7
شوهرم بی احترامی زیادی میکنه
سلام.۱/۵ازدواج کردم.توی این یکسال دعوا وقهرای زیادی داشتیم.اونم بخاطر طرزفکرهای بجه گونه شوهرم بوده.خیلی زیاد به خانوادش وابستست.بدون اونا کوجکترین قدمی برنمیداره.من خیلی اززندگی سرد شدم وخسته.توقعات خیلی زیادی ازمن داره.دوس داره من پولساز باشم برای زندگی.همیشه بهم میگه تو هیچکاری واسه من نمیکنی.دیشبم بهم میگه تو اصلا زن زندگی نیستی و مثل بقیه عروسا نیستی.من واقعا قلبم شکست.این گوشه ای تحقیراش هست.من شاغلم وهیچ وقت مشکلی برای وظایف خونه داریم واخلاقم ایجاد نکرد.نمیدونم چیکارباید کنم.
به من میگه تو همیشه باید خوب باشی تا منم خوب باشم.تو باید زندگی رو جمع کنی.میگه تو اول باید خوب باشی بعدش من.احساس میکنم کل زندگی فقط روی دوش منه😢
کل فامیل از اخلاقو زیبایی و خونه داری من تعریف میکنن ولی اصلا به چشم شوهرم نمیاد.اصلا
دیشب اخربحثامون برمیگرده به من میگه سم بیارم بخوریم اززندگی خلاص بشیم؟ بعدمیگه ولی تو اول بخور
سلام به شما دوست عزیز
قابل درک می باشد که شما نیاز به توجه و مراقبت دارید و می خواهی که رفتارهای شما مورد توجه همسرتان باشد اما گاهی اختلافات ایجاد شده بین زن و شوهر باعث می شود که در تعامل این مشکلات برطرف نشود ممکن است اختلافات بیشتری را با خود به همراه داشته باشد.
در این مورد اطلاعات بیشتری در اختیار ما قرار بدهید تا باهم بیشتر صحبت کنیم.
۱٫ منظور شما از وابستگی ایشان به خانوادیشان چیست؟
۲٫ واکنش شما به رفتارهای همسرتان چست؟
۳٫ منظور همسرتان از اینکه سم بخورید چیست؟
۴٫ آیا همسرتان علایم افسردگی دارند؟
منونم ازشما.منظورم از وابستگی همسرم به خانوادش اینه که پولای پس اندازش رو به اونها داده ک واسش نگه داره.کوچکترین حرف اونها روش تاثیر میذاره و توی زندگیمون اثرمیذاره.حرف اونارو مقدمتر ازحرف من میدونن وکوچکترین حرف واتفاق زندگیمون رو به اونا اطلاع میده…
واکنش من متفاوته.عمومابالحنی اروم ولی چون ایشون عادت دارن بحثارو به۳تا۴ساعت بکشن من حالت پرخاشگری وعصبی به خودم میگیرم.تاجایی که من بگم طلاق میخوام تا کوتا بیان کمی
میگن سم بخوریم که راحت شیم از زندگی.ولی متوجه منظورش نمیشم چرا میگن اول من بخورم
نمیدونم اطلاعی ندارم ک افسردگی داشتن یاخیر
با سلام خدت شما
دوست عزیز احساس ناراحتی و ناکامی شما کاملا قابل درک است.
هر کسی نیازی به نام عشق و تعلق خاطر دارد که با ایجاد روابط صمیمی و نزدیک، دریافت حس دوست داشته شدن و دوست داشتن برآورده می شود.
یکی از مهمترین افراد برای هر کسی بعد از ازدواج نه تنها برای این نیاز بلکه تمام نیازهای دیگر، همسرش است و نیازهای او در گرو رابطه درست فرد با همسرش است.
برای همین گفته شده اگر در ازدواجتان احساس خوبی نداشته باشید کیفیت کل زندگی تحت تاثیر قرار می گیرد.
احساس ارزشمندی یکی دیگر از مهمترین مواردی است که در رابطه همسران باید به صورت متقابل مبادله شود.
به طوری که هر کسی در این رابطه احساس امنیت کرده و از اینکه خودش باشد نهراسد و به دلیل ترس از قضاوت منفی و سرزنش شدن مدام در حالت تنش به سر نبرد.
