اختلافات دوران نامزدی
سلام
من ۲۹ سالمه ساکن فردیس و عضو بهزیستی کرج با ۷ سال سابقه بیمه و دارای مدرک فوق لیسانس شیمی تجزیه و کم شنوا هستم اردیبهشت پارسال با یک دختری که ۲ سال از من بزرگتر و ساکن روستا و تحصیلات دبیرستانی داشت عقد کردم. الان بیش از یکسال از عقدمون میگذره. فعلا بیکارم و وضع مالیمون خوبه و خونه هم داریم.چند ماه قبل از نامزدی شاغل بودم و عقد کردم تا اینکه کار شرکت تعطیل شد. هر جا رفتم به علت کم شنوایی به من کار نمیدن. همه وسایل را تا پارسال هر چه طبق نظر نامزدم بود خریدم تا امسال عروسی کنیم. بعد از ۳ ماه از نامزدی اختلافاتم با نامزدم شروع شد تا به حال براش چندین دست لباس، مانتوو شلوار و… خریدم. دائم با من سر لباس جروبحث دارد چندین بار به من میگفت تا کار نکنی عروسی نمیکنم این رفتارها یکسال ادامه داشت. پدرم بارها بهش و خانواده اش گفت که تا زمانی که کار نداشته باشم خرج زندگی ما را میدهد. چند هفته پیش باز روستا و خونشون رفتیم تا باهاش و خانواده اش صحبت کنیم بعد از چند دقیقه عصبی شد و جلوی چشم ما و خانواده اش رفت اتاق خواب و در را محکم کوبید اینبار بهانه دیگری آورد و بهم اونروز گفت چون من کم شنوا هستم عروسی نمیکنم. نامزدم هم یک گوشش ضعیف است و یک سمعک میزند منم دو سمعک میزنم و از طریق لبخوانی تا الان مشکلی در ارتباط نداستیم ولی اونا انکار میکنند. تکلیف من چیست باید صبر کنم یا تصمیم به جدایی بگیرم؟ خلاصه اونروز هم نامزدم عصبی و روانی شده بود. آستانه تحمل و ظرفیتش خیلی پایین است و تحمل کوچکترین انتقاد هم ندارد. راهنمایی کنید چکار کنم؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز
در این مواقع نیاز است که آرامش خودتان را حفظ کنید تا بتوانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید.
۱٫ این خانم چند سال دارند؟
۲٫ شما بر مبنای چه میزان شناخت با یکدیگر نامزدی کرده اید؟
۳٫ این کم شنوایی شما باعث می شود که صدایی یکدیگر را نشنوید؟
۴٫ معیارهای شما برای ازدواج چه میزان به این خانم نزدیک بوده است؟
۵٫ روابط عاطفی و جنسی شما رضایت بخش می باشد؟
۶٫ از نظر خانوادگی، تحصیلات، اجتماعی، اقتصادی در یک راستا می باشید؟
۱- با سلام
از راهنمایی تان ممنونم حالا که چند سوال پرسیدید همه این سوالات را با ذکر جزییات زندگی ام در دوران نامزدی جواب میدم. ممنون میشم که با حوصله نظر بنده را بخوانید و بنده را راهنمایی کنید تا تکلیفم با نامزدم را حداقل در ماه های آینده مشخص شود.
۱- نامزد من ۳۱ ساله و ساکن ورنکش یکی از روستاهای بخش ترکمنچای است. بنده هم ۲۹ ساله هستم و ساکن فردیس کرج. هم در فردیس خونه و زندگی داریم هم در ترکمنچای.
