خیانت
سلام من دوسال پیش از طرف یکی از همکلاسی هام درخواست دوستی و ازدواج داشتم که به علت نبود موقعیت ازدواج صورت نگرفت و باعث رابطه اشنایی به صورت مجازی شد ما طی دوسال با هم به صورت مجازی صحبت میکردیم از همه مسائل هم اگاه بودیم تا این که این هم کلاسی با یکی از هم کلاسی های دیگه بیرون رفته بودن که به گفته خودشون مجبور شده بودن و تو رو در بایسی گیر کردن که این باعث شد بذر شک و دو دلی در قلب من کاشته بشه از طرفی هر خاستگاری که برا من میومد من به علت دوست داشتن ایشون رد میکردم و ایشون ناراحت میشدن که خاستگار میومد برای همین دلیل من به علت عدم ناراحتی ایشون مورد های خاستگاری رو اعلام نمیکردم و مخفی نگه میداشتم و میگفتم اتفاقی نیوفتاده تا این که ایشون درخواست ازدواج استاد بنده رو به من میفهمن و میگن که تو دروغ گفتی و … و قصد جدایی میککنننو من هر کاری کردم که ایشون دلیل من مبنی بر مخفی کاری رو بفهمن قبول نکردن و اکنون با همان هم کلاسی ازدواج کردن حالا من احساس بد بختی وپوچی و افسردگی دارم نمیدونم چکار کنم چجوری این فرد رو فراموش کنم چجوری حس خانتی که به من شده و عمر تلف شدمو جبران کنم درخواست کمک دارم امیدوارم کمکم کنید
با سلام خدمت شما دوست عزیز
دقت کنید که شناخت در دنیای مجازی یک شناخت ناقص می باشد و تصمیم گیری بر مبنای آن برای موضوع مهمی چون ازدواج می تواند آسیب های زیادی برای هردوی شما به همراه داشته باشد.
داشتن خواستگار در سن شما کاملا طبیعی می باشد و اینکه ایشان بر این مبنا بخواهند روابط خود و علایقشان را کنار بگذارند یک بهانه محسوب می شود و با توجه به توضیحات شما ایشان در زمانی که اعلام کرده اند آمادگی ازدواج ندارند ازدواج کرده اند و این دلایل ایشان دلایل قانع کننده ای نمی باشد.
۱٫ چند مدت از جدایی و ازدواج ایشان می گذرد؟
۲٫ معیارهای شما برای انتخاب این آقا چیست؟
۳٫ به نظر شما فردی که نمی تواند به تعهد خود پایبند باشد در آینده چه میزان می تواند این تعهد را بدست آورد؟
۴٫ در زمان فعلی برنامه زندگی شما چگونه می باشد؟
دلیل ایشون برای جدایی طبق گفتشون دروغ گو بودن بنده بوده چون ایشون این مخفی کاری که بنده برای جلوگیری از ناراحتی ایشون کردم رو پای دروغ گذاشتن و عنوان کردن بنده دروغگو هستم و دیگه نمیتونن به من اعتماد کنن که از نظر من غیر منطقیه
از زمان جدایی تا ازدواج یک سال میگذره و این شناخت هم صرفا مجازی نبود چون ایشون هم کلاسی بنده بودن و دورادور شناخت داشتم از ایشون معیارمم برا انتخابشون ایمان و ساده و بی ریا بودنشون بود در حال حاضرم که سعی کردم خودمو مشغول کارم کنم ( من کارشناس پرستاری هستم) ولی ٔ از درون خیلی احساس پوچی احساس یه فریب خورده رو دارم خیلی احساس بدیه نمیدونم جوری میتونم فراموش کنم
از زمان جدایی تا ازدواج یک سال میگذره و این شناخت هم صرفا مجازی نبود چون ایشون هم کلاسی بنده بودن و دورادور شناخت داشتم از ایشون معیارمم برا انتخابشون ایمان و ساده و بی ریا بودنشون بود در حال حاضرم که سعی کردم خودمو مشغول کارم کنم ( من کارشناس پرستاری هستم) ولی ٔ از درون خیلی احساس پوچی احساس یه فریب خورده رو دارم خیلی احساس بدیه نمیدونم جوری میتونم فراموش کنم
دلیل ایشون برای جدایی این بود که عنوان میکردن که من دروغ به ایشون میگم و این مخفی کاری هایی که من میکردم و هدفمم فقط عدم ناراحتیشون بود رو پای دروغ میذاشتن گه دارم به ایشون دروغ میگم و حس عدم اعتماد در ایشون به وجود اومده
سلاممجدد
دیشب بدترین شب زندگیم بود من متوجه خیانت مادرم شدم دلم میخواد تف کنم تو صورتش حالم ازش بهم میخوره مدتی بود بابام بهش شک داشت اما کلی با بابام دعوا گرفتم کلی باهاش قهر کردم که اشتباه میکنه بهش گفتم تو روانی ای اشتباه میکنی من دختری ۱۹ سالم یک سال دانشگاه میرم اونم راه دور تو این یه سال خونه نبودنم باعث شد مامانم بره سراغ خواستگارش که خاطرخواهش بود من از دی ماه شک کردم گفتم شاید اشتباه میکنم اما دیشب فهمیدم چندبار همو دیدن و کلی پیامای زشت بهم میدادن طوری که خواسته ونیازشون برطرف شه و محرم روز تاسوعا قرار گذاشتن همو ببینن اخه این اقا همیشه هرسال محرم تو زنجیر زنی شرکت میکنه امسال منو مادرم قرار بود تنها به شهرستان برویم من با اصرار شدید مادرم برای رفتن رو به روام گرچه اگر نرم هم خودش میره چون براش مهمه ک ببینتش سوالم الان اینه منو کی اروم کنه دیشب تاصبح گریه میکردم حالم اصلا خوب نیست دلم فقط بابامو میخواد تا بهش بگم غلط کردم من با خیانت مادرم چه کنم؟؟؟تو نظرم این هست وقتی رفتم شهرستان تو محرم مردرو دیدم فقط بهش بگم بی ناموس بی غیرت به محرم سال بعد نکشیده باید کمر به پایینتو سرطان بگیره من ببینم.البته طوری بگم که ابروریزی نشه تو اونروز سنگین توروخدا کمکم کنید من تک فرزندم دخترم دارم روانی میشم حالم اصلا خووب نیست.
با سلام خدمت شما دوست عزیز
قابل درک است که در شرایط روحی سختی به سر می برید و شما با خلاف باورهایتان نسبت به مادرتان مواجهه شده اید اما بهتر است سعی کنید آرامش خودتان را حفظ کنید تاب توانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید .
۱٫ در زمان فعلی به مادرتان بیان کرده اید که از این موضوع آگاهی دارید؟
۲٫ به پدرتان چیزی از این موضوع گفته اید؟
۳٫ روابط پدر و مادرتان با شما چگونه می باشد؟
۴٫ امکان مراجعه به صورت حضوری به روانشناس با مادرتان برایتان وجود دارد؟