نمیدونم چکار کنم
سلام و حسته نباشید.من یک خانوم 21ساله هستم که یک پسر17ماهه دارم و در سن 16سالگی ازدواج کردم.
من توی زندگیم کمبود ندارم.اما نمیدونم چرا احساس نارضایتی دارم.صبح دیر از خواب مامیشم و تمایلی ب کار خونه ندارم.انگار همیشه خسته ام و تننبلی میاد سراغم.خیلی کم پیش میاد که حال و روحیه ام خوب باشه و ب کارای خونه و بچه داریم برسم.من و شوهرم چون زود ازدواج کردیم بیشتر کاراهامونو خانواده هامون انجام دادن و کمک حالمون بودن احساس میکنم حالا همیشه انگار از اونا توقع همه کار داریم و خودمون خود جوش عمل نمیکنیم.رپدر کل روحیه شادی ندارم.دوس دارم مثل بقیه صبح زود پاشم و غذای خوب بزارم و ب کارام برسم اما نمیتونم هرشب تصمیم ایتکارا رو میگیرم اما میزنم زیر قولم.
مسیله دیگه ام اینه که انگار همیشه دنبال یک مسیله واسه دعوام.چون چندبار اتفاق افتاده که مادرشوهرم یهم زنگ زده و سرچیزای الکی باهام بحث کرده الان ترسیده شدم و صبح که چشام باز میشه همش ترس دارم که مبادا امروز زنگ بزنه و باز باهام دعوا کنه.واسه همین هرروز کارامو ول میکنم و میرم خونشون تا ازم گله نکنه.از این وضعیتم خسته ام که هرروز کارم شده رفتن ب اونجا واسه همین عادت کردم و خونه نمیتونم بمونم.
من احساس بدی در خودم دارم و انگاری هیچوقت ارامش ندارم.ارامش روحی.
من بیماری تیرویید دارم همش فکر میکنم بخاطر این بیماریه که همیشه کسلم و بی حوصله.انگار ضعف جسمی و روحی دارم که نمیتونم ب کارام برسم.
و اینکه نمیتونم تصمیم بگیرم و رو ی تصمیمم بایستم.مثلا بارهاشده تصمیم ب درس خوندم گرفتم و وسط کار رهاش کردم.دوس ندارم اینطور ادمی باشم.دوس ندارم شوهرم ب چشم یک ادم بی مسیولیت نگاه کنه.
شوهرمن 26سالشه و کارشناسی ارشد داره و همچنان درش میخونه اما من دیپلمه هستم و تازه دارم شروع ب درس میکنم.همسرم همیشه میگه من دنبال پیشرفتم و دوس دارم تو هم اینطور باشی.منم دلم میخواد اما یک چیزی جلومو میگیره.
دوس دارم پیشرفت کنم و همسرم و فرزندم بهم افتخار کنن و خودم ب خودم ببالم.
خییلی ممنون میشم راهنماییم کنید.
با سلام خدمت شما
ابتدا باید افسردگیتان را برسی کنید و جهت این مسئله باید نزد روانشناس بروید تا علائم بالینی را بررسی و اگر لازم باشد به روانپزشک مراجعه کنید . از ویتامین های لازم هم میتوانید با تجویز پزشک عمومی استفاده کنید. اما مسئله مهم برنامه ریزی است شما باید بپذیرید که کودک ۱۶ ماهه و مسائل زندگی همه به دوش شما هستند و اگر با این بی برنامه گی ادامه دهید حتی به فرزندتان هم آسیب خواهید رساند . این برنامه حداقل تا دو و نیم سالگی کودکتان در خواندن در خانه بهتر است و بعد دانشگاه . در مورد این مسئله می توانید از روانشناسان کانون مشاوران ایران کمک بگیرید ۸۸۴۲۲۴۹۵
اساتید عزیز نظری ندارید؟
سلام
دختری ۲۲ ساله هستم ک تازه ۶ ماهه نامزد کردم و همسرم ۲۶ سال داره. فوق العاده زیاد ادم حساسیه و زود رنج و کمبود توجه و علاقه و اهمیت داره باید عین ی مادر براش باشم تا ی زوج کسی ک همه جوره ترو خشکش کنه الان دو هفته شده ک ما سر بحث بسیار کوچیکی باز دعوامون شده و از هم بیخبریم من برای دلجویی گل گرفتم و رفتم سرکارش اما متاسفانه چون عکس دونفریمونو از روی صفحه گوشی برداشته بودم باز حساس شد و ناراحت و دلخور ک تو حتی نمیخوای قیافه من جلو چشمات باشه دلم. خوش بود عکسم حداقل رو گوشیت هست اما نبود. ک بعد گفت ما بدرد هم نمیخوریم و شب با خانوادش اومد برای تموم کردن ما خیلی دعوا داریم سر حساسیت این اقا الان ی مدت خانواده ها گفتن چون اون اقا فشار کار هم داره ی زمان یک ماه فرصتی داده شه تا اروم بگیره و تصمیم درست و تو عصبانیت تصمیم غلط نگیره اما این اقا چون ب شببخیر و صبح بخیر گفتن حساسه و براش مهمه من هر روز صبح بخیر و شببخیرمو میدم براش دو سه تا متن امیدواری فرستادم چون میدونم ک همش میگه تنهام همش احساس ضعیفی میکنه و زیر بار مشکلات سریع کم میاره بخصوص اگه با من دعوا داشته باشه و از من خبر نداشته باشه.
همه چیزشو با من مشورت میکنه و و و الان جواب پیام های شببخیر و صبح بخیر منو نمیده فقط روز اول ک صبحبخیر بعد یکهفته گفتم برای من یک موزیک خالی فرستاد ک اسم موزیکش مردبرفی ذوب شده بود و دیگه من پیامی از این اقا نگرفتم. ایا صلاح میدونید دیگه پیام ندم ؟ من الان باید چیکار کنم؟ چه رفتاری در مقابل این اقا بکنم اما براش خیلی ناراحتم چون میدونم تنهاس و کسی نمیفهمتش. و تو عصبانیتو اخلاقای خاصش دوستاش ترکش کردن ی مدت اما من موندم و بهم وابسته شدید اما نمیدونم چرا میگه کات کنیم میگه خسته شده و از من بیخبر بوده و من بهش دروغ گفتمو ی هفته از من بیخبر بوده و همش دعوا داریم. و میگه برای من مهم نیس هیچیش. !!!!
ما صلاح میدونیم چون شما در دوران طلایی نامزدی و شناخت هستید بیشتر در مورد ادامه این رابطه و ازدواج فکر کنید
تا میتونید شناخت خودتون رو افزایش بدید و حتی اگر لازم شد دوره نامزدی رو افزایش بدید تا بتونید تصمیم درستی در زندگی بگیرید و در این مورد احساس شرم و خجالت و تردید نکنید
چون بحث یک عمر زندگی مشترک در میانه و باید در این مورد هوشیار رفتار کنید
سلام
ممنون از راهنماییتون
الان ک جوابمو گرفتم ایا امکانش هست ک متن سوال منو پاک کنید ؟ یا امکانش هست خودمون سوالات خودمونو پاک کنیم؟
سلام دختری هستم ۲۰ سالهو مجرد معمولا هم سنای خودم تو تین سن خیلی شادوسرحالوامیدوار و با روحین ولی متاسفانه من روحیه اکو از دست دادم و خوشحال نیستم و عصبی شدمو به همه میپرم طوری که دوستامم از اخلاقام خسته شدن لطفا کمکم کنید
برای مبارزه با این روحیه و کاهش یا از بین بردن آن باید با توجه به هر یک از عوامل تاثیرگذار، راه و روش مناسب و راه کار عملی خاصی را اتخاذ کرد
عوامل مختلفی همچون، نداشتن هدف، نداشتن برنامه صحیح، ضعف و سستی اراده، داشتن افکار منفی و عدم توجه به تواناییها و استعدادهای خویش، خودکم بینی و غیره در ایجاد کم حوصلگی نقش دارند. بنابراین برای مبارزه با این روحیه و کاهش یا از بین بردن آن باید با توجه به هر یک از عوامل تاثیرگذار، راه و روش مناسب و راه کار عملی خاصی را اتخاذ کرد، بدین منظور به نکات و مطالب زیر توجه کنید:
۱ – قبل از هر چیز با توجه به تواناییها و استعدادهای خویش هدفی معقول و قابل دسترسی و مطابق با شرایط و امکانات موجود برای خود ترسیم کنید.
۲ – به منظور رسیدن به هدف مورد نظر از یک برنامه مدون و جدول زمان بندی شدهای استفاده کنید و خود را مقید به انجام آن کنید.
۳ – اگر افکار منفی و احساس ضعف و خودکم بینی باعث کم حوصلگی شما شده است، با به خاطر آوردن تواناییها و استعدادها و موفقیتهای گذشته خویش و توجه به نقاط قوت زندگی، یاس و نا امیدی نسبت به آینده را به امیدواری و خوشبینی نسبت به آینده تبدیل کنید.
۴ – یاد خدا و توجه و توکل به ذات مقدس لایزال الهی و طلب کمک و یاری از او نقش موثری در ایجاد آرامش و امید به آینده دارد، بنابراین یاد و توجه و توکل به خداوند را در انجام کارها فراموش نکنید.
