)
- روانشناسی افسردگی (195)
- سایر مشاوره روانشناسی آنلاین یا روانپزشکی فردی (186)
- شغلی|کاریابی|انتخاب کار|جلسه مصاحبه|تغییر شغل (65)
- عدم کنترل خشم|عصبانی شدن|پرخواشگری (49)
- لکنت زبان|خجالت و خجالتی بودن و مشکل ارتباطی (39)
- مشاوره پزشکی (60)
- مشاوره تحصیلی|برنامه ریزی درسی|برنامه ریزی کنکور (113)
- وسواس فکری|ناراحتی|حساس و زودرنج بودن (126)
- مشاوره تلفنی (11)
- مشاوره خانواده (5,649)
- خانواده همسرم (189)
- خیانت همسر|زن|شوهر|به همسرم (270)
- رابطه جنسی-رابطه زناشویی-مشاوره جنسی (726)
- رفتار و اخلاق همسرم (550)
- سایر موارد خانوادگی یا زناشویی (226)
- فحش و دعوای فیزیکی در خانواده (86)
- مشاوره قبل طلاق (153)
- مشاوره کودک و نوجوان (469)
- مقالات عمومی (33)
من از بس بد دیدم خیلی بدبین شدم چیکار کنم؟
شما برای اینکه خوب راه برید که نباید تمام دنیارو فرش کنید فقط و فقط کافیه کفش های خودتون رو عوض کنید …. پس برای خوب دیدن باید فقط عینک بدبینی رو بردارید … هر چند باید این لفظ بدبینی رو به احتیاط برگردونید چون احتیاط شرط عقله
سلام خسته نباشید می خواستم سوال کنم یه ماهه که نمیدونم چی شده منی ازم نمیاد باید چیکار کنم با تشکر
عدم خروج مایع منی در هنگام انزال:
دلیل احتمالی: داروهای پروستات
عدم خروج منی یا مقدار کم این مایع اغلب به دلیل مصرف برخی داروهای پروستات ایجاد می شود. این اختلال در برخی بیماران مبتلا به دیابت نیز به دلیل آسیب عصبی، مشاهده می گردد.
راه حل: در صورتی که این اختلال برای شما ناراحت کننده نیست، نیازی به اقدام درمانی ندارید. در شرایطی که زوجی قصد بچه دار شدن داشته باشند، برای رفع این مشکل می توانند از درمان های دارویی استفاده کنند.
سلام.من الان حدود سه سال خودارضایی میکنم واین واقعا عذابم میده ک حتی دیگ از سکس هم لذت نبرم.چیکارکنم ک دیگ سمته خودارضایی نرم
خب دوست عزیز خودتون به این مورد اعتراف کردید که دیگه لذتی نمیبرید … پس چرا از چیزی که باعث میشه ازش لذتی در زندگی نبرید حمایت کنید و تکرارش کنید …! بهتره با کم کردن تعداد خودارضایی اونو ترک کنی
سلام نماز سر وقت بخون
من۴ماهه ازدواج کردم ۲۰سال دارم قد۱۶۳ولی وزنم ۴۵کیلوهست شوهرم خیلی دوست داره وزنم متعادل با قدم باشه یعنی ۶۰بشم خودمم دوس دارم چون اونجوری میبینم کیف میکنه ولی الان خیلی نه. خیلی اذیت میشم وقتی یه حرفایی میزنه از لاغریم حتی اگه به شوخی باشه.
ازخداشکایت میکنم بیشتر دخترایی که لاغرهستند بعداز ازدواجشون چاق میشن ولی من نشدم چرا این استعدادو خدا به من نداده.
تورو به خدا یه راهی پیش پام بزارید.
لطفا زود جواب سوالمو بدهید
اولا” اگر تصمیم به چاقی گرفتید این مورد رو حتما” تحت نظر یک مشاوره و متخصص تغذیه عملی کنید … تا از عوارض چاقی در امان بمونید
سلام با عرض خسته نباشیدمن ی مشکلی دارم من میخوام سعی کنم خود ارضایی نکنم نمیشه نمیتونم جلوی خودمو بگیرم نمیدونم چیکار کنم ایا درمانی هست در مورد این قضیه لطف کنین سوالو با سوال جواب ندید
درمان فقط و فقط اراده خودتون هست … از تحریک شدن خودتون جلوگیری کنید و اگر در این حالت قرار گرفتید موقعیت خودتون رو تغییر بدید و خودتون رو مشغول کاری کنید … ورزش کنید و از این طریق انرژی خودتون رو صرف تناسب اندام خودتون کنید از تغذیه سالم استفاده کنید تا اثرات این عمل در شما کاهش پیدا کنه …پس برای ابتدای کار از تعداد دفعات خودارضایی خودتون کم کنید و خودتون رو ملزم به پایبندی از این تصمیم کنید …سخته ولی میتونید تحملش کنید
سلام میکنم بر شما مشاوران عزیز و خونگرم
سوالی که بنده دارم و می خواهم از شما سوال کنم در مورد اول دبیرستان هستش و سوالم به شرح این است: من در در سالهای گذشته(دوره ی راهنمایی) معدلم فوق العاده خوب بود یعنی ۱۹٫۶۰ به بالا ولی متاسفانه امسال ترم اول(اول دبیرستان) ۱۹٫۲۶ شده و از این خیلی افسرده و نگرانم و بیش از این انتظار داشتم بخاطر زحماتی که کشیده بودم و فقط نمره ریاضیم که ۱۸ شد کمه ولی اون کتابها فوق العادست بنظر شما بنده با این معل اول دبیرستان که ریاضیم کم بوده در یکی از رشته های خوب موجود در رشته تجربی قبول میشم؟ لطفا سریعا پاسخ دهید . اگه امکان داره به ایمیلم بفرستید.
ایمیل:alikeshavarz466@yahoo.com انشا الله خداوند یار و پیشتیبان شما باشد.
در تغییر محیط درس و زندگی همیشه این مشکلات به وجود میاد… بهتره با محیط وفق پیدا کنید و ممطمئن باشید این موردی که گفتید جزء مشکلات نیست که شما بخوایت بخاطرش استرس و افسردگی روحی بگیرید
خانوادم خیلی اذیتم می کنن
خب فکر نمیکنید باید بیشتر توضیح بدید ؟
سلام حدود دوساله که با یه پسری هستم ولی به عنوان خواهر برادری نه دوس دختر و پسر…من یه شهر زندگی میکنم اون یه شهر دیگه….ولی بعد از یه مدتی هر دوتامون هوایی شدیم …هرشب به هم بوس میدیم و تو بغل هم میخوابیم(یعنی تو حالت مجازی)
من خودم یه مدتی بود خودارضایی داشتم و تا این که بهش گفتم واون ازم قول گرفت ومن قول دادم که دیگه انجامش ندم…
تا این که دیشب بهش گفتم تو پسر پاکی هستی برو از پیشم و خدافظی کردم…
ناراحتی قلبی داره…اون قدری ناراحت میشه که می برنش بیمارستان…توی بیمارستان بود…برای این که دیه پاک نباشه به پرستار اونجا بوس لبی میده…
اون قدری هوسی میشه که تاساعت دو یک ریز توی هر پیامش به من بوس لبی میده….
میگید چی کار کنم؟
فکر کنم با این افکارش باید نسبت به ادامه زندگی با ایشون تردید کنید چون رفتارش طوریه که خارج از عقل منطقه … به هرحال باید در مورد روند رابطه خودتون فکر کنید … چون این اصطلاحات دوست دختر و پسری فقط شمارو داره گول میزنه … پس به همین خاطر در روابط ساده دوست دختری و پسری نباید انتظاری بیشتر از اینو داشته باشید
دوستان من ي مشكلي دارم لطف كنيد راهنماييم كنيد.
