ارتباط با دختر
سلام.من پسری 21 ساله هستم.من بعدِ کنکور دچار افسردگی شده بودم و با شروع شدن دانشگاه بدتر شدم و اظطراب و کم خوابی هم به مشکلاتم اضافه شد.مشکل اصلیم مظطرب بودن و تنها بودنم تو فضای دانشگاه بود و کلا هیچ دوستی نداشتم و با دختر ها هم نمیتونستم مکالمه داشته باشم و خونه که میدومدم کلا بی حوصله بودم.یک بار بدون مراجعه به روانپزشک 10 جلسه رفتم مشاوره و نتیچه ای نداشت.باِر دوم روانپزشک و مصرف دارو رو شروع کردم (حدود 8 ماه/دارو ها 6 ماه لگزاتال و ریتالین-2ماه سرترالین-5 ماه پروپرانولول ) و کنارش مشاوره و نوروفیدبک هم رفتم.من تا حدی تونستم با افرادی آشنا بشم و ازون تنهایی مطلق دربیام.دانشگاهم سه بار متوالی مشروط شدم ولی اخراج نشدم.در حال حاظر مشکل اصلیم ارتباط با دخترهاست.من از دختری تو دانشگاه خوشم میاد ولی نمدونم چطور بهش بگم.نمیدونم اون در حال حاظر با کسی هست یا نه.خیلی تاسف میخورم به خودم.دکتری که میرم گفته فعلا ارتباط با جنس مخالف رو بهت پیشنهاد نمکینم.من مشکل خودارضایی هم دارم که قبلا تا حد کمی کنترل شده بود ولی اخیرا با توجه به تعطیلات و کرونا دوباره (روزی یکبار یا دوبار) شروع شده.تعطیلات که تموم بشه و دانشگاه شروع شه چون من سه بار متوالی مشروط شدم به من مرخصی دادن تا تحت درمان باشم و هیچ کلاسی هم شرکت نمیکنم.میخوام بدونم بعد از تعطیلات من چطوری برم بحث رو با دختر مورد نظرم باز کنم؟ چطور بفهمم با کسی هست یا نه؟دیگه واقعا خسته شدم و احساس نیاز زیادی (نه صرفا جنسی) میکنم.شما میگید چیکار کنم؟؟؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز
به نظر می رسد دوران سختی را پشت سر گذاشته اید و هم اکنون تحت فشار ذهنی زیادی هستید که البته احساسات شما در این زمینه کاملا قابل درک است.
اشاره کردید که بعد از کنکور افسردگی گرفتید و ظاهرا قبل از آن دچار این اختلال نبوده اید، اما نگفتید که چه اتفاقی بعد از کنکور برای شما افتاده است که فکر می کنید در بروز این اختلال موثر بوده است.
چون یا این اختلال در شما قبلا هم بوده و یا به یکباره رخ داده که معمولا در این مواقع رویداد یا حادثه یا اتفاق ناخوشایندی زمینه ساز بروز خلق پایین می شود که دانستن آن حائز اهمیت است.
یا اینکه الان تنها هستید، هیچ توضیحی درباره قبل نداده اید که آیا همیشه اینگونه بوده اید و ارتباطات شما محدود بوده یا اکنون در دانشگاه چنین شرایطی دارید؟
دوست عزیز اگر شما مبتلا به اختلال افسردگی باشید باید تحت نظر مشاور خودتان حتما پروسه درمان را کامل کنید تا بتوانید اثر آن را ببینید.
این اختلال ابعاد مختلفی دارد که مهمترین آن افکاری هستند که به صورت اوتوماتیک به ذهن می آیند و محتوای آنها معمولا سرزنش آمیز و قضاوتگرانه است که باعث احساسات منفی و ناامیدی فرد و در نتیجه افت شدید خلق می شود.
این مسئله حتما نیاز به درمان دارد.
با انجام درمان وقتی بهبودی نسبی تا حدی حاصل شود، مشکل ارتباطات شما هم تا حد زیادی تسهیل خواهد شد.
اکنون که هنوز درگیر این اختلال هستید شاید موقعیت مناسبی برای درگیر شدن در رابطه نباشد.
شما هنوز با خودتان مسئله دارید و ارتباط بین فردی با دیگران خودش یک چالش محسوب می شود و انرژی زیادی را از شما می طلبد.