۵ – باید علل و عوامل ضعف اراده خویش را بشناسید. توجّه کنید ضعف اراده غالبا در عدم اعتماد به بینش و تفکر، عدم شناخت خویش، با ارزش تلقى نکردن خود، عدم امنیت روانى، عدم تدبیر عقلانى در تشخیص امور و تمیز دادن امور از هم، شکستهاى گذشته و عوامل باز دارنده رشد و قوت نفس مانند محرومیت، سرزنش و رنجهاى مستمر ریشه دارد. زدودن هر یک از این عوامل در پرتو سرمایه گزارى و برنامه ریزى ممکن است.
۶ – باید باور کنید مانند دیگر انسانها از توانمندىهاى بسیار برخوردارید. فراموش نکنید نقاط قوت انسان از نقاط ضعفش بیشتر است. تصمیم خوب در پرتو تکیه بر قوتها، جبران ضعفها و احساس توانمندى شکل مىگیرد.
۷ – بکوشید براى هر رفتارى انگیزهاى قوى داشته باشید و به ویژه از آثار مثبت تصمیمگیرىها و رفتارهاى خاص خویش به طور کامل آگاه شوید.
۸ – در موقعیتى که به سرزنش و متهم شدن به ناتوانى و ناپختگى میانجامد، قرار نگیرید. براى تصمیمگیرىها و اقدامات خویش امنیت روانى فراهم آورید تا بتوانید به آرامى در برابر دیگران یا همراه آنان ابراز وجود کنید و برجستگى فکرى و فعالیت به جا را از طریق تصمیم آشکار سازید.
۹ – در برابر اراده پولادین انسان همه سختىها آسان مىشود. به استقبال کارهاى به ظاهر دشوار بروید و به خود تلقین کنید مىتوانید در این امور درست تصمیم بگیرید و افتخار موفقیت در انجام آنها را به دست آورید.
۱۰ – از خواب زیاد، پرخورى و دیگر اسباب تنبلى و سستى اراده بپرهیزید.
۱۱ – تردید در تصمیمگیرى و تاخیر در عمل سبب از دست رفتن منافع معنوى و مادى فراوان مىشود و زیانهاى بسیار را به ارمغان مىآورد.
۱۲ – تصمیمات به جا و پر ارزش گذشته خود را به یاد آورید و توجه کنید که چون گذشته براى انجام دادن کارهاى مهم آمادگى دارید.
۱۳ – در تصمیمها و فعالیتهاى اسوه ها دقت کنید، در همسانسازى و الگوپذیرى جدى باشید تا جرات انجام کار یابید و توان تصمیم گیرى و اجرا در شما تقویت شود.
۱۴ – ورزش مستمر و منظم را که در تقویت اراده بسیار موثر است، فراموش نکنید.
۱۵ – با تصمیمهاى آسان در کارهاى ساده، به تدریج خود باورى و توانمندى را در خویش پدید آورید و راه را براى تصمیم گیرى در امور مشکل و پیچیده هموار سازید.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر قیطریه:
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
دفتر شریعتی:
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
سلام وقت بخيردختري٢٨ ساله هستم من با فردي وارد رابطه بسيار احساسي شدم كه نابينا بودند. البته چون ايشان را از خيلي وقت پيش ميشناختم و انسان فوق العاده توانمندي هست كوچكترين مشكلي در تمام مدت رابطه مان بر اين قضيه نداشتم همه چيز بين ما بر مبناي عشق و علافه و تفاهم و احترام بود. متاسفانه ايشان يكدفعه و بدون هيچ توضيحي كه منو قانع كنه فقط به اين دليل كه رفته پيش يه مشاور و اونجا به اين نتيجه رسيده كه بايد هميشه تنها بمونه از من خواست ارتباطمون رو قطع كنيم من منطقي باهاش حرف زدم و سعي كردم افسردگي يا هرمستله اي كه هست را بياد باهم حل كنيم ولي ايشان تصميم ناگهاني خود را گرفته. الان ده روز ميگذره و من واقعا در شرايط سختي قرار دارم نميدونم برم باهاش باز هم حرف بزنم يا رفتن من و حرفهاي من بدتر سردش ميكنه و عقب ميره. تو اين شرايط چه كاري بكنم درسته؟
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
سلام
میشه لطفا منو راهنمایی کنید؟ امکان مراجعه حضوری ندارم متاسفانه به علت مشکلات خونوادگی…
راستش من حدودا از ۶ سال پیش خاطره بسیاااار بدی دارم… که تا همین امروز تاثیر اون حادثه روی قلب و زندگی من سنگینی میکنه….
پسری توی دانشگاه از من خواستگاری کرد و حدودا ۱ هفته فقط به قصد شناخت بیشتر از طریق پیامک باهاش رابطه داشتم و گاهی توی محوطه دانشگاه میدیدمش.
برادرم موضوع رو فهمید ولی بجای اینکه با من هم فکری و مشورت کنه زندگیمو سیاه کرد…. بهم بدترین تهمتها رو زد و متاسفانه با خشونت خیلی زیادی باهام برخورد شد….و هنوز هم که بهم یاداوری میشه تنم میلرزه و اشک از چشمام جاری میشه…
زشت ترین و ناروا ترین حرفها رو شنیدم و باعث بی آبرویی من توی خونه شد… بدترین ضربه های جسمی و روحی رو خوردم… حتی نمیخوام یاداوری بشه بهم…
و احساس کردم دیگه کسی رو توی این دنیا ندارم و برای هیچکس اهمیت ندارم…
و منی که قبل از این جریان قصد داشتم تصمیم منطقی برای ازدواج بگیرم بعد از اون اون پسر رو تنها پناه و غمخوارم میدونستم…. و رابطه م باهاش نزدیک تر شد چون کاملا احساس بی کسی میکردم و توی خونه همه با من دشمنی داشتن و آبروی من رو بی دلیل برده بودن….و بعد از مدتی از اون پسر هم جدا شدم… حالا ۶ سال از اون موضوع میگذره و هیچوقت دلم نخواست دیگه به خواستگاری کسی فکر کنم… یه ترس عجیبی هنوز توی وجودم هست که تمام زندگیمو تحت تاثیر قرار داده….متاسفانه بعد از اینکه درسم تموم شده کاملا تنها و گوشه گیر هستم و از بچگی اینجوری تربیت شدم که هیچ جایی تنها نرم و خونواده بسیار سخت گیری دارم… خواهر هم ندارم و کاملا تنها هستم…. تنها همدمم لپ تاپ و موبایلم هست و بس! ۲۵ سالمه و با هیچ دوستی رابطه ندارم و هیچ تفریحی ندارم و همیشه توی خونه هستم و روحیه ای برام نمونده….
تازگیها کسی از من خواستگاری کرده و از طریق اینترنت یه مدت آشنا شدیم و یک بار از نزدیک دیدمشون. پسر بسیار موجه و خوبی هست و کاملا برای ازدواج باهم تناسب داریم. اما دوباره اون ترس ۶ سال قبل تو وجودم برگشته و هر روز دارم گریه میکنم…. میترسم… میترسم دوباره همون اتفاقا برام پیش بیاد من کاملا نا توان و ضعیف شدم و تحمل هیچ رفتار بدی رو ندارم دیگه…. هر بار خواستن با خونوادم تماس بگیرن جلوشونو گرفتم…. میترسم باز بهم تهمت های ناروا بزنن و حتی بهم آسیب جسمی برسه.. میترسم همین زندگی بد رو هم از دست بدم و به زندگی بدتری برسم…. ترس یک لحظه منو رها نمیکنه… خاطرات منو راحت نمیذارن…. خسته ام و کسی دردمو نمیدونه… میترسم بجای اینکه به آینده من فکر کنن دوباره بگردن دنبال اینکه نکنه باهم حرف زده باشیم و آشنا شده باشیم…. احساس بیچارگی میکنم و نمیتونم قدم بردارم….. هربار توی تلویزیون یا فیلم ها صحنه های شکنجه میبینم تنم میلرزه و گریه میکنم و میترسم که برای من پیش بیاد. اصلا احساس امنیت نمیکنم…. چیکار کنم…..
گذشته فقط برای کسب تجربه خوبه و گرنه اصلا” جای خوبی برای موندن نیست … توصیه بعدی اینه که از تنهایی به آغوش دیگرانی که نمیدونید کی هستند پناه نیارید و خودتون اینقدر ضعیف نشون ندید … برنامه جدیدی برای یادگیری حرفه در فنی و حرفه ای و یا هنری و …. مهیا کنید …محیط جدید و دوستان و شرایط جدید رو تجربه کنید … ورزش کنید و از امروز تصمیم بگیرید دنیای خودتون رو عوض کنید …. به اندازه کافی غصه خوردید پس اگر تاثیر داشت تا امروز به نتیجه ای رسیده بودید …. شاد باشید ولی به هر کسی هم در این شادی اعتماد نکنید …به این طریق برای خودتون مقبولیت در خانواده و محیط زندگی بدست بیارید … و حتما” با مشاوری مجرب در این مورد صحبت کنید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۸۸۴۷۲۸۶۴
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
همه ما تجربه های ناخوشایندی داشته ایم که در گوشه ای از ذهن ما ثبت شده و هر ازگاهی مرور آن برای مان عذاب آور است.عده ای آن را به سرنوشت نسبت می دهند و عده ای همه اتفاقات را بازتاب رفتار خود انسان ها می دانند اما چیزی که مهم است نحوه نگرش و برخورد ما با خاطرات بد گذشته است.