من ۲۰ سالم هست و ميخوام با پسري كه دوسش دارم ازدواج كنم ولي پدرم ميگه زوده و بايد فعلا ۳ـ۴ سال نامزد بمونيد (يعني صيغه موقت )نمي دونم اين كار درسته يا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وقتی پدرتون خواستش این باشه بهتره بهش احترام بذارید ..بلوغ عاطفی در شما برای سالهای ۲۱ تا ۲۵ اتفاق میفته و ممکنه در اون سالها نظرتون با امروز بسیار تغییر کرده باشه ….پس به همین خاطره که باید صبور باشید و حمایت خانواده رو از دست ندید
سلام مشاورعزیز.من نزدیک ۲ساله ازدواج کردم.شوهرم تقریباازچندماه بعدعقدگفت که حس زناشویی به من نداره وحس خواهربرادری داره.صبرکردیم تادرست بشه ولی نشد.اصلانسبت به من تحریک نمیشه.نظرشماچیه؟؟
خب دوست عزیز به شما در این مورد پاسخ داده شد . بهترین روش مراجعه حضوری به (سکس تراپیست ) برای بررسی بیشتر ایشون بخاطر پیدا کردن ریشه مشکل ایشونه
چیکار کنم دوست دخترم قهر نکنه
اخلاقت رو خوب کن و ازش درخواست غیر معقول نداشته باش
مشاورگرامی میتونیدمنا برای پیداکردن سکس تراپیست راهنمایی کنید؟؟
دوست عزیز اکثر مشاوران روانشناس در این زمینه میتونن به شما کمک کنن
میتونید با شماره ها و لینک هایی که در این سایت هست مراجعه کنید و ضمن مشاوره تلفنی /حضوری در این مورد سوال کنید
سلام من از شب اول ازدواج میترسم باید چکار کنم ؟
به نقل از یکی از دوستان عزیز که مثل شما از رابطه جنسی ترس داشت
من هم ترس از اولین مقاربت جنسی رو داشتم و با اینكه چند ماه بود كه عقد كرده بودم هروقت كه همسرم سعی میكرد این كار رو انجام بده به خاطر درد شدید از ورود آلتش به واژنم جلوگیری میكردم و اون هم كه درد شدید به همراه ترس من رو میدید منصرف میشد. تا اینكه همین چند روز پیش با این روشی كه براتون توضیح میدم موفق شدیم كه اولین دخول رو انجام بدیم و بكارتم هم پاره شد. وقتی كه تصمیم به این كار میگیرید از همسرتون بخواید كه خوب شما رو برای سكس آماده كنه تا واژن شما به اندازه كافی ترشح پیدا كنه و مرطوب بشه و میلی در شما ایجاد بشه. بعد متكایی رو زیر باسنتون بگذارید كه باسن رو كمی بالا بیاره و پاهاتون رو خم كنید طوری كه وقتی همسرتون جلوی شما میشینه پاهاتون رو شونه هاش باشه. بعد ازش بخواید كه پماد لیدوكایین رو به دریچه واژن و اطرافش بماله . و كل انگشت سبابش رو هم با این پماد آغشته كنه و كم كم اول سعی كنه كه انگشتش رو در واژن شما به آرامی فرو كنه. چون قطر انگشت در برابر قطر آلت خیلی كمتر هستش این كار زیاد درد نداره و باعث میشه كه پرده شما به آرومی باز بشه و آغشته به پماد بشه كه كمی بیحس كننده هست و نمیذاره كه دردی حس كنید.در این وقت خودتون هم باید همكاری كنید و بدنتون رو شل بگیرید . چون به طور طبیعی به خاطر ترس از این كار عضلات واژن رو ناخودآگاه سفت میكنید و این مانع ورود میشه. پس كم كم سعی كنید كه ریلكس باشید و پاهاتون باز و عضلات شل باشه . همسرتون با انگشت آرام آرام باید پیش بره نه یكدفعه و تند. وقتی كه انگشتش كامل فرو رفت(البته قبلش باید كاملا ناخنش كوتاه باشه) كمی داخل واژن نگه داره و حركت بده تا دیواره واژن كمی باز بشه. یكی دو دقیقه كافی هست. بعد انگشتش رو خارج كنه .حالا ازش بخواید كه آلتش رو به همون ترتیب و آروم آروم وارد كنه . اول قسمت سر آلت و بعد به مرور كل آلت رو. چیزی كه مهم هست اینه كه عضلاتتون رو حتما شل بگیرید و نترسید . یقین داشته باشید كه اتفاقی نمیفته . بعد كه آلت رو كامل داخل كرد كمی نگه بداره و اگه خواست آلتش رو عقب جلو حركت بده خیلی آروم و ریز این كار رو انجام بده. میتونید بهش اجازه بدید كه انزال رخ بده و كامل ارضا بشه و بعد خودش آلتش رو خارج كنه. بعد خونریزی كمی بلافاصله بعد از خروج آلت خواهید داشت . بهتر هست كه بلند بشید تا خون خارج بشه. به این ترتیب مشكلتون حل میشه.منم خیلی میترسیدم و اصلا فكرش رو نمیكردم كه چطور آلتی با اون قطر و بزرگ بتونه به راحتی وارد دریچه ای به این كوچیكی بشه. و اگه بشه حتما باید خیلی درد تحمل كرد. ولی خوب خوشبختانه بدون هیچ دردی این كار انجام شد. امیدوارم كه توضیحاتم براتون مفید باشه و بنویسید كه با موفقیت این كار رو انجام دادید. . ممكن هست كه در موقع ادرار در همون روز وقتی كه روی واژن ریخته میشه خیلی كم سوزش داشته باشید ولی مهم نیست بعد از چند ساعت رفع میشه. فقط سعی كنید تا یكی دو روز دخول نداشته باشید و به واژن فرصت بدید كه خوب بشه . البته این تجربه من هست و نظر پزشكان محترم ممكن هست چیز دیگه ای باشه. موفق باشید
سلام خسته نباشید. من سال ۲دبیرستان از طریق sms با ۱نفر دوست شدم.بعد از چند ماه باهم خیلی خوب شدیم کم کم بهش علاقه مند شدم یا شایدم بشه گفت بهش وابسته شدم زیاد.اوایل همه چیز خوب بود ولی کم کم احساس کردم خیلی دروغ میگه و همه چیز عجیبه.چیزایی میگف ک اصلا برام قابل باور نبود مثل این که سر راهی هس یا سرطان داره یا امسال این ها.هروقت دعوامون میشد هی میگف حالش بده و گریه میکردو منم دیگ دلم نمیومد بحثو ادامه بدم.من از طرف یکی از دمستام یعنی بهترین دوستم باش آشنا شدم.بعد حدودا ۲سال بعد از کلی ماجرا فهمیدم ک اصلا پسر نیست و دوست صمیمیمه.هرکاری کردم قبول نکرد ک دوستمه و بازم سر اینکه ۱پسره موند ولی من مطمئنم ک دوستمه.خیلی از لحاظه روحی صدمه دیدم.همش عصبی میشم.نسبت ب صدا های کوچیکم حتی واکنش نشون میدم.الان چندماهه این موضوع رو میدونم ولی نتونستم ترکش کنم.احساس میکنم واقعا یه مشکلی داره و میخوام کمکش کنم ولی نمیدونم چطوری وقتی حتی هنوز خودش داره انکار میکنه که دوستمه.از طرفی من امسال کنکوریم و سال سرنوشتمه.همه چیز الان قاطی شده من واقعا نمیدونم چ کار کنم ((((((((((((
خب ما تعجب میکنیم که تمام فکر و ذهن خودتون رو برای فردی گذاشتید که میدونید دورغ میگه ولی وابسته دروغگوییش شدید …. واقعا” از خودتون متعجب نیستید ؟ از طرفی دوست عزیز تا کسی نخواد که درمان بشه تلاش شما بیهوده است … ایکاش کمی واقع بین بودید تا از این عروسک خیمه شب بازی بودن خارج میشدید
بنظرتون اگر با مادرش صحبت کنم کار اشتباهیه؟
خیلی سعی کردم همه چیزو تمام کنم ولی نمیذاره همش خواهش میکنه و هی ازم زمان میخواد تا خودشو بهم ثابت کنه
من اصلا دلیل کاراشو نمیتونم درک کنم واقعا برام سخته
خب شما چرا اینقدر اصرار به ادامه دارید ؟ نیازی نیست که برای کات کردن و کم کردن رابطه با کسی صحبت کنید … شما فقط نیاز دارید رابطه خودتون رو کاهش بدید ایشون هم اگر خواستن چیزی رو اثبات کنن انجام بدن نیازی به شما ندارن که شمارو اجبار به ادامه میدن
سلام و خسته نباشید ببخشید یکی از دوستان من از تهران دانشجوی دانشگاه شیراز شده و هم کلاسی هستیم الان ترم ۲ . خیلی آشفتس و احساس میکنم افسردگی داره پیدا میکنه مرتب میگه هیچ هدفی ندارم و کلافس که شیرازه. اینجا خوابگاهم هست.بعد که کلا هم درسخونه هم درس براش مهمه جوری که میشناسمش اما لای کتابم باز نمیکنه جدیدا. من نگرانشم و نمیدونم علمی ترین کاری که میشه انجام داد چی هست.