بناراین این رفتارهایی که به آنها اشاره کردید خیلی ناراحت کننده و جو سمی توام با سرزنش و تحقیر، جوی فرسوده کننده و بسیار مخرب است.
اما از آنجا که ما معمولا در به وجود آمدن شرایط، سهم و نقشی هرچند کوچک داشته ایم و با توجه به اینکه آنچه در نهایت تحت کنترل ما هست رفتار خودمان است، خوب است در اینجور مواقع که به شدت احساس مورد ظلم واقع شدن داریم و خودمان را یک قربانی می دانیم، نگاهی به رفتارمان و سهمی که احیانا داشته ایم بیندازیم.
با توجه به همین توضیحات مختصری که عنوان کردید، سهم و نقش شما در ایجاد این موقعیت واقعا چه بوده است؟
مثلا آیا برای شما مهم است توجه و محبت و رضایت اطرافیانتان، به خصوص همسرتان را به هر قیمتی جلب کنید و زمانی که با وجود تمام تلاش ها و از خودگذشتگی ها، آن را به دست نمی آورید، احساس یاس و ناامیدی و اضطراب می کنید؟
آیا معمولا از خواسته ها و نیازهای خودتان بخاطر همسر یا شرایط زندگی تان گذشته اید؟
آیا قضاوت منفی همسرتان در موارد مختلف باعث ایجاد احساس گناه و کافی نبودن در شما شده و باعث شده خودتان را مجبور به دادن سرویس بیشتر و رفتار مطابق میل ایشان کنید؟
آیا کلا چگونه قضاوت شدن توسط دیگران، به خصوص همسرتان، خیلی برایتان اهمیت داشته و به نوعی مبنای چگونگی رفتار شما بوده است؟
به شما پیشنهاد می شود این قبیل سوالات را از خودتان بپرسید و خودتان را یک ارزیابی کلی بکنید که چقدر خودتان برای نیازها و خواسته های خودتان ارزش قايل شده و به آنها بها داده اید؟
اگر خود ما خودمان را نادیده بگیریم، آیا باعث نمی شود دیگران هم به خودشان اجازه نادیده گرفتن ما و نیازها و خواسته هایمان را بدهند؟
شما چقدر در تعیین حد و مرزها و خواسته هایتان موفق بوده اید و آیا اصلا برای آن تلاشی کرده اید یا همواره خودتان را مسئول برآوردن خواسته های دیگران از جمله همسرتان دانسته اید؟
چگونه می توانیم هم توافق و رضایت همسرمان را داشته باشیم و هم خودمان را مسئول نیازها و خواسته های خودمان بدانیم و از آنها غافل نشویم؟
همانطورکه ملاحظه می فرمایید گاهی نیاز است در شیوه خود یک بازنگری انجام دهیم و حتی ممکن است نیازمند یادگیری و تمرین مهارتهای جدید باشیم.
می توانیم تغییر را از خودمان آغاز کنیم جایی که فکر می کنیم اوضاع خوب پیش نمی رود.
بنابراین به شما توصیه می شود برای بررسی بیشتر و دریافت راهنمایی دقیقتر برای دریافت مشاوره فردی حضوری اقدام نمایید.
در مرحله بعد زوج درمانی هم می تواند برای بهبود شما و همسرتان بسیار کمک کننده باشد.
ممنونم ازشما.منظورم از وابستگی همسرم به خانوادش اینه که پولای پس اندازش رو به اونها داده ک واسش نگه داره.کوچکترین حرف اونها روش تاثیر میذاره و توی زندگیمون اثرمیذاره.حرف اونارو مقدمتر ازحرف من میدونن وکوچکترین حرف واتفاق زندگیمون رو به اونا اطلاع میده…
واکنش من متفاوته.عمومابالحنی اروم ولی چون ایشون عادت دارن بحثارو به۳تا۴ساعت بکشن من حالت پرخاشگری وعصبی به خودم میگیرم.تاجایی که من بگم طلاق میخوام تا کوتا بیان کمی
میگن سم بخوریم که راحت شیم از زندگی.ولی متوجه منظورش نمیشم چرا میگن اول من بخورم
نمیدونم اطلاعی ندارم ک افسردگی داشتن یاخیر