با جرات میشود گفت در همه جای دنیا كسی وجود ندارد كه تا به حال اتفاق و خاطرهای بد را تجربه نكرده باشد. همه ما تجربههای ناخوشایندی داشتهایم كه در گوشهای از ذهن ما ثبت شده و هر ازگاهی مرور آن برایمان عذاب آور است.عدهای آن را به سرنوشت نسبت میدهند و عدهای همه اتفاقات را بازتاب رفتار خود انسانها میدانند اما چیزی كه مهم است نحوه نگرش و برخورد ما با خاطرههای تلخ است.
راههای فراموش کردن خاطرات بد گذشته
راههای فراموش کردن خاطرات بد گذشته
یادآوری و تفكر در مورد خاطرات بد گذشته گاهی تا آنجا پیش میرود كه انرژی و توانایی ادامه زندگی را از انسان سلب میكند و اینجاست كه بالاخره همه مان با این سوال روبهرو میشویم كه با این خاطرات تلخ چه باید كرد؟ اما ما راه رویارویی با خاطرات ناخوشایندتان را برایتان میگوییم.
راههای فراموش کردن خاطرات بد گذشته:با خودت روراست باش
قبل از هرچیز باید با خودتان شفاف باشید و در مورد این موضوع به نتیجهای روشن برسید كه فكر كردن در مورد گذشته و مرور تجربههای تلخ برایتان آزاردهنده است و مثل یك سم كشنده در دراز مدت شما را از پا خواهد انداخت. باید از این وضعیت خسته شوید، خسته از غصه خوردن و فكر كردن و مرور تجربههای گذشته و خاطرات بد گذشته، خسته از احساس افسردگی و حسرت در مورد گذشته و بعد از این خستگی سودمند و به موقع، باید همه توانت را برای مقابله با این حس یك جا جمع كنی. تنها به این فكر كن كه همین الان درست همین الان دیگر نمیخواهی حسرت گذشته را بخوری و از داشتن حس افسردگی و ناراحتی به اندازه كافی خسته شدهای.
راههای فراموش کردن خاطرات بد گذشته
راههای فراموش کردن خاطرات بد گذشته:یك راهكار عملی و موثر
یك مكان دنج و راحتی را درنظر بگیرید و آنجا بنشینید. چشمهایتان را ببندید و چند نفس عمیق بكشید. به تاریكی پشت پلكتان توجه كنید و سعی كنید فضای تاریك را در مقیاسی بزرگتر تصور كنید آنقدر كه سیاهی همه اطراف شما را احاطه كند.
حالا یك تلویزیون را تصور كنید كه در مقابلتان قرار گرفته است و حتیالامكان این تلویزیون را قدیمی در نظرتان تجسم كنید چون شما در حال بازسازی اتفاقات گذشتهتان هستید. بعد از این كار حادثهای كه باعث دلخوری شما شده است را در صفحه تلویزیون خلق كنید و با دقت به آن نگاه كنید. شخصیتهایی كه هنگام بهوجود آمدن آن حادثه تلخ وجود داشتهاند را با جزئیات تصویرسازی كنید. صداها، رنگها و حتی بویی كه در آن لحظه حس كردهاید را از قلم نیندازید. بعد از این كار نوبت شماست.
راههای فراموش کردن خاطرات بد گذشته
سعی كنید با دكمهای كه روی بدنه تلویزیون است (یادتان باشد كه تلویزیون شما از نوع قدیمی است و كنترل ندارد) صداها را كم و زیاد كنید. صداهایی كه باعث رنجشتان شده را كم و آنهایی كه حس خوبی به شما میدهد را زیاد كنید. میتوانید رنگ صورت یا لباس شخصیتهایی كه در این فیلم سینمایی خودساخته، باعث آزارتان شده است را كمرنگ تصویرسازی كنید. بهتدریج شخصیتها را حذف كنید و حتی میتوانید نوع جملات آنها را با سلیقه خود تغییر دهید. بعد از اینكه تصاویر كمرنگ و كمرنگتر شد دستتان را روی دكمه خاموش تلویزیون بگذارید و تمام صحنه مربوط به آن تجربه تلخ را برای همیشه محو كنید. انجام این تمرین را اگر برای چند بار انجام دهید، میتواند كمك زیادی به فراموشی اتفاق تلخ گذشته تان كند.
راههای فراموش کردن خاطرات بد گذشته
راههای فراموش کردن خاطرات بد گذشته:تغییر خاطرات آنطور كه دوست دارید
وقتی از خاطرات بد گذشته صحبت میكنید و سعی دارید آن را با كسی به اشتراك بگذارید تقریبا همه آدمها یك جواب مشتركی را به شما میدهند و آن این جمله است« از خاطره بد بگذر و فراموشش كن» اما در دنیای واقعیت وقتی صحبت از عمل وسط میآید اینكار كمی مشكل بهنظر میرسد. فراموش كردن اتفاق تلخ كار خیلی سختی است اما حداقل میتوانید نوع احساسی كه نسبت به آن تجربه بد را دارید تغییر بدهید. وقتی خاطرهای تلخ را مرور میكنید قبل از هرچیز به این فكر كن كه این اتفاق میتواند جنبه مثبتی هم برای شما داشته باشد. بهدنبال آن جنبه مثبت و خوب، تجربه ناخوشایند هم داشته باش تا حسی جدید را جایگزین حس آزاردهنده سابقت كنی.
راههای فراموش کردن خاطرات بد گذشته
راههای فراموش کردن خاطرات بد گذشته:خودت را از قلم نینداز
هنگام مرور و تصویرسازی خاطرات بد گذشته، آیا خودت را در تصاویری كه دوباره بازسازی كردهای میبینی یا خیر؟ اگر خودت را در صحنه نمیبینی این نشان میدهد كه شما هنوز غرق در احساسات باقی مانده از خاطرات گذشتهات هستی. اما وقتی در تصویرسازی تجربههای تلخ گذشتهات خودت را هم تجسم میكنی این نشانه خوبی است چون شما بهعنوان یك تماشاچی به آن اتفاق نگاه میكنید و خودتان را جدا كردهاید و آن صحنه تلخ را در زمان حال و جایی كه هماكنون هستی نگاه میكنی.
یادت باشد گذشته تنها یك خاطره است و این ما هستیم كه آنها را زنده میكنیم. در این تصویرسازی و احیای دوباره زمان حال را از دست نده.در نهایت به شما توصیه می کنم جهت رهایی از انواع مشکلات و بیماریهای روحی ورزش کنید و به مسائلی که در اطراف شما رخ می دهد بی خیال باشید و به هیچ چیزی غیر از سلامتی خودتان فکر نکنید و از محیط های شلوغ و پر سر و صدا که احتمالا اعصاب شما را به هم می زند دوری کنید این به معنای آن نیست که گوشه گیری نمائید و از جمع گریزان باشید .
دوباره سلام خیلی ممنونم بابت راهنمایی و وقتی که برای من گذاشتید.
اما من تاکید کردم که نمیتونم وارد هیچ جمعی بشم. علاقه دارم به ورزش و کارهای گروهی و حضور توی جمع های دوستانه و میدونم برای روحیه من خیلی خوبه… اما نمیتونم. چون یا اجازه ندارم و یا اگر به هر طریقی وارد این جمع ها بشم هر روز برای ۱ دقیقه دیر برگشتن باید کلی جواب پس بدم و دائما در حال چک کردن من هستن و وقتی از بیرون برمیگردم پدرم با اخم و کینه بهم نگاه میکنه! برای همین قید همه تفریحاتمو زدم و منتظر موندم تا ازدواج کنم و تا مجردم دیگه نمیخوام این نگاه ها و چک کردن ها رو تحمل کنم. بجای اینکه با بیرون رفتن آرامش پیدا کنم آرامشی هم که دارم ازم گرفته میشه! پس موندن توی خونه رو ترجیح میدم…
و مساله مهم تر این بود که الان قضیه خواستگاری رو چجوری مطرح کنم؟ میترسم از واکنششون…. و نمیتونم بیخیال آینده خودم بشم… توی دو راهی گیر کردم. دلم میخواد ازدواج کنم و به آرامش برسم و دیگه کسی نتونه باهام هرجوری میخواد حرف بزنه و رفتار کنه…. و از طرفی حالا جرات ندارم اسم خواستگار بیارم چون از واکنششون میترسم… و همینطور نمیتونم با کسی که نمیشناسم به صورت خیلی سنتی ازدواج کنم بدون شناخت!