در این مورد حتما” با مشاوری متعهد حضورا” صحبت کنه و شما همراهیش کنید .. دوری از خانواده و غربت یکی از این عوامل به حساب میاد … به هرحال افسردگی یعنی اینکه فکرش در گذشته است و در مشاوره حضوری ریشه این مشکل رو میتونید پیدا و رفع و درمان کنید
در این مورد حتماگ با مشاوری متعهد حضورا” صحبت کنه و شما همراهیش کنید .. دوری از خانواده و غربت یکی از این عوامل به حساب میاد … به هرحال افسردگی یعنی اینکه فکرش در گذشته است و در مشاوره حضوری ریشه این مشکل رو میتونید پیدا و رفع و درمان کنید
سلام-راستش نمیدونم ازکجاشروع کنم چونتاحالاباکسی باهیچکس دراین باره صحبت نکردم بااینکه خیلی مفصله ولی کتاهش میکنم دوران دبیرستان بودکه اولین باردیدمش ولی نمیدونستم همسایمونه گفتم چرااین تادرخونمون اومده نگوهمسایه ی چن سالمونن(من خیلی سربه زیرترازاینم که …)بعدازاون همه جابودهمه جاتوواحدسرایستگاه توواحدبرای اینکه هیچکس کنارم نایسته میومداونجابااینکه من خیلی دورمیرفتم ونزدیک بقیه نبودم خونشون طبقه سوم بودوروی حیاط مامسلط به محض بیرون اومدنم باموتورردمیشدتابهم بگه به فکرتم با اینکه ساعت تعطیلیش دوبودتاسه که میومدم صبرمیکردوقتی دیرمیومدم تااون نبتشه وایمیستادسرایستگاه انگارعادت کرده بودمنوببینه وخیلی کارای دیگه اینانمونه بودن فقط که متوجه بشین این علاقه بوده یایه هوس؟من به هیچ وجه محل به هیچ پسری نمیدادم وبیشترکسایی که خواستگاریم میومدن به خاطرهمین بودوشایدم ظاهرم ولی دلیل اصلی بی محلی من زیباتربودن اونسبت به من بودبا اینکه یه نفرمیگفت اصلا اینطورنیست ولی من احساس کم بودن میکردم اون ازهردری واردمیشدومن همه دراروبستم ولی ترس اصلی اون به خاطربابام که ادم خیلی تعصبیه است بیچاره میترسیده حتما!!!من به خاطرتحصیلم مجبوربه ترک اوجاشدم وحالاهشتصدکیلومترباآونجافاصله دارم حالامیفهمم منم اونو…..وای خداولی دیر..یه نفراینجاازمن خوشش اومده ولی من قلبم پیش اونه اصلنمیتونم به غیراون فکرکنم خدایاماکه ازسنگ بودیم ندادی ندادی حالاهم که دادی این جوری؟؟؟؟من گریهام جونموخریدن والاتاحالامیمردم.من میگم من که جسمشونمیخوام روحشومیخوام که همیشه باهامه ولی دلم اروم نمیگیره. من حتی نمیدونم چندسالشه یکی ازترسایی که نمیزاشت بهش محل بدم این بودکه نکنه ماه تولد…نکنه من ازش بزرگترباشم من بعداون نمیتونم به هیچکس دیگه ای فکرکنم.ترسم ازاینه که نکنه همه اش هوس بوده ومن نمیخواسته حالا……
خب اگر نخوایم بگیم هوس بوده ولی هیجان و احساسات زیاد شما باعث شده وابستگی زیادی رو در خودتون ایجاد کنید … وابستگی که جز به ناراحتی چیزی رو برای شما به ارمغان نخواهد اورد … وقتی شما بدون اینکه کسی ور بشناسید اینطور بهش عادت کردید باید از خودتون بترسید چون راهتون اشتباهه ..بهتره در این مورد با مشاوری متعهد مشورت کنید تا به شما کمک کنه بهتر ببینید و بهتر تصمیم گیری کنید
مشکل من دقیقا اینجاست که نمیتونم به هیچ کس اعتمادکنم حتی مشاورتاباهاش حرف بزنم.یعنی احساسات وهیجان باعث اصلی این حسه؟اخه من تاموقعی که اونجابودم هیچ حسی بهش نداشتم ولی حالامیفهمم که چیوازدس دادم حس میکنم هیچکس نمیتونه مثل اون ازمن خوشش بیادروزی که اثبابمونوجمع میکردیم روزفوت یکی ازاقوام درجه یکش بودوشایدبه خاطرهمین نتونسته چیزی بگه؟یعنی علاقه نبوده وفقط هیجان بوده؟ذهنم قانع میشه من ادم منطقی ایم واحساسم خیلی کمه ولی این یه موردخاصه یاشایدبهتره بگم تنهاموردخاص..بایدفراموشش کنم اون دیگه نیست ولی دلم به هیچی قانع نیست حتی تاجایی که سعی کردم گفتم باخودم فایده نداره بزارجاشوپرکنم ولی مگه دل من مثل دل خیلیای دیگه کاروانسراست اونم چیزمقدسی مثل عشق به نظرم خیلی پاکترازاونیه که بخوایم تفسیرناجورش کنیم انگارشده الهه ی قلبم لعنت برشیطون!!!!!درموردخودم مطمینم هیجان نیست نیست چون من اصلامعذرت میخوام ولی حسی نسبت به اون ندارم والبته به بقیه.درباره ی اون مطمین نیستم ولی اگه هیجان بودتوجه خاصی اونم فقط به من با اینکه خیلیا ارزوشومیکردن اینومیگم چون ازدختراشنیده بودم وهرکاری برای من ومن هرکاری برای طرداون من اصلانمیتونم بپذیرم که هیجان بوده…
فراموش کردم اینوبگم من دراین باره بایه نفرکهخیلی خیلی هرچی بگم کمه توی این مسایل وارده حرف زدم واون به صراحت گفت اون توروبرای همسرش انتخاب کرده اینوگفتم چون اون فرددرموردیه مسیله که قبلا باهاش درمیون گذاشته بودم فوق العاده بودولی این مسیله خیلی مهمتره ویاداوری کنم که من به طورکامل اتفاقات پیش امده روبراش توضیح دادم البته خودمم موندم چجوری ولی خب شاهکارکردم دیگه اینکاربرای کسی مثل من شکستن شاخ دیوبودکه درموردمسایلم باکسی حرف بزنم اون میگفت به چه زبونی بگم قسم میخورم اون توروبه قصدبدنمیخوادبدفکرنکن اون توروبه عنوان همسرمیخوادخب اصلابه نظرم حالا که موقعش نیست ولی خب اون قبلاقابلیتشودراین مسایل نشون داده من قبولش دارم نتنهامن بلکه همه
خب عقل حکم میکنه که انسان اگر با احساساتش جلو میره حتما” عقل رو هم باخودش همراه کنه …دوست عزیز اگر ایشون به شما علاقه داشته باشه حتما” با شما در این مورد صحبت خواهد کرد …و شما وارد فاز بعدی شناخت خواهید شد ولی مشاوره کردن چیز بدی نیست چون مشاوران تجربیاتی رو دارند که با شرایط شما بودن و میتونن اونو در اختیار شما قرار بدن وگرنه هر پسری در وهله اول اونقدر عاشق ودلشیفته است که کسی در عشقش شک نمیکنه …پس در کنار عواطف و احساساتت خوب ببین و فکر کن تا بتونی در زندگی بهترین تصمیم گیری رو انجام بدی
اهایعنی به طورکامل فراموشش کنم ودیگه ازفکرم بیرونش کنم تابین خواستگارام یه خوبشوانتخاب کنم؟نه اصلابی خیال همشون همه سروته یه کرباسن.ممنون بابت رسیدگیتون ولی بازم میدونم توی یه گوشه ازذهنم یاشایدم دلم همیشه بمونه
من حدوده۲ماهه باپسری اشناشدم مشکلات زیادی دارم چیکارکنم؟
خب مثلا” چه مشکلاتی ؟
سلام مدتی ازآخرین مشاوره میگذره من اصلا……….ببخشیدولی گفتین فراموشی ولی نگفتین چطور؟اصلافراموشی نشدنیه نمیگم اصلانشدنیه میگم به هیچ وجه من الوجوه فراموش کردن شدنی نیست شماسعی کن رنگ موردعلاقتومیگم رنگ نه ادم که یه موجودفوق العاده عجیبه روتغییربده مثلابجای آبی بنفشودوست داشته باش یا اصلا ابی روفراموش کن بازم وقتی به اسمون نگاه میکنی دلت پی رنگ آبیه یا اصلانه وقتی بهت میگن چ رنگی یا اصلاخودت توخلوتت به رنگا فکر میکنی ابی میادجلوی چشمات حالا….آدمافراموش نشدنین نه!خدایاپس چرامن هیچ کسیو هیچ کسی روبا اینکه چندین ماهه ک ندیدمش ولی حاضرنیستم حتی…….شایدبخاطرعلاقه ی اون نسبت ب خودمه ک دچاراین حس شدم میدونی حس میکنم اشتباه کردم فقط به خاطرغرورزیادخودم……حالامیفهمم چیکارکردم غرور…خب ادمای زیادی هستن ک پول وقیافه داشته باشن ولی کدومشون مث اون منومیخواداصل مگه بعداون کس دیگه ای هم تودنیاهست؟
دوست عزیز نمیشه گذشته رو به طور کامل فراموش کرد ولی باید بتونید تصاویری رو جایگزین خاطرات گذشته خودتون کنید تا بتونید به آرامی خاطرات گذشته رو کمرنگ کنید
قبل از هرچیز باید با خودتان شفاف باشید و در مورد این موضوع به نتیجهای روشن برسید كه فكر كردن در مورد گذشته و مرور تجربههای تلخ برایتان آزاردهنده است و مثل یك سم كشنده در دراز مدت شما را از پا خواهد انداخت.