۲- در مورد نحوه نامزدی و میزان شناختم از نامزدم باید بگم که اردیبهشت سال ۹۶ بعد از دفاع از پایان نامه و فارغ التحصیلی همچنان بیکار بودم تا اینکه پدرم که در شمال کار داشت بهم گفت که تایپ ده انگشتی یاد بگیر و با مدیر پروژه صحبت کرده ام و چند ماه دیگر میایی کارگاه شمال تا پیش من کار گزارش نویسی و… انجام بدی و چنین شد که از شهریور تا اسفند ۹۶ که شرکت تعطیل شد ۷ ماه استخدام شدم. در دوران کارم در مورد ازدواج و … با هم اتاقی ها چندین بار صحبت کردیم و یکیشون که در فردیس زندگی میکرد گفت دختری میشناسد و مناسب تو است تا اینکه بابام مخالفت کرد. دیدگاه بابام این بود که دخترای فردیس و… مدل بالا هستن و توقعشون زیاده و باهات کنار نمیان و اگر ترکمنچای و روستاهای اطراف زن بگیری بهتره و توقعشون پایینه و باهات میسازن و… که بعدها مشخص شد برعکس است. بعد از مشورت با فامیل و… قبول کردم که حرف خانواده را قبول کنم و ایام عید ۹۷ اومدیم ترکمنچای واسه خواستگاری. ۳ تا ۴ بار جواب رد شنیدم بعد یکی از فامیلهای بابا گفت که دختری در ورنکش میشناسد و خانواده مذهبی ان و یک گوشش شنوایی اش ضعیفه و بریم صحبت کنیم. یک شب با راهنمایی اونا باهم از ترکمنچای رفتیم ورنکش که ۲۵ کیلومتر بود. با نامزدم و پدرش صحبت کردیم و گفتن که مادرش فعلا در حصارک کرج پیش داداشش است و گفتن برید اونجا با مادرم صحبت کنیم رفتیم صحبت کردیمچند هفته بعد که داداشش که در حصارک بود واسه تحقیق اومد فردیس و پسندید و بعد از چند روز واسه عقد اومدیم ترکمنچای و عقد کردیم
۳- در مورد کم شنوایی و مشکل ارتباط باید بگم که از موقعی که در ترکمنچای متولد شدیم آدم سالمی بودم تا اینکه در دوران کودکی مدام شیطنت میکردم و پدر و مادرم یادشان است که اونزمان به خصوص زمستان ها میرفتیم بیرون و برودت شدیدهوا و… باعث شد که روی لوزه و گلویم تاثیر بگذاره و اوریون بگیره که همین باعث افت شنوایی ام شد و بعدها که با خانواده واسه کار بابا به شیراز اومدیم خانواده ام برای نخستین بار و در ۹ سالگی و همونجا متوجه افت شنوایی ام شدن. یکبار عمل کردم که فایده ای نداشت بعدا که کرج اومدیم واسه کاشت حلزون میخاستم اقدام کنم و میترسیدم. کمیسیون کاشت حلزون موافقت نکرد و گفت که من بر خلاف خیلیا دارای گفتار هستم و با ایما و اشاره صحبت نمیکنم. کمی هم لکنت زبان دارم. در مورد ارتباط باید بگم که مثلا در جمع کسی میخواهد صحبت کند مثلا دوران مدرسه و معلم و.. لحن سخنش میومد ولی متوجه نمیشدم که چه میگوید و با نگاه کردن ّبه نوشته بغل دستی ام در دوران مدرسه و در دانشگاه هم همینطور و تا حدودی کپی جزوه این دوران طی کردم. در کل اگر در جمع مثلا مهمانی کسی صحبت میکند لحن صداشون میاد ولی اگر از من بپرسن در مورد چی صحبت میکنیم نمیتونم تشخیص بدم و فقط از طریق گفتگوی مستقیم با یک نفر و لبخوانی متوجه حرفشان میشم. مثلا بعد از مهمانی میام خونه و از پدر و مادر میپرسم در مورد چی صحبت کردید میگن در مورد اقتصاد عروسی و… متوجه میشم. فقط سمعک کمک میکنه که مثلا صدای آیفون و صدای ماشینای اطرافم را بشنوم ولی صدای تلویزیون به ندرت پیش میاد که متوجه بشم چون گفتگوی مستقیم نیست. با خانواده و بعضی از فامیلهایم از نظر ارتباط مشکلی ندارم چون سالها باهم زندگی و رفت و آمد داشتیم و به این ارتباط عادت کرده ام و اونا هر موقع صحبتی با من دارن مستقیم با من صحبت میکنن. نامزدم که بر خلاف من مشکل شنیدن صدای آیفون و تلویزیون و شنیدن صحبت های مهمانها و… نداره و فقط یک گوشش شنوایی اش ضعیف است.