راه چاره چیه؟ باید بترسم و همینجوری به زندگی و نفس کشیدن بی دلیلم ادامه بدم؟… دلم میخواد اجازه خواستگاری بدن و تحمل تکرار دوباره اون اتفاقات گذشته رو ندارم…
حالا کسی رو میشناسم که از هر نظر برای هم مناسبیم و میدونم کنار هم خوشبخت میشیم… اما جرات نمیکنم به خونواده اون آقا شماره تلفن پدرمو بدم تا تماس بگیرن و اجازه خواستگاری بگیرن…
این ترس جلوی هر اتفاق تازه ای رو توی زندگیم گرفته…..
سلام.وقت به خیر.
من دختری ۲۳ ساله هستم که ۲سال و نیمه نامزدم. نامزدم باهام خیلی خوبه، رفتارش تو زمان های عادی خیلی خوبه باهام. همیشه علاقه شو ابراز میکنه و فوق العاده احساساتیه. فقط هر وقت یه اختلافی پیدا میکنیم. قهر میکنه، و یه جوری رفتار می کنه که انگار اصلا هیچ اهمیتی براش ندارم. بعد از این که من پا پیش میزارم و از سر قضیه رد میشم. عذاب وجدان میگیره و ازم عذر خواهی میکنه. ولی من ناراحتیم رفع نمیشه و بهش میگم که رفع شده. نمیدونم چیکار کنم. الانم از من ناراحت شده و احساس کرده سر یه موضوعی فروختمش. بهم گفته برو.طوری رفتار میکنه انگار اصلا براش مهم نیستم. هرچقدر زنگ یا اس ام اس میزنم جواب نمیده. چکار کنم؟؟؟
به هر حال در این مواقع باید صبر کنید و از وساطت بزرگان و افراد قابل اعتماد استفاده کنید
روابط دوران نامزدی تان سرد شده؟این کارها را انجام دهید
اگر دختر و پسر به موقع متوجه سردی روابط نشده و فکری برای روند پیشرفت سردی روابطشان نکنند، یقیناً با هجوم افکاری چون از بین رفتن علاقه، از چشم افتادن و … به ذهنشان از تشکیل زندگی مشترک آینده بی رغبت یا منصرف شده و روز به روز بر دوری و فاصله شان افزوده می شود.زیاد شدن مدت دوران نامزدی شاید مزایای بسیاری چون شناخت کامل فرد مقابل، فرصت کافی برای تامین مخارج ازدواج یا جهیزیه و … برای دختر و پسر داشته باشد ولی معایبی چون عادی و سرد شدن روابط، ایجاد مشکلات و اختلافات زیاد و… نیز به همراه دارد.
معمولاً افراد در دوران ابتدایی عقدشان روابطی کاملاً عاطفی و عاشقانه با یکدیگر دارند. وابستگی زیاد عاطفی، باعث دیدارها و ملاقات های پی در پی دختر و پسر و ابراز محبت های آنها به یکدیگر می شود. اما هر چه قدر که این دوران طولانی تر می شود روابط میان آنها سردتر و کمرنگ تر می شود. این امر در صورت تعادل کاملاً طبیعی است اما اگر بیش از حد شود یعنی طرفین کاملاً نسبت به هم سرد و بی علاقه شوند، غیرطبیعی و خطرناک می باشد.
اگر دختر و پسر به موقع متوجه سردی روابط نشده و فکری برای روند پیشرفت سردی روابطشان نکنند، یقیناً با هجوم افکاری چون از بین رفتن علاقه، از چشم افتادن و … به ذهنشان از تشکیل زندگی مشترک آینده بی رغبت یا منصرف شده و روز به روز بر دوری و فاصله شان افزوده می شود. به همین دلیل و برای جلوگیری از این افکار و رفتارهای مغشوش و آزاردهنده رعایت برخی اصول برای تقویت عشق و محبت میان افراد در این دوران به دوستان عزیزمان توصیه می شود.
۱ – ابراز عشق و محبت به فرد مقابل
افراد باید سعی کنند در این دوران برای نزدیک تر شدن به هم و اجتناب از فاصله به انجام برخی امور و فعالیت ها که نشان دهنده عشق و محبتشان به فرد مقابل است، اقدام نمایند.
– محبت کلامی : استفاده بیشتر از جملات تاثیر گذاری چون: عزیزم خیلی دوست دارم، عاشقانه به تو دل بستم، زندگی من با بودن تو معنا پیدا می کند، با نامزدتان تماس بگیرید و به او بگویید فقط می خواستم صدایت را بشنوم و…
– ارسال پیامک های عاشقانه
– هدیه دادن : راه دیگر ابراز علاقه به نامزد هدیه دادن به وی است. هدیه تاثیر زیادی بر روحیه و علاقه افراد به یکدیگر می گذارد مخصوصاً اگر بدون هیچ دلیل و مناسبتی باشد. هدیه دادن به زن ها را فراموش نکنید که تاثیر عجیبی در جلب محبت آنها خواهد داشت.
۲ – انجام فعالیت های موثر
– انجام امور و فعالیت هایی که نامزدتان به آنها علاقه بسیار دارد. مثل نامه نوشتن، تماس گرفتن، تفریح کردن، سفر رفتن و … می تواند شما را به هم نزدیک تر کند و نقاط مشترک جدیدی میان تان به وجود آورد.
– زمان بیشتری برای با هم بودن و با هم سخن گفتن بگذارید.
۳ – اجتناب از انجام اموری که باعث آزار فرد مقابل می شود.
– تندخویی کردن، دروغ گفتن، بدقولی کردن، ژولیده پولیده بودن و … نمی تواند عاطفه میان شما را بیشتر کند.
– به بهانه صمیمی بودن یا این که طرف مقابل تا الان شما را شناخته، آداب اجتماعی، نظافت، زیبایی و صداقت را زیر پا نگذارید و خیال نکنید فرصت برای جبران زیاد است.
با رعایت این نکات شما به نامزدتان نشان می دهید که او را دوست دارید و عاشقش هستید. به او احترام می گذارید و به احساساتش توجه می کنید.
مشکلات رایج در عقد طولانی
مجموعه: نامزدی، عقد و بعد از ازدواج اخبار،سرگرمی,آشپزی,مد,روانشناسی,اینترنت
دوران عقد,طولانی شدن دوران عقد,طول مدت دوران
طولانی شدن دوران عقد در کنار همه خطراتی که دارد، یک زنگ خطر خیلی ویژه را برای زوج های جوان به صدا در می آورد. شما فکر می کنید نسبت به یکدیگر سرد شده اید و همین عامل قهر و آشتی های پی در پی می شود.
مشاوران ازدواج می گویند بهترین طول مدت دوران عقد شش ماه تا یک سال است. فلسفه دوران عقد آشنایی بیشتر زوجین با یکدیگر و رسیدن به این قطعیت است که: “ما می خواهیم با هم زندگی کنیم.” دوران عقد به دلیل یک جا زندگی نکردن زوجین، نداشتن حریم خصوصی و رفت و آمدهای همیشگی، دورانی پر از فشار روانی و تنش است. هرچه این دوره طولانی تر شود فشارهای خانواده ها و امکان ایجاد اختلاف و بحث و مشاجره بیشتر می شود. به طور معمول ۳ سال برای دوره عقد زمان زیادی است.
ممکن است در این دوره، خانواده شما یا همسرتان کم کم خسته شوند و این خستگی را در قالب تغییر رفتارهایی نشان دهند که طبیعتا این فشارها از سوی شما یا همسرتان به دیگری منتقل و سبب کوک شدن ساز یک بحث و مشاجره می شود.
از سوی دیگر برخی تعامل های سازنده و اتفاق های مثبت، پس از ازدواج و فقط پس از انتقال به خانه جدید برای زوجین رخ می دهد. پس نوشداروی مشکل شما انتقال هرچه سریع تر به خانه خودتان است.اما تا زمانی که امکان این امر خیر میسر شود، توصیه های زیر به شما در بهبود روابط کمک می کند .
از کلیدهای ارتباطی استفاده کنید نه از قفل ها! به این مثال توجه کنید:
قفل ها:
تو نسبت به من بی توجه شدی!
تو دیگر مرا دوست نداری!
تو بلد نیستی با یک خانم چه طور رفتار کنی!
کلید ها:
من به توجه تو نیاز داشتم و احساس کردم به من توجه نداری!
من به محبت بیشتر تو نیاز دارم!
من به این که به من بگویی دوستم داری نیاز دارم! دلم می خواهد با من این طوری صحبت کنی!
من دوست دارم با من این طوری رفتار کنی!
قفل ها و کلیدها هردو یک مطلب را بیان می کنند اما به شیوه ای متفاوت. در واقع هر قفلی یک کلید دارد و هر کلیدی یک قفل که می توان شکل هرکدام را از دیگری دریافت. وقتی که شما درباره موضوعی از همسرتان انتقاد می کنید، وقتی قضاوت یا ادراک تان نسبت به وی را بیان می کنید، وقتی شما چیزی را به همسرتان گوشزد می کنید، شما در حال استفاده از قفل ها هستید و مطمئن باشید فضای گفت وگوی شما و همسرتان بسته و بسته تر خواهد شد و سرانجام به بحث و مشاجره خواهد انجامید.اما کلید ها فضای گفت وگو را، هرچند غمگین یا منفی باشد، به سوی باز شدن و یافتن راه حل پیش می برد. وقتی شما از احساس و انتظارات تان صحبت و بیان می کنید به چه چیزهایی نیاز دارید، هم به خاطر بیان احساس تان سبک و راحت می شوید و هم به همسرتان نشان می دهید که چه کار باید بکند.