با جرات میشود گفت در همه جای دنیا كسی وجود ندارد كه تا به حال اتفاق و خاطرهای بد را تجربه نكرده باشد. همه ما تجربههای ناخوشایندی داشتهایم كه در گوشهای از ذهن ما ثبت شده و هر ازگاهی مرور آن برایمان عذاب آور است.عدهای آن را به سرنوشت نسبت میدهند و عدهای همه اتفاقات را بازتاب رفتار خود انسانها میدانند اما چیزی كه مهم است نحوه نگرش و برخورد ما با خاطرههای تلخ است. یادآوری و تفكر در مورد خاطرات ناگوار گاهی تا آنجا پیش میرود كه انرژی و توانایی ادامه زندگی را از انسان سلب میكند و اینجاست كه بالاخره همه مان با این سوال روبهرو میشویم كه با این خاطرات تلخ چه باید كرد؟ اما ما راه رویارویی با خاطرات ناخوشایندتان را برایتان میگوییم.
با خودت روراست باش
قبل از هرچیز باید با خودتان شفاف باشید و در مورد این موضوع به نتیجهای روشن برسید كه فكر كردن در مورد گذشته و مرور تجربههای تلخ برایتان آزاردهنده است و مثل یك سم كشنده در دراز مدت شما را از پا خواهد انداخت. باید از این وضعیت خسته شوید، خسته از غصه خوردن و فكر كردن و مرور تجربههای گذشته، خسته از احساس افسردگی و حسرت در مورد گذشته و بعد از این خستگی سودمند و به موقع، باید همه توانت را برای مقابله با این حس یك جا جمع كنی. تنها به این فكر كن كه همین الان درست همین الان دیگر نمیخواهی حسرت گذشته را بخوری و از داشتن حس افسردگی و ناراحتی به اندازه كافی خسته شدهای.
یك راهكار عملی و موثر
یك مكان دنج و راحتی را درنظر بگیرید و آنجا بنشینید. چشمهایتان را ببندید و چند نفس عمیق بكشید. به تاریكی پشت پلكتان توجه كنید و سعی كنید فضای تاریك را در مقیاسی بزرگتر تصور كنید آنقدر كه سیاهی همه اطراف شما را احاطه كند. حالا یك تلویزیون را تصور كنید كه در مقابلتان قرار گرفته است و حتیالامكان این تلویزیون را قدیمی در نظرتان تجسم كنید چون شما در حال بازسازی اتفاقات گذشتهتان هستید. بعد از این كار حادثهای كه باعث دلخوری شما شده است را در صفحه تلویزیون خلق كنید و با دقت به آن نگاه كنید. شخصیتهایی كه هنگام بهوجود آمدن آن حادثه تلخ وجود داشتهاند را با جزئیات تصویرسازی كنید. صداها، رنگها و حتی بویی كه در آن لحظه حس كردهاید را از قلم نیندازید. بعد از این كار نوبت شماست.
فراموش کردن
سعی كنید با دكمهای كه روی بدنه تلویزیون است (یادتان باشد كه تلویزیون شما از نوع قدیمی است و كنترل ندارد) صداها را كم و زیاد كنید. صداهایی كه باعث رنجشتان شده را كم و آنهایی كه حس خوبی به شما میدهد را زیاد كنید. میتوانید رنگ صورت یا لباس شخصیتهایی كه در این فیلم سینمایی خودساخته، باعث آزارتان شده است را كمرنگ تصویرسازی كنید. بهتدریج شخصیتها را حذف كنید و حتی میتوانید نوع جملات آنها را با سلیقه خود تغییر دهید.
بعد از اینكه تصاویر كمرنگ و كمرنگتر شد دستتان را روی دكمه خاموش تلویزیون بگذارید و تمام صحنه مربوط به آن تجربه تلخ را برای همیشه محو كنید. انجام این تمرین را اگر برای چند بار انجام دهید، میتواند كمك زیادی به فراموشی اتفاق تلخ گذشته تان كند.
تغییر خاطرات آنطور كه دوست دارید
وقتی از یك خاطره تلخ صحبت میكنید و سعی دارید آن را با كسی به اشتراك بگذارید تقریبا همه آدمها یك جواب مشتركی را به شما میدهند و آن این جمله است« از خاطره بد بگذر و فراموشش كن» اما در دنیای واقعیت وقتی صحبت از عمل وسط میآید اینكار كمی مشكل بهنظر میرسد. فراموش كردن اتفاق تلخ كار خیلی سختی است اما حداقل میتوانید نوع احساسی كه نسبت به آن تجربه بد را دارید تغییر بدهید. وقتی خاطرهای تلخ را مرور میكنید قبل از هرچیز به این فكر كن كه این اتفاق میتواند جنبه مثبتی هم برای شما داشته باشد. بهدنبال آن جنبه مثبت و خوب، تجربه ناخوشایند هم داشته باش تا حسی جدید را جایگزین حس آزاردهنده سابقت كنی.
خودت را از قلم نینداز
هنگام مرور و تصویرسازی یك حادثه تلخ، آیا خودت را در تصاویری كه دوباره بازسازی كردهای میبینی یا خیر؟ اگر خودت را در صحنه نمیبینی این نشان میدهد كه شما هنوز غرق در احساسات باقی مانده از خاطرات گذشتهات هستی. اما وقتی در تصویرسازی تجربههای تلخ گذشتهات خودت را هم تجسم میكنی این نشانه خوبی است چون شما بهعنوان یك تماشاچی به آن اتفاق نگاه میكنید و خودتان را جدا كردهاید و آن صحنه تلخ را در زمان حال و جایی كه هماكنون هستی نگاه میكنی. یادت باشد گذشته تنها یك خاطره است و این ما هستیم كه آنها را زنده میكنیم. در این تصویرسازی و احیای دوباره زمان حال را از دست نده.
راستی ببخشیدولی توجه کردین تودوتامشاوره ای ک دادین اولش نوشتین خب؛این یعنی احتمال داره نه؟یعنی چی؟
جمله تصحیح شد
سوال من جواب نداشت؟؟؟؟
توی دانشگاه ی نفرهست ک حس میکنم ازمن خوشش میادولی من ازش به شدت متنفرم به شدت تاحالا ازهیچ کسی اینقدربدم نمیومده چندتا ازرفتارشومیگم میشه ببینید درست فکر میکنم یانه راستش همه چیز ازروزثبت نام شروع شد مسیول ثبت نام بود شب ک برگشتم دیدم شمارمو برداشته راستش من به خاطرشخصیت قدویه دنده ای ک دارم ابم اپسرجماعت تو یه جوب نمیره خیلی محکم جوابشو دادم چندوقت بعد بازم پیام دادومن گفتم شمامث دادش خودم میمونیدازتون همچین انتظاری نداشتم هی مکالمه رو کش دادتادوروز ک موفق شدم شماره روازگوشیش پاک کنه ک فکرمیکنم حفظ کرده ولی خب دیگه پیام ندادولی چیزی که توپیاماش بوداین بودکه من باهیچ کسی نیستم وشخصیتم فلانه وتودانشگاه کسیم واسه خودم وتومث بقیه نیستی خب تودانشگامیبینمش ولی ی دفه ک میومدم تادیدمنو رفت.به خاطرغرورزیادشه؟خجالته؟ازمن بدش میاد؟چرا اخه فرارکرد؟حالانیست ک من کشته مردشم!همون روزای اول باپسرای کلاسمون دوست شدوی دفه اومدسرکلاسمون الانم ی درس عمومی باهام هم کلاس شد الانم. ک شده استادحل تمرین یکی ازدرسا اینکه سعی ب خودنمایی داره یعنی چی؟چطورمیشه دورش کنم وای هی ک اینومیبینم ب حال خودم غصه میخورم من چیو ازدس دادم اینم نمک میزنه به زخمم اصلا ی علت اصلی ازیادنبردنم همینه همش ذهنم اینوبا اون مقایسه میکنه.من اون فیلمی ک گفتینوهرروزبارها میبینم ولی بدون خودم بایدسعی کنم خودمم بیام چه کارسختیییییییییییی
میشه جواب بدین؟
جواب نمیدین؟؟؟؟؟
من ادم مستقل و خودکفایی هستم و برای زندگی به کسی متکی نبودم و هر کاری رو خودم با موفقیت انجام دادم ولی همسرم اینجوری نیست و در برابر مشکلات مدام میگه خدا کریمه در صورتی که من این جمله رو اصلا قبول ندارم همش با هم در این مورد مشکل داریم چه کنم ؟؟؟؟؟
نمیتونم یه سرس از رفتارای همسرم را درک کنم و باهاش کنار بیام که باعث سردی و دور یمن ازش میشه لطفا بگید جه کنم
اخلاق ایشون همینطوره و شما هم باید همینطور پذیراش باشید ….بهتره در این مورد از فرد سومی که باتجربه است و میتونه بین شماو همسرتون با صحبت هاش تعادل برقرار کنه مشورت کنید … این شخص همون مشاورروانشناسه که میتونه براساس شخصیتی که وجود داره راهکارهایی رو برای برخورد مناسب ارائه بده
سلاموقت برایس شاوره آنلاین دارین؟
در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/آنلاین داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
سلام من و همسرک ۹ ماه عقد کردیم و قبل ز عقد هم ۳ سال دوست بودیم.از زنگیم خیلی راضیم ولی یه مشکلی دارم ک خیلی ازارم میده.
