بادرود
من حدود دوسال پيش بايكي از دوستان دانشگاه وارد يكً رابطه شدم البته رابطه اول من بود،وتااردبيهشت ماه امسال باايشون در رابطه بودم، وعلاقه فوق العاده زيادي به ايشان داشتم ودارم ،
تا اينكه ايشون به من درماه فروردين إعلام كردن كه براشون دوتا خواستگاراومده ومن بايد حتما براي خواستگاري،اقدام كنم
ولي واقعيت اين ماجرا اين بود كه خانواده من از نظر فرهنگي ووضعيت مالي نسبت به خانواده ايشون واقعا در سطح پايين تَر بودوخودم وضعيت مالي مناسبي نداشتم وإينده شغلي مشخص نداشتم ومن به ايشون گفتم فعلا شرايطش ندارم وايشون به يكي از خواستگارجواب بله داد
،البته اين موضوع بگم ايشون قبلا ازدواج ناموفق داشته ولي در دوران عقد از هم جدا شده بودند،
من واقعا شرايط سختي گذروندم ولي به خودم گفتم انشاله خوشبخت بشه،وتا اينكه ايشون حدود يكماه پيش با من تماس گرفتن ودرحالي كه مرتب گريه مكرد گفت ميخواد من ببينه ،منم چون واقعا ايشون دوست داشتم بااينكه ميدونستم كارم درست نيست قبول كردم وايشون ملاقات كردم،وايشون مگفت كه نمي تونه از فكر من بياد بيرون وتمام مدت تو فكر منه ونمي تونه هيچ حسي به اون اقا داشته باشه وميخواد هرطور بشه طلاق بگيره وبرگرده دوباره پيش من،
من واقعيت اين خانم ازصميم قلبم دوست دارم وحالا نمي دونم بايد چه تصميم بگيرم
راستي من با ايشون تا حالا هيچ گونه رابطه جنسي نداشتم وضمنا ايشون با شخصي كه ازدواج كرده خود اقا ازدواج دومشونه
من واقعا نمي دونم چكار كنم؟؟
أيا كاردرست اينه من پا روي دلم بگذارم !كه كردم اينكارو وبخاطر اين كار هر روز شرمنده خودم شدم
،واگرمن بازم قبول كنم شرايط ازدواج بازم ندارم بهشون گفتم
ولي ايشون ميگه با همچي تو ميسازم
از طرفي اون اقا چه گناه كرده اخه نامردي من بخوام زندگي ايشون خراب كنم
من ضمنادوسال ازايشون كوچكترم
همه ميگن ولش كن ولي من نمخوام از دوستش بدم
بااينكه ميدونستم ازدواج كرده ولي هنوز توافكاربود
تا اينكه تماس گرفت انگار دنيا رو به من داده بودند
بنظر شما من چكار كنم