در صورتی که قفل ها به وی نمی گوید که چه کار باید بکند. هربار که شما از کلیدها استفاده کنید قدمی هم در راه صمیمی تر شدن برداشته اید.نکته مهم این که تغییر الگوی ارتباطی زن و مرد به راحتی و به سرعت امکان پذیر نیست.
زن و مرد بعد از مدتی به الگوی ارتباطی قبلی خود، چه مناسب باشد و چه نامناسب، عادت می کنند. تغییر الگوی ارتباطی و استفاده از کلید ها مستلزم کوشش و گذشت زمان است.
سلام دختری هستم ۲۶ساله با پسری ۲۴ ساله نامرد کردم و ایشون از نظر ادب و اخلاق خیلی خوب هستم و حتی چون من کارشناسی ارشد تموم کردم ولی ایشون دیپلم بودن قبل عقد قول دادن درس بخونم که میخونن و بیشتر از هر کسی تو زندگیش منو میخواد ولی من چون میبینم بقیه کلا ارشد و …هستم رفتارم تغییر میکنه لطفا راهنمایی کنین درضمن سه ماه بعد عروسی هستش
دوست عزیز چرا با احساسات خودتون و ایشون بازی کردید و بدون در نظر گرفتن این مسایل به ایشون جواب مثبت دادید و امروز دچار تردید و شک شدید ؟
این تصمیم فقط و فقط به خود شما بستگی داره چون در نهایت با هر مشاوره ای این شما هستید که باید انتخاب کنید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸
سلام من پسری هستم ۲۹ ساله حدود یک ماه میشه که با یه خانم نامزد کردیم ولی عقد نکردیم از نظر ظاهری و خانواده همونجوری هست که من میخوام ولی بعضی از رفتاراش اذیتم میکنه در ضمن از من دوره و یه شهر دیگه دانشگاست دیشب بهم گفت که میخواد آخر هفته با دوستاش برن یه جای تفریحی و شب هم اونجا بمونن نظر منو خواست من گفتم اگه از همه نظر مطمئنی برو و گفت که یکی از دوستاشون اهل اونجاست و خونه دارن و شب خونه اونا میمونن بهش گفتم اگه بگم نری چی ؟ گفت اگه دلیلت منطقی باشه نمیرم بعد دوباره بهم گفت که یکی از دخترها با دوست پسرش میاد حالا الان من شک کردم که همه چیز و بهم میگه یا نه شاید فقط یکی از دخترها نباشه شاید چنتاشون باشه اصلا میخواستم بدونم درسته که بخواد وقتی داره ازدواج میکنه همچین کاری کنه و چون هنوز کامل آشنا نشدیم نخواستم سخت بگیرم ولی در کل من با این جریان که بخواد یه پسر تو ی سفر همراه خانمم باشه حالا به هر نحوی خوشم نمیاد اگه نامزد یا شوهرشون بود مشکل نداشتم ولی خب الان میترسم که این چیزا بعدا برام دردسر درست کنه نمیدونم باید چکار کنم و چ تصمیمی بگیرم خواهش میکنم راهنماییم کنید در ضمن خانواده من نسبت به اینجور رفتار دخترها خیلی حساسن و اصلا دوست ندارن ازین کارها که دختر یا زن تنها بخواد جایی بره !!!
پس در این مورد با ایشون صحبت کنید … به هر حال شما باید به طرف مقابلتون حساسیت های خودتون و خانوادگی رو بگید و این رو مختار کنید تا تصمیم گیری کنه
و این مورد رو هم شما باید انجام بدید .. که آیا واقعا ” شما دو نفر تفاهم و تناسب دارید یا نه
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
باسلام،من وهمسرم ۲سال است که ازدواج کرده ایم ودراین دوسال درکنار خواهر همسرم زندگی کرده ام ابتدا فکرمیکردم خواهرش مرا دوست خواهد داشت ومشکلی پیش نمی آید اما بعد ازمدتی فهمیدم همسرم تحت نفوذ اوست و حتی به خاطر خواهرش مرا کتک هم زد واز خانه بیرون کرد هرکاری میکنم نمیتوانم همسرم را راضی به جدایی از خواهرش کنم خواهش میکنم زندگی مرا نجات دهید وراه کارهایی به من بگوئید تا بتوانم همسرم را راضی کنم مستقل شود تازندگی ما ازهم نپاشد ،ممنون از سایت خوبتان
روان شناسان جمله زيبايي دارد( كوچك هاي مهم) منظور آنان از اين جمله اين است كه در زندگي ما انسان ها نكات ريز و به ظاهر كوچكي وجود دارد كه توجه به آن مي تواند زندگي ما را از اين رو به آن رو كند و به طور كلي تغيير دهد؛ پس با تمام وجود تمام نكات و راهكارها را مورد توجه قرار دهيد. پرسشگر گرامي با خواندن سوال شما به اين نتيجه رسيدم كه شما در حقيقت نگران آينده زندگي و روابط خود با همسرتان هستيد كه به نوبه خود ارزشمند و قابل احترام است؛ امّا جا دارد نگراني خود را از اين بابت پنهان نداريم كه نكند خداي ناكرده در مورد فردي كه در متن ارسالي خود بدان اشاره نموديد در اثر تصوّرات قالبي دچار پيشداوري شده باشيد؛ زيرا اين موضوع كه متأسفانه عروسان، خواهر شوهر، مادر شوهر و گاه وابستگان همسر را به نوعي رقيب خود ميپندارند، نكتهاي است كه بايد هر مشاوري از عدم دخالت آن در برداشتهاي طرفين نسبت به يكديگر اطمينان حاصل نمايد. به هر حال توجّه داشته باشيد مادامي كه شما دچار احساسات نشده و با اين قضايا منطقي برخورد نماييد هيچ تهديدي نميتواند روابط شما و همسرتان را از يك سو و روابط شما با وابستگان همسرتان را از سوي ديگر به مخاطره اندازد؛ بنابراين كافي است:
۱- همسر خود را در قبال رفتار و گفتار، خواهر و يا فاميلش مقصّر ندانسته و او را بابت اينگونه مسائل مؤاخذه نكنيد. در حقيقت جا دارد برخلاف برخي از همسران جوان و بيتجربه كه شريك زندگي خود را مسئول رفتارهاي خويشاوندانش قلمداد مينمايند، عمل نكرده، بلكه منطقي بوده و روي اين مسأله بينديشيد كه همسر شما چقدر توانايي و اختيار دارد رفتار خويشاوندان خود را كه باعث رنجش خاطر شما ميگردد، تغيير دهد؟ از سوي ديگر آيا عاقلانه است كه براي رفتار نامناسب خويشاوند همسر، رابطه عاطفي خود را با همسر از طريق گله و … سست كرد؟
۲- خويشاوندان همسر از جمله مادر شوهر، خواهر شوهر و … را اگر چه در تعاملات خود آداب اجتماعي مورد نظرتان را رعايت نميكنند، همان گونه كه هستند، بپذيرند و در حد وسع خود و با رعايت نكات اخلاقي و ديني ( فقط براي عشق و علاقه به همسر خود) به آنها احترام كامل بگذاريد و از خطاها و آزار آنها چشم پوشي كنيد. آيا عشق و علاقه به همسر نمي ارزد كه كمي صبوري كرده و رفتار نامناسب خويشاوند همسر را تحمل كنيد؟! آيا استحكام زندگي زناشويي خودتان مهمتر از عكس العمل در مقابل رفتار نامناسب خويشاوند همسر، نيست؟!
۳- هيچ گاه به صورت مستقيم به رفتارهاي نادرست انان پاسخ ندهيد. به عنوان مثال چنانچه احساس مي كنيد او با رفتارهاي خود باعث كشمكش بين شما و همسرتان مي شود؛ سعي كنيد با درايت و مديريت روابط خود با همسرتان از اين كار جلوگيري كنيد. زماني كه مي خواهيد در برابر صحبت ها و رفتارهاي او نزد شوهرتان از خويش دفاع كنيد به گونه اي صحبت كنيد كه شوهرتان شما را انسان منصفي بداند و احساس كند كه موضع گيري شما ربطي به دعواهاي عروس و خواهر شوهر ندارد.
۴- خود و همسرتان سعي نماييد در مقابل مسايلي كه بستگان دور و نزديك با حرف و يا رفتار خود براي زندگي مشترك شما به وجود ميآورند، جبهه مشتركي داشته باشيد. داشتن جبهه مشترك و پشتيباني شما از يكديگر در مواقع لزوم توانايي روحي خود و همسرتان را براي تحمّل مشكلات و ناسازگاريها بالا برده و باعث دلگرمي بيشتر شما به زندگي ميگردد.