بیشتر اوقات از طریق چت در واتساپ باهم در ارتباط بودیم و هر ۳۰ تا ۴۵ روز که میومدم ورنکش تا ببینمش گاهی پیش میومد که حرفش متوجه نمیشدم چند بار با گفتگوی مستقیم یا روی موبایل یا کاغذ برام مینوشت و متوجه میشدم.
۴- در مورد معیارهایم در بند ۲ گفتم که بحث ازدواج من در دوران کارم و در شمال که پیش بابام کار میکردم شروع شد. یک هم اتاقی ما که در فردیس زندگی میکرد دختری در فردیس که همسایه شون است پیشنهاد داد که بابام مخالفت کرد. بعد از مدتی با مشورت با فامیل و خانواده و همکارم اونا گفتن که بهتره حرف پدر و مادرت را گوش کنی و چون مشکل شنوایی داری و به تنهایی واسه ازدواج نمیتونی اقدام کنی و پدر و مادرت صلاح و خوشبختیت میخواهن و چنین شد که قبول کردم. بعد از صحبتهایی که با پدر و مادر و فمیلهام داشتم به خصوص پدر و مادرم گفتن که دخترای فردیس و کرج و… هیچکدام باهات کنار نمیان چون مشکل شنوایی داری و هم توقعشون بالا ست و بهتره بریم شهرستان و با مشورت اقوام دختری پیدا کنیم که باهات به خصوص مشکل شنوایی و.. کنار بیاید و هم توقعش زیاد نباشد و با کم و زیاد زندگی بسازد تا در آینده مشکلی نداشته باشی و به پیشنهاد پسر دایی بابام که شرحش گفتم رفتیم ورنکش و این دختر دیدم و پسندیدم. و فکر میکنم از این جهت معیارهایم به این خانم نزدیک بوده است.
و بعدها که شرحش را خواهم داد مشخص شد بر عکس است.
۵- روابط عاطفی و جنسی من با نامزدم در دو سه ماه اول خوب پیش رفت ولی از مرداد پارسال به بعد که شرحش با ذکر نمونه هایی خواهم داد دیگر مثل سابق نشد. ریشه اختلافاتم با نامزدم از مرداد که همراه مادرش خونه ما در کرج اومد تا از خونه من و نامزدم هم که پدرم آماده کرده بازدید کند شروع شد. از روز عقد که مادرش گفت که رسم دهات ما چنین است و باید انگشتر و حلقه نامزدی و النگو و لباس و مانتو و… یک چمدان وسایل عروس بخرید که وظیفه ما نبود و در کرج و… هم اینقدر واسه عقد خرج نمیکنن. النگو هم موقع عقد فقط ۳ النگو دادیم و باقی گذاشتیم موقع عروسی. مرداد که خونمون چند روز اومد و بعد واسه عروسی فامیلمون اومدیم ترکمنچای. اونزمان نامزدم در خونه برادرش بود اولین بار در واتساپ بهم گفت که عروسی فامیل چه لباسی پوشیدی جواب دادم و خوشش نیامد بعد گفت مادرت بلد نیست لباس خوب بپوشه و به خاطر همین نیامدم عروسی فامیلت و مسخره میشم. بعد گفت که مامانم میگه چرا عید قربان بهم طلا و لباس ندادید و رسم دهات ما اینطوری است از حرفاش ناراحت شدم و تا اونزمان جز اختلافات کوچکی که داشتم موضوع را به خانواده نگفتم. و تصمیم گرفتم موضوع را با خانواده در میان بزارم. مامانم مجبور شد با نامزدم و مادرم صحبت کند بعد نامزدم گفت که چرا به پدر و مادرت گفتی و نامزدها دعوا دارن و به کسی نمیگن. بعد گفت دست خودم نیست بهش گفتم اگر دست خودت نیست پس چه کسی پشت این قضایاست و چی بهت خط داده؟ بعد گفتم که الان نامزدیم و بیشتر اوقات به خاطر شرایطمان دور از هم زندگی میکنیم مگر هر روز واسه لباس پوشیدن باید ازت اجازه بگیرم؟