وقتی من همسرم سر یه موضوعس بحث میکنیم و هردومون ناراحت میشیم همسرم سکوت میکنه و دیگخ حرفی نمیزنه اما من دوست دارم حرف بزنه تا مشکلاتمون حل کنیم اما وقتی اصرار به این کار میکنم اون مدت حرف نزدنش بیشتر میکنه شاید یه روز یا دو روز ..و این کارش من زجر میده .
من نمیتونم ناراحتی کسی ببینم بخاطر همین من پیش قدم میشم و باهاش اشتی میکنم حتی اگ دعوا بخاطر همسرم بوده و اون من ناراحت کرده.احساس میکنم همسرم از این رفتارم سو استفاده میکنه..چی کار کنم؟
ممکنه این به خاطر خلق و خوی همسر شما باشه و نتونید این رفتار رو تغییر بدید … چون در ذاتش نهادینه شده … با همسرتون صحبت کنید و قراری بذارید تا در ساعت و روزی در هفته بشینید و در مورد تمام ناراحتی های خودتون صحبت کنید … اینطوری حرف و کدورتی بینتون باقی نخواهد ماند … اگر در صحبت کردن مشکل داره میتونه از نوشتن کمک بگیره … و برای شما در مورد حس و حالش بنویسه که تاثیر بسیار زیادی در تخلیه ناراحتیش داره
در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
سلام
من با خانواده نامزدم مل دارم چون توی همه مسائل زندگی ما دخالت میکنن و نامزدمم چیزی بهشون نمیگه الانم من تصمیم به جدایی دارم به نظرتون من چکار کنم کمکم کنید.
جدایی و ادامه به خودتون مربوط میشه … ولی این مشکلات در اوایل زندگی هر کسی وجود داره تا بهش اعتماد کنن ولی دوره نامزدی دوره طلایی شناخته و شما میتونید با مشورت و مشاوره با روانشناسی مجرب به شناخت کاملی برسید و بتونید تصمیمی قاطع در مورد روند رابطه بگیرید
در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
سلام من ۱۸سال دارم یه سال نامزد موندم الان شش ماهه طلاق گرفتم چشم همه مردم رومنه بد میبینن منو نمیدونم چجور رفتارکنم که بقیه بد فکری نکنن؟ باتشکر
مشاوره خانواده : به این حرفها و رفتارها بی اهمیت باشید متاسفانه در کشور ما هنوز فقر فرهنگی در جامعه موج میزنه و مردم با تمام مشکلاتی که در زندگی خودشون دارن … هنوز در زندگی دیگرتن سرک میکشن و هیچ وقت فکر هم نمیکنن که ممکنه چنین مشکلی برای خودشون به وجود بیاد … پس دوست عزیز شما که نمیتونید جلوی دهن حسودان و تنگ نظران رو ببندید پس از این اتفاق کسب تجربه کنید تا در اینده بتونید انتخاب درستی انجام بدید
سلام اگ یکیو اوایل رابطه خیلی دوست داشته باشی و بعد ۱سال رابطه تو ازدواج باهاش تردید پیدا کنی دلیلش چی میتونه باشه ؟لازم به ذکره تو این ۱سال دوبار رابطه داشته باشی دلیلش ممکنه این باشه یارابطه جنسی باعث علاقه میشه ؟ازطرفی ام دختره کم حرفیه همین آزارم میده همچنین سطح مالیشون پایینتر از ماست
درضمن من۲۶سالمه اون ۱۷سالش
سلام من دختری ۱۸ ساله هستم.مدتی با یک پسر ۲۷ ساله در ارتباط بودم ولی با آدمای اطرافش تفاوت دارم.دورش پر از دخترایی که کشته مرده ی پول و … این چیزاشن و ادم فوق العاده فوق العاده مغروریه و با تمام این دختر ها هم رابطه ی جنسی داره.یکبار که با هم صحبت میکردیم گفتم اصلا اهل این چیز ها نیستم چون فقط برای ۱ نفرمو حس لجن بودن بهم دست میده که مثلا ۲ سال با یکی باشم و ۶ ماه با کس دیگه رابطه داشته باشم.حرف که میزدیم بعضی وقتها دیر ج میداد که عصبانی شدم و گفتم که هروقت فهمیدی که منم مثل بقیه نیستم که هروقت خواستی ج بدی قهرذ کردیم و بعد از ۱ ماه و نیم یهو پیام داد که خیلی دوست دارم ببینمت و یکدفعه دیگه هم بعد از ۱ ماه ساعت ۶ صبح زد که همش تو فکرتم گفنم ولی رفتارت اینو نشون نمیده اونم گفت ولی تو اصلا باهام راه نمیای که منظورش از لحاظ اخلاقی بود و منمبین حرفامون گفتم که من مثل دخترایی نیستم که به قول خودت براشون کارایی انجام دادی اونم گقت میدونم واسه همینه که همش تو فکرتم.بعد از چند ماه و این اوضاع هی نوسان داشت دفعه ی اخر گفت بیا پیشم منم داشتم میرفتم با مامانم جایی گفتم نمیتونم و اگرم بخوام بیام پیشت خونه دوست ندارماونم گفت من بیرون نمیرم.منم گفتم منم خونه نمیرم))۲ تا روانی افتادیم بهمبهش که ز زدم همون روز گفت شما به مهمونیت برس یکذره که حرف زدیم گفت تو که خونه نمیخوای بیای برای چی ز زدی منم گفتم ااا باشه خدافظ اوشونمگفت مراقبت کن خدافظ بعد چون واسه کنکور گوشیمو ۱ هفتس جمع کردم میگم نکنه پیام بده نبینم و میخواستم ببینم روز مرد و اگه ز بزنم و بهش تبریک بگم با نه؟؟؟؟ چون ۳ دفعهه که قهر کردیم اون پیش قدم شد و اینو میدونم که میگه خیل خوب بابا بیرون بریم.فوق العاده ازتون ممنونم که نامه ی بلند والامو خوندین)
پاسخ
دوست عزیز اینکه بوایت در این رابطه که واقعا” نمیشه از آینده اش خبر داشت ، قدم بردارید ، به خودتون مربوط میشه … به هر حال سخته به چنین افرادی اعتماد کنید …اینکه همیشه تکرار میکنید که شما مثل دخترای اطرافش نیستید چیزی رو ثابت نمیکنه ، و توجیحی برای رفتار شما نیست … شما باید حریم و حرمت خودتون رو طور دیگه ای حفظ کنید تا اینکه بخوایت تزریق به فکر دیگری کنید … ایشون سالهاست با این روال زندگی کرده و نمیتونید باعث تغییر در رفتارش بشید … کمی فکر کنید و ببینید در چه موقعیتی قرار دارید تا بر اساس اون تصمیم گیری کنید …
پس تماس شما هم در این رابطه چیزی رو ثابت نمیکنه … چون اختلافات زیادی بین شما وجود داره
mamnoon.vali ma faghat ekhtelafemon sare in masaalas ke akharesham ishon kootah miad
خودتون قضاوت کنید چقدر میتونید این رفتارش رو تحمل کنید ؟ این رفتارش مسلما” برای شما در آینده شک و تردید به همراه خواهد اورد …به هرحال هر رفتاری که امروز شاهدش هستید میتونه دراینده هم اتفاق بیفته و شما اگر تمایل به ادامه این رابطه دارید و میخوایت به ازدواج ختمش کنید ، حتما” به این مسایل توجه باید داشته باشید …
بهترین راه مشاوره حضوری با مشاوری مجرب و صحبت در مورد مسایل در این خصوصه …
سلام اول زندگیم به شوهرم خیلی اعتماد داشتم حالا یه ذره هم ندارم چون از اعتمادم سوءاستفاده کرده حالا چکار کنم
شک از آن موضوعاتی است که در زندگی همه انسان ها وجود دارد اما گاهی می تواند حسابی دردسر آفرین شود و زندگی را ویران کند پس باید با آن برخورد کرد. اگر همسری شکاک دارید یا خودتان شکاک هستید یا قصد ازدواج دارید، این مطلب را بخوانید.