۵- با همسرتان به گفتگو نشسته و مسائل زندگي خود را بررسي نمايند كه در كجاي زندگي خود، روزنهاي باز بوده يا اينكه در كجاي روابط زن و شوهري خود مشكلي داريد كه ديگراني نظير خواهر شوهر و … ميخواهند وارد زندگي خصوصي شما شده و دخالت نمايند. به عبارت ديگر، زن و شوهر بايد آن قدر با هم صميمي باشند و آن قدر به همديگر اعتماد داشته باشند كه حاضر نشوند سفره دلشان را نزد هر كسي باز كنند. بيشتر دخالتهاي اطرافيان بدليل ضعف ارتباط زن و شوهر و يا بخاطر اين است كه زوجين حرف خودشان را نسنجيده پيش ديگران(والدين يا …) بازگو كرده و در واقع خودشان بدانها چراغ سبز نشان دادهاند كه ديگران به خود اجازه دادهاند وارد زندگي آنها شده و دخالت كنند.
۶- تا حد امكان در نزديكي كساني كه در زندگيتان دخالت ميكنند، زندگي نكنيد.
۷- از تجربيات سازنده و مثبت بزرگان فاميل و … در سازگاري با اين افراد بهره گيريد.
۸- خود را براي تحمّل برخي از رفتارهاي ناشايست آماده نمايند؛ زيرا تشكيل زندگي بدون دردسر و گرفتاري نيست.
۹- برخي از افراد نيز روحيّهشان بدان گونه است كه احساس ميكنند وظيفه دارند زن و شوهر را به دليل آنكه فكر ميكنند در زندگي مشترك خود بيتجربهاند، نصيحت نمايند؛ بنابراين جا دارد در مقابل اين افراد صبور بوده و اجازه دهيد به وظيفهاي كه احساس ميكنند، عمل نمايند. مطمئن باشيد اينگونه مسائل مقطعي است و دير يا زود وقتي آنها ببينند شما پختهتر از آن هستيد كه آنها گمان مينمودند دست از سر شما خواهند برداشت.
۱۰٫ با او مانند خواهر خود رفتار كنيد؛ محبت كليد مشكل شماست؛ با محبت مي توانيد او را با خود همراه كنيد. كافي است در برخي از مناسبتها براي او هديه اي تهيه كنيد و به او تقديم كنيد.
۱۱٫ اقوام انسان دست و بازوي انسان محسوب مي شوند كه در سختي ها به كمك به او مي آيند؛ بنابراين انسان تحت هيچ شرايطي نبايد آنان را از دست بدهد؛پس سعي كنيد با داشتن روابط سازنده با اقوام شوهرتان از آنان به عنوان بازو استفاده كنيد. چنانچه احساس مي كنيد برخي از اقوام خانواده شوهرتان در زندگي شما دخالت مي كنند، چاره آن قطع ارتباط با آنان نيست، بلكه بايد با مديريت رفتار آنان از آسيب ديدن زندگي مشترك خود جلوگيري كنيد.
۱۳٫ بي ترديد نكات مثبتي در خواهر شوهرتان وجود دارد، اين نكات مثبت و ويژگيهاي پسنديده او را يادداشت و به آن فكر كنيد.
۱۴٫ به هر طريق ممكن رفتارهاى مطلوب خواهر شوهرتان را مورد توجه و تاييد قرار دهيد، به گونهاى كه بفهمند برايشان ارزش قائل هستيد.
۱۵٫ براي اينكه درست قضاوت كنيد، هر دفعه كه قرار است خواهر شوهرتان را ببينيد، ذهنتان را از رفتارها و حرفهاي او پاك كنيد. فكر كنيد هر بار اولين باري است كه او را ميبينيد. گذشته با همه خوبيها و بديهايش تمام شده است به فكر ساختن آينده اي روشن و سرشار از اميد باشيد.
۱۶٫ روانشناسان معتقدند اگر افراد از رفتارهايي كه حساسيت طرف ديگر را بر ميانگيزد، آگاه باشند و براي لحظاتي كه در كنار هم هستند اين رفتارها را انجام ندهند، خيلي از مشكلات برطرف ميشود. بنابراين سعي كنيد با خصوصيات اخلاقي خواهر شوهرتان بيشتر آشنا شويد و زماني كه در كنار او هستيد از كارهايي كه باعث ايجاد حساسيت مي شود پرهيز كنيد. براي اين كار مي توانيد از همسرتان كمك بخواهيد تا شما را براي آشنايي بيشتر با خصوصيات خواهرش ياري دهد.
۱۷٫ دايم به اين فكر نكنيد كه آنها قصد و غرضي دارند و نيش و كنايه مي زنند، ممكن است طرز فكر شما كمي هم به خاطر تلقين خودتان باشد.
۱۸٫ هنگام ديدار خواهر شوهرتان ، بدترين برخورد را توقع داشته باشيد تا فشار رواني كمتري را احساس نماييد.
۱۹٫ بي ترديد اگر بر اشتباهات رفتاري خواهر شوهرتان چشم بپوشيد و با آنها رابطه خوبي داشته باشيد، همسرتان نيز از شما در مقابل آنها دفاع خواهد نمود.
راهنمای عزیز از راهنمایی های شما ممنونم ،ولی من هرگز قبل از مطمئن شدن به کسی تهمت نمیزنم من بارها شاهد دخالت او در زندگی ام بودم من سه خواهر شوهر دارم که تنها از ایشان ناراضی هستم مثلا وقتی من وشوهرم بحثی داریم اوفورا به خانه ما می آیدوکاسه داغ ترازآش میشود به شوهرم میگویداین زن به درد تو نمیخورد این زن فلان است وبهمان وشعله خشم شوهرم را بیشتر میکند ،درحالیکه دخترخودش خیلی بد باشوهرش حرف میزند ،من کاری به دختر ایشان ندارم منظورم این است که بهتر است دختر خودش را نصیحت کند،شوهرم خیلی مرا دوست دارد من هم اورا بسیار دوس دارم،ولی او زودعصبانی می شود وزود هم پشیمان حتی بعداز دعوا گریه هم میکند،من خیلی سعی کردم باخواهرشوهرم رابطه خوبی برقرار کنم ولی اوهربار کاری میکند کع ازرفتارخوبم بااو پشیمان شوم
سلام
من ۲۸ سالمه و مجردم
تو خونه هیچکس حرفای منو نمیفهمه و این باعث اختلاف همیشگی من و خانوادمه.
مثلا من میگم تو زندگی همه چیز پول نیست آدم باید به علایقش هم فکر کنه.اما خانواده ی من کاملا با این حرف مخالفن.
یا مثلا سر مضوع های بی اهمیت تر مثل حمام رفتن یک روز درمیان.خانواده ی من این کار رو بیهوده میدونن
لطفا راهنماییم کنید.
تضاد بین والدین و فرزند ریشه در باورها و رفتار پدر و مادر در دوران كودكی و نوجوانی دارد . اعم از رفتار تند و سرزنش آمیز و یا محبت ها و دلسوزی های بیجا …
علت تضاد بین فرزندان و والدین چیست؟
تضاد بین والدین و فرزند ریشه در باورها و رفتار پدر و مادر در دوران كودكی و نوجوانی دارد . اعم از رفتار تند و سرزنش آمیز و یا محبت ها و دلسوزی های بیجا كه به تدریج به نوعی مزاحمت آزار دهنده و بیماری زا تبدیل می گردد. این عشق های تحمیلی و رفتارهای نابجای والدین در كودكی و نوجوانی و بعد هم، دخالت و تحمیل سلیقه ها در انتخاب راه آینده ی جوانان منجر به واكنش های گاه تلخ و دور از انتظار و رنج آور از سوی فرزندان نسبت به والدین می شود . در زیر به تعدادی از رفتارهای والدین كه سبب ایجاد تضاد بین آنها و فرزندشان می شود، اشاره می كنیم.
اسارت در دام محبت!
محبت مادر و مراقبت های ویژه ای كه در سنین كودكی برای فرزند ضروری و غیرقابل اجتناب است اگر به موقع قطع نشود یا تغییر جهت ندهد تبدیل به عوامل بیماری زا و رفتارهای بیمارگونه می شود و به ركود رشد و یا انحراف شخصیت در كودك و نوجوان می انجامد. اسارت كودك و نوجوان در دام مراقبت دائمی پدر و مادرانی كه به این مهم توجه ندارند به آنجا می رسد كه اگر روز و شب هم در برابر فرزند خود خم و راست بشوند و تمام خواسته های او را فراهم آورند بازهم به تدریج احترام لازم را نزد فرزند خود از دست می دهند و با فقدان احترام ، عشق نیز رو به زوال می گذارد؛ زیرا كودكان و نوجوانان نازپرورده همیشه خود را وابسته احساس كرده و به اهمال و قصوری كه در حق آنان شده به خوبی آگاهند و چون از كودكی ، تمام مهارت و ابتكارهای شخصی آنان سلب شده احساس ضعف و ناتوانی می كنند و خود را تسلیم پدر و مادر و محیط و سرنوشت می دانند . در چنین شرایطی است كه احساسات ضد و نقیضی مثل نارضایتی از پدر و مادر و در عین حال ترس از دست دادن عشق آنان وجود كودك را در بر می گیرد و او را مجدداً در معرض تسلط جویی و تحمیل اراده پدر و مادر قرار می دهد . تشخیص صحیح و به موقع این علایم و برطرف ساختن عوارض ناشی از آن یكی از وظایف خطیر والدین و مربیان است.