یکبار که مهرماه اومدیم ترکمنچای و از اونجا بریم ورنکش که واسه اینا صحبت کنیم برام نوشت که مادرش رفته پیش دعانویس دهات و دعانویس گفته که نامزدت یعنی من مشکل اعصاب داره و روانی است درست میشه. همونروز موضوع را به خانواده گفتم و به حدی ناراحت شدم که مجبور شدم با لحن تندی جوابش بدم که به چه دلیلی مادرت واسه مشکل تو رفته پیش آخوند دعانویس؟ گفتم این کار چه فایده ای دارد و چرا ۱۰۰ ت دادید واسه اون آخوند دعانویس؟ گفتم که شما که ادعای نماز و دینداری دارید و هر روز مسجد دهاتتون میرید به نظرتون رمالی و… در اسلام پسندیده است؟ بهش گفتم مادرت اگر مشکلی با ما داشت میرفت پیش روانشناس نه یک دعانویس بدبخت.
بعدها که در جستنوی کار بودم دو بار آزمون استخدامی دادم هر دو تاش قبول شدم ولی در مرحله مصاحبه قبول نکردن. از ۶_۷ ماه قبل یکروز میگفت که باید زود عروسی کنیم و گرنه فامیلمون پشت ما حرف در میارن. یکروز میگفت میگفت تاکار نکنی عروسی نمیکنم و همین حرف چندین بار تکرار و بلاتکلیف میگذاشت. همه وسایل را طبق نظرش از یخچال و فرش و سرویس چوبی و… خریدیم اونا هم خریدن و چند دست وسایل آوردن خونمون یکروز سوال کردم ازش که چه وسایلی خریدی گفت به تو چه مربوطه؟ یکروز از عشق و محبت نیکرد باز میگفت کار نکنی عروسی نمیکنم و…
زمستان هم که اومدیم گفت پالتو و بوت ندارم برام بخرید و پول نمیخام و منو ببرید شهر تا بخرید دیدم خیلی پر توقع شده و چند روز جروبحث و قهر کردیم بعد راضی شدم ببریم میانه نزدیک به ۱ م خرج پالتو و بوت و یکدست لباس و مانتو و شلوار و کفش عید کردیم حتی ۲ کیلو آجیل که مادرش گفته رسم ما است خریدیم. اونا که وضعشون خوب نبود و پدرش کشاورزی میکرد به جز شیرینی و یک لباس عید و یک لباس زمستانی که اصلا مناسب و انداره من نبود بهم تحویل دادن بدون اینکه منو مغازه ببرن
۶_ از نظر خانوادگی، تحصیلات، اقتصاد و در یک راستا نیستیم که توضیح میدهم.
پدرم از روزی که خواهرانش ازدواج کردن و مادربزرگمان از دنیا رفت و اونزمان در شیراز کار داشت ما را آورد شیراز و دو سال اول ابتدایی اونجا زندگی کردیم بعد به خاطر کار پدرم اومدیم بهبهان و ۸ سال اونجا بودیم کلا در این سالها مستاجر بودیم تا اینکه پدرم خانه ای در فردیس خرید و با اتمام کار پدرم اومدیم فردیس و در این مدت پدرم در شمال کار داشت و هر ماه یه هفته میامد اینجا. خونه مان در ترکمنجای که گلی بود به مرور در دو طبقه بازسازی کردیم و هم موفق شدیم در سالیان بعد دو واحد آپارتمان دیگر در فردیس بخریم. پدرم الان چند سالی است بازنشسته است و ۳۵ سال سابقه کار دارد. تا قبل از استخدام هم من و هم برادرم ۴ تا ۵ سال سابقه بیمه مشاغل آزاد داشتیم که پدرم پرداخت بعد از اتمام کارم تا یکسال دیگر که بیکار شدم شرکت به خاطر پدرم بیمه من را پرداخت کرد و از ابتدای امسال بیمه اختیاری ثبت نام کردم و مشکلی نداریم.