دو محور اصلی و بسیار مهم هر رابطه ای و به خصوص در زندگی مشترک اعتماد و احترام است و اگر هرکدام از این دو محور آسیب ببینند ممکن است رابطه کاملا از بین ببرد، در حقیقت این دو خط قرمز هایی هستند که هیچگاه نباید از آن ها عبور کرد. به محض اینکه بی اعتمادی در رابطه ای به وجود بیاید رابطه به سمت ویرانی می رود. شک از آن چیزهایی است که می تواند هم احترام و هم اعتماد را در زندگی زناشویی از بین ببرد و به تدریج پناهگاه امن خانه و زندگی مشترک را به جهنمی تبدیل کند. هر کدام از ما دست کم یک بار در زندگی شک را تجربه کرده ایم ولی شک در هیچ کجا مثل زندگی مشترک نمی تواند مخرب باشد.
● شک عشق را می کشد
وقتی آدم ها همدیگر را دوست دارند، به هم عشق می ورزند و به هم اعتماد دارند اما از لحظه ای که شک و عدم اعتماد و کنترل در رابطه ای به وجود می آید ذره ذره عشق بین زوجین رو به زوال می رود و از بین می رود و دو طرف از هم دور می شوند البته اگر هردو طرف دست از شک و کنترل هم بر دارند دوباره می توانند باز به هم نزدیک شوند چون هیچ گاه عشق با نیت های منفی، عدم اعتماد و سوءظن نمی توانند باهم جمع شوند و در یک جا باشند.
● صورت مسئله را پاک نکنید
متاسفانه ترس و نگرانی را در مکالمات اکثر آدم ها می بینیم. این روزها وقتی با آدم ها حرف می زنیم می بینیم که ترس و نگرانی پشت اکثر حرف ها و رفتارهای آن ها وجود دارد، در حقیقت از یک چیزی نگران هستند. حال اگر این نگرانی ها وارد زندگی مشترک شود، مثلا یکی از زوجین با خود مدام فکر می کند وقتی همسرش از او دور است «مبادا با کس دیگری حرف بزند!»، «مبادا از کس دیگری خوشش بیاید!» و…این مبادا ها که خود شخص آن ها را در ذهنش می سازد همه تبدیل به نگرانی های جدیدی در زندگی می شوند و فرد برای اینکه از آن ها خلاص شود شروع می کند به کنترل کردن طرف مقابل.
با این رفتارها فرد می خواهد صورت مسئله را در بیرون پاک کند، او به سراغ حل مسئله درون خودش نمی رود. در واقع افرادی که سوءظن های زیادی دارند و کنترل گر هستند در بیرون نباید به دنبال چاره باشند بلکه باید درون خودشان را درست کنند.
● آن ها به خودشان شک دارند
در همه ما یک حس مالکیت وجود دارد، در واقع آدم ها نسبت به هرچیزی که دوست دارند نوعی احساس مالکیت دارند و این حس ناشی از یک ترس درونی است، ترس از دست دادن. در حقیقت پشت رفتارهای کنترل گر و سوءظن آمیز ترس از دست دادن وجود دارد. این افراد انگار در وجودشان چیزی را کم دارند و جای چیزی برایشان خالی است و می خواهند به نوعی این جای خالی را پر کنند، در حقیقت رفتارهای شکاکانه و سوءظن آمیز آن ها نسبت به بیرون و آدم مقابلشان نیست بلکه این شک نسبت به خودشان است و به نوعی طرف مقابل و اتفاقات مختلف آینه ای است برای آن ها تا خودشان را ببینند. وقتی من نسبت به خودم شک داشته باشم یعنی به توانایی ها و دوست داشتنی بودن خودم شک دارد و شک دارم که آنقدر خوب باشم که طرف مقابل حاضر شود با من بماند. ولی اگر من اطمینان داشته باشم که آنقدر خوبم که طرف مقابل با من بماند دیگر به این نیازی ندارم با رفتارهای کنترل گر طرف مقابل را مجبور کنم که با من بماند یعنی دارای خودارزشی و اعتماد به نفس کافی هستم، باور دارم طرف مقابل به خاطر من در رابطه می ماند ولی کسانی که به خودشان و توانایی های شان شک دارند، فرافکنی کرده و به طرف مقابل شک می کنند چون می دانند آنقدر خواستنی نیستند که طرف مقابل در رابطه بماند.
● یک هشدار
هرگونه رفتاری خارج از رفتارهای مرسوم حدود خانواده بسیار آسیب زننده است و می تواند رابطه و زندگی زناشویی را به سمت تعهدنداشتن پیش ببرد. تعهد از فاکتورهای اصلی ازدواج و یک رابطه است یعنی «من در برابر ازدواج، همسرم و رابطه مسئولم» اما می توان با انتخاب درست هیچگاه در زندگی مشترک چنین رفتارهایی را ندید مثلا اگر زوجین در همان زمان آشنایی برای ازدواج به شناخت صحیح و درستی از هم نرسیده باشند و بدون شناخت کافی باهم ازدواج کرده باشند ممکن است بعد از ازدواج از هم رفتارهای مشکوک ببینند یا اینکه حتی بعضی از زوجین در زمان آشنایی نیز رفتارهای شیطنت آمیز و ناپسندی را از هم دیده اند ولی آن ها را ندیده گرفته اند و بیش از حد مثبت نگر بوده اند در واقع اینجا هشداری است برای کسانی که هنوز ازدواج نکرده اند. آن ها باید دقت کنند که مرحله آشنایی بسیار مهم است، بسیاری از رفتارهای شیطنت آمیز و مشکوک را می توان در همان دوران آشنایی تشخیص داد و باید متوجه بود اینگونه رفتارها نه تنها بعد از ازدواج بهتر نمی شوند بلکه به احتمال فراوان بدتر هم می شوند. مثلا اگر فردی که به خواستگاری شما آمده است، به اصطلاح بسیار دوست باز است و دوست دارد با همه رابطه ای باز داشته باشد، ببینید آیا می توانید این مورد را در زندگی مشترک تان تحمل کنید یا نه.
● چرا همسرتان به شما تعهد ندارد؟
وقتی آدم ها در زمان مناسب، روابط مناسبی با دیگران ندارند، شاید بخواهند بعد از ازدواج این مورد را جبران کنند، مثلا اگر من هیچ گاه در محیط های اجتماعی چون دانشگاه یا محیط کار حاضر نشده باشم یا روابط سالم و کاری با افراد مختلف نداشته باشم ممکن است بعد از یک سنی و گاهی هم بعد از ازدواج، تمایل داشته باشم به سراغ شناخت آدم های مختلف بروم و ارتباطات متفاوت را تجربه کنم، البته تا اینجای کار مشکلی ندارد اما وقتی زیاده روی پیش می آید و تمایلاتی که یک روزی سرکوب شده و اکنون می خواهد خود را نشان دهد ممکن است جنبه ناپسند پیدا کند، البته کسانی که به سمت اینگونه رفتارهای ناپسند می روند چند حالت دارند یا آدم های تنوع طلبی هستند یا در زندگی شان جاهای خالی وجود دارد که در زمان مناسب به آن ها نپرداختند به همین خاطر به دنبال تجربه کردن می روند و حالت سوم، ممکن است الان در رابطه جای چیزهایی خالی باشد، مثل نبودن رابطه عاطفی و هم کلام نبودن و… به نظر من همه این ها راه فرار و نشان دهنده بی مسئولیتی است و باید سعی شود به همراه همسر این مشکلات را حل کرد.
● آیا همسران باید یکدیگر راکنترل کنند؟
اگر همسرتان تمام وسایل شخصی و رفتارهای شما را کنترل می کند از موبایل و ای میل گرفته تا جیب ها و…به نظر من نباید در مقابل این حالت کوتاه آمد، حفظ حریم شخصی برای هر فردی کاملا حیاتی است. به نظر من رابطه ای را که در آن یکی از زوجین یا هردو همه چیز هم را چک می کنند، رابطه سالمی نیست. چک کردن یعنی عدم اعتماد، وقتی شما همه چیز همسرتان را کنترل کنید او نیز به خود اجازه می دهد که همه چیز شما را کنترل کند و در حقیقت شما در یک بازی گرفتار می شوید که مرتبا به دنبال پیدا کردن نقطه ضعف از یکدیگر هستید و به همین خاطر همه اعتماد بین تان از بین می رود. در این حالت به جای اینکه زوجین وقتشان را صرف اهدای عشق به هم کنند صرف اتهام زدن به هم و ایرادگرفتن می کنند. در این حالت هر طرف در رابطه احساس ناامنی می کنند.
● حریم خصوصی کجاست؟
هر آدمی یکسری حریم و حدودی دارد که دوست ندارد که کسی وارد آن شود، این حریم یک چیز کاملا نانوشته است که برای هرکسی مهم است اما گاهی بعضی افراد آن حریم را حفظ نمی کنند و وارد حریم شما می شوند مسلما این مورد شما را ناراحت می کند و اگر به طرف مقابل تذکر ندهید روز به روز از او دورتر می شوید. اگر زن و شوهر هم این حریم را رعایت نکنند ممکن است روز به روز از هم دورتر شوند. حریم های شخصی بسیار مهم است، در زندگی هر کدام از ما بخش هایی وجود دارد که فقط برای خودمان است و اصلا دلیلی ندارد فرد دیگری را وارد این حریم ها کنیم. این حریم شخصی برای افراد مختلف متفاوت است، ممکن است یک فردی ای میل ها و تلفن هایش در حریم شخصی اش باشد و ممکن است برای فرد دیگر مثلا ای میل هایش در حریم شخصی اش نباشد. به مرور می توان حریم شخصی آدم ها را فهمید.