عشق های تحمیلی
این شیوه مراقبت و محبت تحمیلی ، یا به عبارتی نازپروردگی و تحمیل با عشق (یعنی والدین به دلیل علاقه ی زیاد به فرزند ، آنچه را كه برای فرزندشان آرزو دارند ، به او تحمیل می كنند.) در اصل دو عامل بیماری زای شخصیت اند كه به سختی درهم عجین شده اند به طوری كه مشكل می توان آن دو را از هم جدا كرد و احیاناً هر كدام را مستقلاً مورد مطالعه قرار داد. این هر دو عامل كه از عواطف رقیق و احساسات شدید پدر و مادر نسبت به فرزندان ناشی شده چنان آرام و موذیانه در بنای شخصیت كودكان و نوجوانان رخنه و رشد می كند كه انسان تا مدت ها خطرآن را احساس نمی كند و حتی موقعی كه آثار و علائم عقب ماندگی و ركود در رشد شخصیت بروز می كند بسیاری از والدین بازهم نمی توانند به عمق فاجعه پی ببرند و زمانی هم كه این پدیده ها به وضوح آشكار می شود و والدین متوجه می شوند ، كودكان نازپرورده كه از تحمل زندگی عاجزند چون از علت واقعی بروز آن، یعنی رفتار غلط و بی رویه خود اطلاعی ندارند دست به اقداماتی می زنند كه نه تنها د رد را درمان نمی كند بلكه آن را وخیم تر و شدیدتر می نماید.
اقداماتی مانند سرزنش، اخطار، نصیحت گویی ، تهدید و توبیخ و یا حتی وعده هایی كه هیچ كدام سرانجامی ندارند متأسفانه نتیجه ای نمی دهد. این جاست كه والدین احساس عجز می كنند و از مشاورین تربیتی كمك می خواهند.
ناز پروردگی
به عنوان نمونه اشاره می كنیم به مادری كه دخترش را با تمام عشق و علاقه و نازپروردگی بزرگ كرده و یكباره متوجه بی بندوباری و حتی گستاخی وی نسبت به خودش شده و می نالد كه : هیچ وقت فكر نمی كردم دخترم كه آن قدر برایش زحمت كشیده و مراقبتش كرده بودم روزی چنین رفتاری با من داشته باشد. چون درگذشته به خاطر علاقه ای كه به من داشت هر چه می گفتم بی چون و چرا می پذیرفت ولی حالا از من روی گردان شده و اعتنایی به من ، حرف ها و خواسته هایم كه صرفاً به خاطر خود اوست ندارد .
واقعیت این است كه چنین والدینی متوجه نیستند فرمانبرداری و اطاعتی كه به زور عشق و بر آوردن تمام خواسته های فرزند باشد چیزی جز به اسارت كشیدن او از طریق نازپروردگی نیست . به عبارت دیگر اطاعتی كه از طریق عشق به كودك تحمیل می شود هرگز به رشد شخصیت و تسلط بر نفس او نمی انجامد بلكه منجر به تضعیف و شكست اراده او می شود. كودكانی كه به این طریق پرورش می یابند در سنین نوجوانی و سال های بعد ، در برابر عوامل اغواگر و اشخاص گمراه كننده به همان نسبت ضعیف و سست اراده خواهند بود. از سوی دیگر جوانانی كه با این رفتار پدر و مادر خود مواجه می شوند نه تنها احساس قدردانی نسبت به آنها نمی كنند بلكه نوعی حس كینه و بیگانگی نیز در آنها بیدار می شود.
دخالت های غیر منطقی
این مشكل حتی در آستانه ی ورود نوجوان و جوان به اجتماع و در مرحله ی حساس و دشوار انتخاب راه آینده نیز به گونه ای دیگر رخ می نماید. در این مواقع ، تنها دخالت های غیر منطقی و سرسختانه والدین نیست كه اثر منفی بر فكر و روح فرزندان می گذارد بلكه توصیه ها و اندرزهای خیرخواهانه ی آنها نیز درگمراه كردن فكر سالم جوانان تأثیر می گذارد. زیرا هر نوع تلقین و یا تحت تأثیر گذاشتن جوانان دراین دوره ، آنها را از رشد متعادل شخصیت و دستیابی به بلوغ كامل فكری باز می دارد. خواه آنهایی كه وابسته به پدر و مادر خود هستند و یا آنها كه سركش و نافرمان بوده و دائم دم از استقلال فكری می زنند . دسته ی اول كه همیشه زمینه آماده ای برای فرار از مسئولیت و تصمیم گیری مستقل دارند در مرحله انتخاب شغل و یا رشته تحصیلی (كه فرصتی برای ابراز عقیده و اظهار نظر شخصی است) در اثر تلقین و دخالت های بی مورد والدین این آخرین موقعیت را از دست داده و تا پایان عمر به صورت دوم شخص و عضو علی البدل زندگی می كنند. دسته ی دوم نیز كه عناد و لجاجت با پدر و مادر را پیوسته شیوه خود قرار داده واین مقاومت را دلیل اثبات شخصیت خود می دانند وقتی در مرحله ی ورود به اجتماع و انتخاب راه آینده خود با نصیحت و توصیه های خیرخواهانه پدر و مادر مواجه می شوند بدون این كه به خود زحمت فكر كردن بدهند صرفاً برای مخالفت با والدین دقیقاً راهی را انتخاب می كنند كه در جهت عكس تمایلات و خواسته های آنان باشد ؛ فقط به این جهت كه به خود و دیگران ثابت كنند كه می خواهند و می توانند خودشان راه آینده و مشی زندگی را انتخاب كنند. به این ترتیب دلسوزی ها و محبت های غیر منطقی پدر و مادر و ملاطفت های خیر خواهانه، به زودی تبدیل به نوعی مزاحمت و در نهایت موجب دلسردی می شود.
چه باید كرد؟
در این مرحله این سؤال همیشگی پیش می آید كه چه باید كرد تا آنها در مسیر رشد شهامت روحی و مبارزه با ضعف و جُبن (ترس) اكتسابی قرار بگیرند و گستاخ و بی پروا نشوند و دائماً از ضعف و عدم توانایی خود رنج نبرند. شاید كار مشكلی باشد اما ناممكن نیست به شرط آن كه در وهله اول به عنوان پدر و مادر سعی كنیم به آن درجه از عدالت و شهامت روحی برسیم كه فرزندان خود را نه تحت فشار و زورگویی و تحمیل عقاید خود قرار دهیم و نه آنها را به حال خود رها كنیم . نه تنبیه و سرزنش نماییم ، نه مورد ترحم و دلسوزی قرار دهیم ؛ بلكه طوری با آنها رفتار كنیم كه آنها احساس كنند همان هایی هستند كه می خواهند باشند. بنابراین ابتدا بگذاریم فرزند ما درباره موضوعی كه رنج می برد و یا احساس حقارت و عدم شایستگی می كند آزادانه صحبت كند و تمام مسائل و مشكلات خود را مطرح نماید؛ گاهی نیز سؤالی مطرح كنیم كه خودمان روشن تر شویم و هم فرزندمان احساس كند كه با تمام وجود و علاقه ی كامل ، در ناراحتی و مسائل او شریك و سهیم هستیم و بعد از تجربیات خود نقل كنیم و از افرادی یاد كنیم كه وضع مشابهی داشته اند ؛ ولی به علت برداشت های متفاوت و نحوه مقابله با مشكلات ، بر ناملایمات پیروز شدند و یا با شكست و ناكامی مواجه شده اند . به این طریق ، هم راهنمایی كرده ایم وهم انتخاب راه را به خود آنها واگذاشته ایم و مسلماً در این مراحل ، آنها انتخاب شایسته تری خواهند داشت و یا در نهایت به اختیار ، از شما یاری فكری می خواهند . چنین ارتباطی نه تنها پیوند والدین و فرزندان را خدشه دار نمی كند بلكه موجب استحكام و دوام و پیوستگی بیشتر دل ها می گردد.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر قیطریه:
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
دفتر شریعتی:
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
سلام من بعد از ۲ سال با پسری که دوسش داشتم رابطمو تموم کردم بخاطر اینکه صبرش کم شده بود.ی چیز کوچیک و بزرگ میکرد شروع میکرد به فحش دادن دیگه نتونسم تحملش کنم تموم کردم رابطمو….۳ هفته گذشته اما خیلی دل تنگشم همش ی بغضی تو گلوم که چرا بام اینجوری کرد، یعنی کسی تو زندگیش بوده خواسته منو رد کنه نمیدونم؟دارم کلافه میشمو
شاید سخت باشه ولی شما که هیچ سنخیت و تفاهمی با هم نداشتید بهتره همین جا کات کنید … پس خواهشا” با وابستگی های بچگانه نه خودتون و نه ایشون رو سرگردان نکنید
مسلما” تا مدتی برای این موضوع ناراحت هستید
۱- به واقعیت وجودی او فکر کنید؛ به جای فکر کردن به خاطرات زیبایی که با هم داشتید و لحظات خوبی که با هم سپری کردید، به همه آن چیزهایی فکر کنید که در طی این مدت، شما را رنج می داد و مکدرتان می کرد. حالا دیگر وقت آن رسیده که خیالپردازی را کنار بگذارید و واقع بین باشید؛ پرده رؤیا را کنار بزنید و به چهره واقعی مردی نگاه کنید که این همه سال شما را فریب داده است.