نامزدم هم خانواده روستایی هستن و پدرش کشاورزی میکند دو برادرش هم در حصارک و اسلامشهر هستن و وضع ما از نظر اقتصادی و مسکن هم از اونا بهتر است.
به خاطر تکرار حرفهایش در اواسط فروردین که گفت که عروسی معلوم نیست و کار نکنی عروسی نمیکنم مدتی تا اواسط خرداد باهاش کمتر رابطه داشتم و حتی یکبار اردیبهش اومد خونه داداشش تحویلش نگرفتم چون حسابی ناراحت بودم. از نظر اخلاقی و شخصیتی دلم هم باهاش صاف نشد آخرین بار قبل از آمدن به ورنکش جهت تعیین تکلیف ازش پرسیدم که با من زندگی میکنی به جای اینکه جواب حرفم بدهد همه چیز قاطی کرد و گفت که آدم ضعیفی هستی و استرس داری بعد گفت چرا همه چیز را بابات خریده و راضی نیستم از بابات پول بگیریم بهش گفتم ما اونزمان کار داشتیم و حالا کار نداریم و آدم ولخرج نبودیم و پول جمع کردیم و خونه داریم و به خاطر بدهی شرکت که تسویه حساب من و پدرم چند ماه طول کشید از فامیل پول گرفتیم هم وام ازدواج تا اینکه بدهی های ما را شرکت پرداخت و پول مردم دادیم تا شرمنده مردم نباشیم و تمام شد. بهش گفتم که به خاطر کم شنوایی شاید کار بهم ندهند یا یک کار موقت داشته باشم یا یک کار دیگر پیدا کنیم یا مدتی بیکار میمونم و دو باره کار پیدا میکنم و وضع مملکت خوب نیست و زندگی برام همین طور خواهد گذشت و تا مدتی که کار نداشته باشم خرج زندگی منوتو را پدرم میدهد. به گوشش نرفت که نرفت و الان هم برادر و پدرش اصرار دارن که باید کار داشته باشد.
اونروز که رفتیم صحبت کنیم بعد از چند دقیقه که مادرم صحبت کرد با قیافه تند و عصبی جلوی چشم پدر و مادرم و هم پدر و مادر و برادر و زن برادرش با قیافه ای عصبی و اخمو به پدر و مادرم گفت که مهرداد کم شنواست و باهش زندگی نمیکنم و بلند شد و رفت اتاقخواب و در محکم کوبید. به اونا هم گفتم هر چه لباس و… خریدیم در دفتر نوشته ایم و اگر شما میگید که من آدم ضعیفی هستم و کار ندارم پس دختر شما هم روانی است و زن زندگی نیست و تحمل و ظرفیتش کم است.
ضمنا نامزدم از نظر تحصیلات طبق گفته خودش تا دوم دبیرستان درس خونده و گفته که اونزمان دهات ما دبیرستان نداشت و با دوستش واسه تحصیل میومد ترکمنچای که بعد از دوم دبیرستان دیگر دوستش از اونجا رفت و از دوم دبیرستان ترک تحصیل کرد. خوب نمیتونه بنویسه به خصوص موقع چت خیلی غلط املایی داره و ادعا میکنه من بر عکس مینویسم و متوجه نمیشی من هم گفتم که مگر سواد ندارم کلمات و جملات غلط هم داشته باشی متوجه منظورت هستم