به قول جبران خلیل جبران در کنار هم بایستید اما نه بسیار نزدیک.
● وقتی خودتان مقصر هستید!
اگر از همان ابتدای زندگی زناشویی شروع به کنترل همسرتان بکنید از ترس اینکه مبادا او روزی نسبت به شما غیرمتعهد شود، در واقع ناخودآگاه او را به سمت غیرمتعهد شدن سوق می دهید، یعنی آنقدر کنترل هایتان همسرتان را از شما دور می کند که ممکن است به سمت غیرمتعهد شدن هم برود. اگر همیشه ترس از دست دادن همسرتان را دارید، دو راه بیشتر ندارید یکی اینکه از همان ابتدا و در دوران آشنایی آنقدر او را خوب بشناسید تا با توجه به شخصیت او این ترس تان برطرف شود و راه دوم اینکه، آنقدر در رابطه و زندگی زناشویی خود عشق و محبت بگذارید که همسرتان نتواند به کسی دیگری فکر کند و کاملا در زندگی با شما سیراب شود.
● روش برخورد با شک
گاهی پیش می آید که به همسرتان شک می کنید و دارای دلایلی هستید که شک تان درست است در این حالت باید با توجه به موضوع و آدم مقابلمان راه حل مناسبی را پیدا کنیم، اول از همه باید شروع به جمع آوری اطلاعات کنیم، مثلا اگر کسی به ما زنگ زده و از عدم تعهد شوهرمان خبر داده است نباید حرف او را حجت بدانیم بلکه خودمان باید شروع به تحقیق کنیم مثلا شاید با یک یا ۲بار چک کردن طرف مقابل(بدون اینکه خودش متوجه شود) از حقیقت ماجرا با خبر بشویم و در نهایت با روشن شدن ماجرا، موضوع را با همسرمان مطرح کنیم و از او توضیح بخواهیم و ۲نفری مشکل را حل کنیم و اگر نشد با بزرگتر یا مشاوری موضوع را مطرح کنیم اما اگر مطمئن شدید که شک شما اشتباه است باید روی خودتان کار کنید تا کاملا موضوع را فراموش کنید.
● ۳قدم مهم
اگر به همسرتان شک کردید و بعد از مدتی فهمیدید شک شما اشتباه بوده است، اگر همسرتان متوجه شک شما نشده باشد باید روی خودتان کار کنید تا کاملا شک را فراموش کنید و تنها چیزی که می تواند شک ها و ناآرامی های بین دو زوج را از بین ببرد، محبت کردن بی قید و شرط به یکدیگر است. چون در این صورت رابطه دلپذیر می شود و در نتیجه دوباره اعتماد و آرامش به زندگی بازمی گردد اما اگر همسر شما متوجه شک شما شده باشد، باید اول به اشتباه خود اعتراف کنید و از او معذرت خواهی کنید، بعد به نوعی با رفتارهای تان نشان دهید که کاملا به او اعتماد دارید، یعنی مثلا کمتر سؤال کنید و… قدم سوم این است بدون قید و شرط به او محبت کنید و عشق بدهید.
● وقتی شک کردن تبدیل به بیماری می شود
بعضی اوقات فرد آنقدر شک می کند که می توان او را بیمار دانست، برای تشخیص بیماری اول از همه باید دید که آیا او همیشه و در تمام مراحل زندگی اش دچار شک بوده است؟ دوم اینکه شدت شک زیاد است یعنی فرد در هر مسئله کوچک و بزرگی به شدت و بدون دلیل شکاک است و این شک ها هم خودش را آزار می دهد وهم اطرافیانش را. یعنی زندگی فرد تحت تاثیر قرار گرفته است و تمام زندگی اش تبدیل به بحث و جنجال می شود ولی آدم نرمال فقط گاهی و به ندرت در امور اطرافش شک می کند. اگر همسر شما نیز جزو این گروه است باید از او بخواهید که برای حل کردن مشکلش به متخصص مراجعه کنید(هیچ گاه به او نگویید خودش تنهایی باید پیش متخصص برود چون حتما جبهه خواهد گرفت) یعنی باید همگام باهم مشکل را حل کنید.
● دخالت ممنوع
گاهی پیش می آید که زن یا شوهر یا هردو در کارهای هم دخالت های فراوانی می کنند مثلا اینکه برای لباس پوشیدن هم، نوع حرف زدن هم و رفتار با دوستان و… تعیین و تکلیف می کنند، یعنی حتی می خواهند کوچکترین رفتارهای طرف مقابل را نیز کنترل کنند، کسانی که اینگونه رفتار می کنند اول از همه باید بدانند اینگونه رفتارها نه تنها آن ها را به هم نزدیک نمی کند بلکه رابطه نیز آسیب می بیند دوم اینکه این افراد باید از خود سؤال کنند که نگران چه هستند که می خواهند همه رفتارهای همسرشان را کنترل کنند، معمولا آدم های کنترل گر می خواهند طرف مقابل شان آنگونه باشد که آن ها می خواهند و این کار اشتباهی است.
سلام خسته نباشین همسرمن بعضی روزا پایینه چشاش سیاه میشه و تا صب نمیخوابه فقط بدنشو میخاره یعنی معتاد شده میشه راهنماییم کنین.
دوست عزیز در این مورد به شما پاسخ داده شد و شماره ای هم برای مشاوره برای شما فرستاده شد
اگه بشه جواب بدین توروخدا
دلم میخواد با یه مشاور انلاین صحبت کنم و مشکل خودمو به خودش بگم
اگه امکانش بود خیلی خوب میشد
من تازه عضو شدم نمیدونم درکدوم قسمت میشه این خواستمو به مشاوران عزیز مطرح کنم
در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
امکانش هست از راه اینترنتی یا جیمیل یاهرچی که مشکلمو بگم راستش مشکل من خیلی بزرگتر از این حرفاست یکیو میخوام بهم کمک کنه فقط اینترنتی باشه
اگر نمیتونید مطرحش کنید میتونید با شماره های زیر تماس گرفته و مشاوره تلفنی و یا حضوری انجام بدید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
سلام
دو ماه ديگه عروسيمه چند روزه براى خريد لباس عروس به بازار ميريم البته خواهر شوهرم هم مياد و خيلى نظر خودشو به من تحميل ميكنه منم متاسفانه نميتونم بگم دوست ندارم الان هم به همسر گفته من بهش بى احترامى كردم البته خيلى چيزاى ديگه هم گفته، ما هم الان بحثمون شده البته نزديك به دعوا حتى خواهر شوهرم به خواهرم هم گير داده من نميدونم بايد چى كار كنم نا گفته نمونه كه همسرم هر حرفى كه من بهش ميگم در مورد خانوادش ميره بهشون ميگه خواهش ميكنم راهنماييم كنيد ممنون
دوست عزیز در این مواقع نباید حرفی بزنید که برعلیه شما بکار گرفته بشه … این وابستگی متاسفانه در ابتدای زندگی در مورد دختر و پسر و حتی دخالت های خانوادشون وجود داره …پس صبور باشید و در این مورد با همسرتون صحبت کنید … خودتون رو به مادرشوهر نزدیک کرده و سعی کنید با نظر خواستن ازش و محبت کردن اعتمادش رو جلب کنید با این روش جلوی خیلی از دخالت های رایج رو میگیرید و میتونید از این طریق روی شوهرتون هم تاثیرگذار بشید …پس صبور باشید و تکلیفتون رو هم با شوهرتون در این مورد مشخص کنید که حرفی رو از شما به خانواده اش انتقال نده
در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
باسلام من وهمسرم۵ ساله ازدواج کردیم الان مشکلات زیادی داریم که قبلا نداشتیم مثلااینکه خیلی بهم دروغ میگه وپنهان کاری داره بیشتر این پنهان کاریاشم به خاطرخونوادش به خصوص برادرشه بیش ازحد بهش اعتماد کرده طوریکه هر تصمیمی برا زندگی ما بگیره شوهرم بی برو برگشت قبول میکنه ونه نمیاره .ولی بامن هیچ مشورتی راجع به هیچ کاریش نمیکنه ضمنا برادرشوهرم کوچکتراز شوهرمه وادم بسیار زبون بازیه.الان دوساله که داریم شریکی خونه میسازیم اون با چاپلوسی وبدون پول خودشو شریک ما کرد درحالیکه قبل از این اصلا من وشوهرمو تحویل نمیگرفت. کم کم داره برا کل زندگی ما نقشه میکشه که شوهرم کارشو عوض کنه وشریک اون بشه و…من دیگه کلافه شدم شوهرم روزبه روز ازم دور میشه اسم برادر شوهرمو که میارم دعوام میکنه میگه تو بااون دشمنی لطفا راهنماییم کنید
البته ناگفته نماند که مادرشوهرم زن فهمیده ایه چنبارمیخواستم به اون بگم ولی اوناهم خیلی ازبرادرشوهرم حمایت میکنن چون میترسن به خلاف کشیده شه ویازنشو طلاق بده خلاصه اینکه همشون طرفدارشن درصورتیکه اون فقط منافع خودشو درنظرمیگیره
دوست عزیز شما باید طوری رفتار کنید که همگی به شما اعتماد داشته باشن … مخالفت شما چیزی رو درست نمیکنه … باید نظرشون رو به خودت جلب کنید … خب مگه شوهرتون به برادرش اعتماد نداره پس شما طرف حساب و کتاب ایشون بشید … شما هم با محبت کردن به خانواده شوهرتون کوچکترین شکی برای مخالفتتون با ایشون باقی نذارید … تا بتونید بهش نزدیک شده و اگر فکر خامی داره بتونید مقابله کنید
باسلام.من۱۷ساله هستم وپسری باموقعیت مناسب اومده خواستگاریم۲۷ساله.حدود۱۰ماهه باهم تلفنی ارتباط داریم وخوبه ک ازهم شناخت پیداکردیم.بعدازماه رمضون میان ونامزدی و…رسمی میشه.فهمیدم سال۸۵بایه دختر ارتباط ج ن س ی داشته.بنظرتون واکنشم چی باشه؟بهش بگم ک میدونم؟ازش چیزی بپرسم.مابه هم علاقه مندیم ومن از این موضوع اتیش میگیرم ک قبلا کسیو توبغل گرفته نازونوازش کرده وشایدرابطه ی عاطفی هم بوده لطفا کمکم کنید ولازمه هارو تواین مورد کامل برام بگید ممنون میشم.