۲- بپذیرید و درک کنید که رابطه ای که بر اساس عشق حقیقی، صمیمیت، صداقت و تعهد بنا نشده باشد، رابطه سالمی نیست و دیر یا زود، از هم می پاشد؛ بنابراین در برابر وسوسه برگشتن و از سر گرفتن رابطه، قاطعانه مقاومت کنید.
۳- به زن و فرزندان او فکر کنید و قبول کنید که همسر او هم زنی مثل شماست که آرزو دارد، تنها مالک قلب و وجود همسر خود باشد؛ بنابراین خودتان را فریب ندهید و بگذارید وجدانتان او را به زندگی واقعی اش برگرداند.
۴- فراموش کردن به این معنی نیست که طرف مقابل را در ذهن و خاطره و یادتان به ناگهان نابود کنید؛ فراموش کردن حقیقی به این معناست که باید به جای او، به فکر خودتان باشید.
۵- خودتان را باور داشته باشید. همه آدم های دنیا در یک نفر خلاصه نشه است؛ هر چند شما در عشق شکست خورده اید اما هنوز مردان شایسته ای زیادی هستند که ممکن است در مسیر زندگی شما قرار بگیرند و خواهان ازدواج با شما باشند.
۶- خوشبین باشید و نیمه پر لیوان را ببینید و به جای اینکه فکر کنید «من عشقم را از دست داده ام»، فکر کنید «من الان مجردم» و به جای اینکه فکر کنید «کسی را که خیلی وقت بود می شناختم، از دست داده ام»، فکر کنید که «حالا باید با آدم های زیادی آشنا بشوم». خوشبین بودن به شما کمک می کند که زودتر فراموش کنید.
۷- اینکه طرف مقابل، شما را با وجود همه عشقی که به او داشتید رها کرد، به این معنی نیست که شما جذاب و دوست داشتنی نبوده اید؛ آنچه که اتفاق افتاده، فقط و فقط به این معنی است که به شما فرصت دوباره ای داده شده که همسری بیابید که درست به همان اندازه ای که شما دوستش دارید، شما را دوست داشته باشد و برایتان ارزش قائل شود.
۸- درگیر این فکر وسواس گونه نشوید که ای کاش او را ترک نکرده بودید. بپذیرید و باور کنید که هیچ انسانی مجاز نیست خود را اسیر کسی کند که مناسب او نیست.
۹- کسی که احساسات شما را می شنود و می بیند اما هیچ پاسخی به آن نمی دهد، کسی که نسبت به شما و رنج هایتان بی تفاوت و منفعل است، مردی که از آرزوهای شما باخبر است اما شما و نیازهایتان را نادیده می گیرد، قطعا به هیچ عنوان شایسته عشق ورزی نیست. هیچ دلیلی ندارد که ما خودمان را به کسی تحمیل کنیم که دوستمان ندارد، زیرا همانطور که پیش از این نیز گفتیم، عشق، احترام، علاقه، تعتهد و صمیمیت، خصوصیاتی هستندکه در یک رابطه باید متقابل باشند واگر رعایت نشوند، نتیجه ای جز احساس کسالت و پوچی و سرخوردگی ندارند.
۱۰- با خودتان به شکلی منطقی و سازنده مواجه شوید. لزومی ندارد وانمود کنید که غصه ای ندارید اما لازم است که برای فرار از شرایط پیش آمده، شرایط بهینه ای برای خود مهیا کنید. گاهی یک سفر تفریحی به منطقه ای خوش آب و هوا یا ثبت نام در یک کلاس هنری که با ذائقه و استعداد شما همخوانی دارد و یا معاشرت بیشتر با دوستانی که از وضعیت روحی شما باخبرند، می تواند تغییری بزرگ در روحیه تان ایجاد کند.
۱۱- زمان هایی را نیز به تنهایی بگذرانید. سعی کنید از استقلال کنونی تان شاد باشید. لازم است که یاد بگیرید به تنهایی و بدون وابستگی به دیگران شاد باشید وگرنه نمی توانید فردی را که بعدها قرار است به زندگی تان بیاید، شاد کنید.
۱۲- همه یادگاری های رابطه قبلی را از خود دور کنید؛ فراموش کردن یک فرد، مستلزم این است که در آینده زندگی کنید؛ نه در گذشته! همه عکس ها، فیلم ها، هدیه ها و هر چیز دیگری که به او مربوط می شود را جمع کنید و در جایی دور از دسترس و دیدتان بگذارید. شاید درابتدا کار ناراحت کننده ای باشد اما به تدریج روحیه تان را بهتر خواهد کرد.
۱۳- یک کاغذ بردارید و همه احساساتتان را روی آن بنویسید. با این روش وقتی توانستید به خوبی این شوک عاطفی تان را پشت سر بگذارید، با خواندن آن نوشته ها خواهید فهمید که چقدر قوی بوده اید که توانسته اید آن را فراموش کنید.
۱۴- به جای تمرکز روی غم و غصه های فعلی تان به زمانی فکر کنید که هنوز درگیر این رابطه نشده بودید. حال به این فکر کنید که پنج سال دیگر در چنین شرایطی چه حسی خواهید داشت و به این بیندیشید که آن موقع، غصه ها و رنج امروزتان برایتان چه مفهومی خواهد داشت.
۱۵- از جسمتان به خوبی مراقبت کنید. به طور مرتب ورزش کنید و اگر آنقدر غصه می خورید که تصور می کنید ممکن است به جسمتان آسیب بزند، حتما با یک مشاور مشورت کنید.
۱۶- به هیچ عنوان برای فراموش کردن فرد قبلی به فرد جدیدی متوسل نشوید. برای آنکه دوباره بتوانید با شیوه ای صحیح و منطقی به کسی دل ببندید، به گذشت زمان نیاز دارید. دل بستن به یک فرد جدید برای فرار از دلبستگی قبلی، کار منصفانه ای نیست. بگذارید به مرور زمان آدم هایی در زندگی تان پیدا شود که اگر به آنها فرصت بدهید، برایتان احترام و ارزش زیادی قائل می شوند.
۱۷- از اشتباهاتتان درس بگیرید و وقتی دنبال فرد جدیدی هستید که عشقتان را با او سهیم شوید، با انجام اشتباهات قبلی، یک دلشکستگی دیگر را رقم نزنید. اشتباهات و تقصیرات خودتان را در رابطه قبلی بپذیرید و سعی کنید دیگر آنها را تکرار نکنید.
نکات طلایی
* کسی را که شما فقط برایش یک سرگرمی اوقات فراغت هستید، به اولویت زندگی تان تبدیل نکنید.
* وقتتان را برای کسی که با شما وقت نمی گذارد، تلف نکنید.
* اگر احساس عصبانیت و افسردگی دارید، سعی نکنید انتقام بگیرید؛ فقط در مورد آن با یکی از دوستانتان حرف بزنید. هیچ کسی ارزش این همه ناراحتی و غصه شما را ندارد.
* یادتان باشد که بالاخره فراموشش خواهید کرد اما باید از انجام کارهایی که شما را به یاد او می اندازد، پرهیز کنید.
* اشکالی ندارد اگر گاهی احساس ناراحتی و تنهایی کنید. گاهی اوقات حتی گریه ممکن است حالتان را بهتر کند. مهم این است که در این روند، هر روز حالتان بهتر از روز قبل باشد.
* زمان بهترین داروست؛ این را به خاطر داشته باشید.
* تلفنتان را عوض کنید تا مدام پیام های قبلی را چک نکنید.
همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که هر چند فراموش کردن خیلی سخت است اما اصلا دلیلی ندارد که به خاطر دلبستگی و عادت، تن به هرگونه رابطه، بی احترامی و بی محبتی بدهیدو به دیگران اجازه دهید هر طور که می خواهند، با شما رفتار کنند. شما لایق بهترین ها هستید! این را همواره به خاطر داشته باشید.
با سلام ممنونم از پاسختون.
ما هر دو خانوادهامون میدونستن طی این ۲سال چند بار خواست بیاد خواستگاری اما خودم نزاشتم چون بزرگتر از من توی خونه بود.اون بیش از من عاشق بود چیزی که ازش میدیدم واقعا دیوونه من بود.
این ۲ سال هیچ مشکلی نداشتیم فقط همین ۳ ماه اخیر مشکل پیدا کردیم منم بی تقصیر نیستم واقعا حرفایی زدم که ناراحتش، با وجود اینکه خیلی دوسش دارم توی عصبانیت بش گفتم بات بازی کردم اونم اخلاقش و عوض کرد شد یک ادم خشن و بد دهن گفت بازیم دادی تلافی میکنم.
من پیش خودم این احساسا رو کردم که با کسی ولی برادرش و مادرش گفتن یک نیمه از زندگیش شدی چرا بازیش میدی و اذیتش میکنی.من واقعا بد کردم خودم از دستش دادم همیشه بش شک داشتم درصوتی که نه با کسی بوده نه فریبم داده.
دوست نداشتم هیچ وقت از دستش بدم…