بنابراین به نظر می رسد بهتر این باشد که به توصیه مشاورتان عمل کید و فعلا دست نگه دارید و به خودتان کمی فرصت دهید تا به اندازه کافی بر خودتان مسلط شوید و کمی که اوضاعتان روبراه شد و به اندازه کافی آمادگی پیدا کردید، حتما مشاورتان به شما خواهد گفت، آنوقت برای برقراری رابطه اقدام نمایید.
اگه بخوام از اول تعریف کنم من دبیرستان با بعضی همکلاسی هام مشکلاتی داشتم و به دلایل مختلف مسخره میشدم که این قبلا برام مسئله بود و الان یه طورایی بیخیال اون دوران شدم.سال کنکور با خودم گفتم دیگه آخراشه کنکورو میخونم تموم میشه میره.دانشگاهم قبول شدم.شروع دانشگاه نیمه دوم سال یعنی بهمن ۹۶ بود.من از تابستون تا اون موقع با خونواده خیلی جر و بحث میکردم.کلی متلک میشنیدم ازشون.بیشتر اوقات رو تو اتاقم میگذروندم.حتی بعضی وقتا شام و ناهارمو اتاقم میخوردم.شبا تا صبح بیدار میموندم پای اینترنت و فیلم و سریال و ازونور ظهر بیدار میشدم.وسطای پاییز من واسه گواهی نامه خواستم اقدام کنم که با شروع کلاسای آمادگیش من مجبور بودم دوباره وارد فضایی شبیه مدرسه بشم که خیلی سخت بود واسم.سرِ امتحانای کتبی و عملیِ گواهینامه خیلی حرص خوردم و هردوشونو چندبار رد شدم.دوباره با خودم گفتم گواهینامه رو میگیرم راحت میشم و به همون حالت منزوی برای سه چار ماه برگشتم.دانشگاه که شروع شد هفته اولشو سعی دوستایی پیدا کنم.ولی بعدش کم کم آدمای دورم کم شدن و تو دانشگاه تنها بودم.شبا هم دیر میخوابیدم و دانشگاه خواب آلود بودم و وقت استراحتمو با لپ تاپ میگدروندم..سرِ کلاس هم به درس گوش نمیدادم.تو راه برگشت به خون هم خودمو سرزنش میکردم.خونه هم که میرسیدم اصلا حال و حو صله نداشتم و همه هفته ها به همین شکل میگذشت.تابستون هم همینطور گذشت.ترم بعد بدون دارو رفتم روانشناس و کلی پول دادم و نتیجه نداد.این ترم دانشگاهو مشروط شدم.ترم بعد رو سعی حداقل با یه نفر رابطه داشته باشم و فقط همون بود.این ترم هم مشروط شدم.تابستون همین سال یعنی ۹۸ بود که رفتم دکتر همون طور که گفتم مصرف دارو و جلسه های نورورفیدبک و مشاوره رو گذروندم.مشاور (که خانوم هم بود) جلسه آخر میگفت اضطرابم کم شده و فلان ولی همچنان تو ارتباط با دختر های هم سن و سالِ خودم لَنگ میزدم.این مساله خیلی اعصابمو خرد میکنه.وقتی تو بوفه دانشگاه میشیستم کلا تنهام و به بقیه دختر پسرا که خیلی عادی نشستن و حرف میزنن حسرت میخوردم و از به عرضگیم فکر میکردم در حال حاظر من با یک نفر و دوستای همون نفر در ارتباطم اونم نه خیلی زیاد.من به نظرم فقط معاشرت کردن با دختره که منو ازین وضع درمیاره.فعلا بعدشم مهم نیست که وابسته بشم یا نشم.من برای سومین بارم هست که مشروط شدم و دوجلسه رفتم مرکز کشاوره اونجا و بعدش که خورد به تعطیلات.تو این روزا من بعضی مواقع به فکر بدبخیتم میوقتم و سرزنش میکنم خودمو.افکار جنسی هم خیلی اذیت میکنه.مزیت این تعطیلی ها اینه که همه تو خونه قرنطینن و پی خوشگذرونی نیستن و من مجبور نیستم خودم رو با ملت مقایسه کنم ولی بعد اتمامشون همون و آشه و همون کاسه…