۱۳۷۶۰ … اول از همه باید بدونید گذشته هر کسی به خودش مربوط میشه و ملاک زمان حال ایشون هست ولی وقتی نمیتونید گذشته ایشون رو نادیده بگیرید بهتره بیشتر در مورد ادامه این رابطه فکر کنید … چون اگر در آینده شما شک و تردید در زندگی نسبت به ایشون داشته باشید زندگی شما سقوط خواهد کرد
پس بهتره کاری که ممکنه در آینده اتفاق بیفته رو امروز جلوش رو بگیرید
بسیار ممنونم از راهنماییتون.فقط مشکلی هست ک رمز شخصی خودم رو برای پرسش سوال فراموش کردم وفقط میتونم توچنین بخشهایی از سایت یا نظر بدم یا بپرسم ممنون میشم راهنمایی کنید راستی تو اون بخش مطرح کردن پرسش وپاسخ بوده وجلوش نوشته بود حداقل۶کارکترباشه و…امیدوارم متوجه مشکل شده باشید
دوست عزیز میتونید با کاربری دیگه ای وارد بشید ولی در موردسوالتون باید توضیحاتی بدید تا بتونیم یادآوری کنیم
سلام من۱سال و۳ماهه عقدم شوهرم سربازبودکه عقدکردیم اماحالاکه سریازیش چندماهه تمام شده وقراربودعروسی شهریوربگیره بعد۱دعواپیش امدکه شوهرم باخانوادش قطع ارتباط کرد حالا۲روزه اشتی کرده وبازباباش اجازه عروسی نمیده میگه الان دستم خالیه وعروسی روکنسل کرده میگه فعلابه کارت برس امامیدونم که داره بهانه میاره که عقبش بندازه وتواین مدت کاری کنه که شوهرم ازمن جدابشه چیکارکنم؟
دوست عزیز اگر ایشون کار و درامدی نداشته باشه همون بهتر که در نهایت سختی ازدواج شما به تعویق بیفته … چون اگر با این شرایط وارد زندگی مشترک بشید مطمئنا” به سقوط ختم خواهد شد …پس بهتره در این مورد صبور باشید و کمکش کنید تا کاری مناسب مهیا کنه … پس باید با پدرشوهرتون همکاری کنید … این کار شما باعث تاییدش میشه و میتونید اعتمادش رو جلب کنید
سلام من ۲ هفته است که ازدواج کردم ۳۳ سالمه شوهرم هم ۳۴ سالشه
دوران عقد شوهرم اصلا پولی به من نمیداد البته نداشت که بده. حتی برای شهریه دانشگاه و رفت و آمدش هم از من پول میگرفت. اصلا ناراحت این موضوع نیستم . چون من خودم کار می کنم و خدا رو شکر درآمد دارم.
اما موضوعی که ناراحتم می کنه اینه که خانوادش با زیرکی همه چیزشو گرفتن. حتی نیم سکه ای که بابام سر عقد بهش داد و پول شاباش ها رو
میگن خرج عروسی شده.
یه خونه هم هست که به نام شوهرمه البته میگه بیشتر پولشو بابام داده و غفط ۲ دنگش مال منه. همون خونه هم دادن داداشش که ۴ ساله ازدواج کرده بشینه.
ما الان تو یک طبقه از خونه پدرم میشینیم.
خیلی برام سخته که خانواده شوهرم این رفتار رو دارن.
همه تلاشمو کردم تا بین مادر اون و مادر خودم فرقی نزارم . حتی مادرزن سلام که رفتیم یک نیم سکه به مادرم دادم و یک نیم سکه به مادرشوهرم.اما خیلی عذاب میکشم که اونا حتی شاباش ها و نیم سکه ای که پدرم به شوهرم داده بود ازش گرفتن.
الانم شوهرم داره جمع می کنه که به باباش بده واسه خرجی که باباش واسه عروسی کرده.
باباش خرج کرده درسته اما تمام پولی که خانواده همسرم سر عروسی دادن برای خودش برداشته.
من چیکار کنم ؟ با هاشون حرف بزنم؟
نمیخوام حرمتها بینمون شکسته بشه . از طرفی هم شوهرم نمیتونه از حقش دفاع کنه.
لطفاً راهنمایی کنید
دوست عزیز درسته میتونید در این مورد صحبت کنید ولی فراموش نکنید اون خانواده اش به حساب میاد … و ممکنه هر حرفی از جانب شما با واکنش بدی همراه باشه چون نوع تفسیر ایشون میتونه متفاوت باشه … ولی میتونید بصورت کلی دراین مورد با ایشون صحبت کنید … برای زندگیتون هدف مشخص کنید و برای اون پس انداز کنید … اینطوری میتونید به زندگیتون لااقل از سمت خودتون جهت بدید
سلام من سه ساله ازدواج کردم ومشکلات زیادی توی زندگی باهمسرم دارم تصمیم گرفتم ازش جدا بشم نیاز به یه مشاوره سریع آنلاین دارم نمی خوام حضوری با هیجکس مشاوره کنم اگر بتونید کمکم کنید ممنون میشم.
در این مورد میتونید با این شماره مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
سلام من دختر۲۴ ساله هستم بخاطرشکستایی که خوردم ب اعتماد شدم دوست دارم هر پسری نسبت بهم مث فحش میمنونه..تااینکه اسفند۹۳ بایه پسری اشناشدم اولش خیلی اصرارکرد که باهم باشیم منم قبول کردم و رفته رفته عاشقش شدم ولی اون هرروز یه چیزی روبهونه میکردوقهرمیکردمیگف من لاغرم خوشگل نیستمو این حرفا میگفت میترسم بعدا پسرای دیگه رو ببینی ازم خوشت نیاد بزنی تو سرم…من همه جوره ثابت کردم ک بااون قیافش عاشقش شدم..بعدارابطمون خ خوب شدده بود عاشق هم بودیم جوری بود ک قهرمیکریم شب ۳-۴ بهم زنگ میزد اشتی میکردیم..دوریهمو نمیتونسیم تحمل کنیم ولی بعدها ازم سکس میخواست منم قبول نمیکردم بهش مشکوک شدم امتحانش کردم بایه نفر دیگه دوس شد منم بش گفتم گم شواززندیگم..گف تو عشقمی تورودوس دارم اون براسکسه قبول نکردم و جداشدیم بعد۸۰ روز برگشته ولی خیلی سرده..الان خواستگاردارم نه میتونم ردش کنم نه میتونم قبول کنم دلم پیش اون..بنظرتون رابطه ای که داشتیم فقط یه خوش گذانی بوده براش یادوسم داشته؟
واقعا” تعجب برانگیزه…شما که تجربه شکست هایی رو داشتید اینطور باز وابسته و خام بشید … به هر حال چیزی که کاملا” مشخصه ایشون شمارو برای سکس میخواسته و وقتی نتونسته به هدفش برسه دلیلی به ابراز علاقه نمیبینه … شما هم بهتره کمی منطقی برخورد کنید و در مورد زندگی و خواستگارهایی که دارید بیشتر فکر کنید وگرنه باید عمرتون رو به پای این تصورات و خاطرات تاریخ مصرف گذشته بذارید