4
ازدواج مجدد
سلام دختري هستم ٣١ساله
برج ٨ سال ٩٠ ازدواج كردم به صورت كاملا سنتي
اواخر سال ٩١ ازدواج كردم و متاسفانه زندگي خولي نداشتم و همسر سابقم هر روز قهر ميكرد بدون دليل و بدون اين كه بگه واسه چي قهراشم طولاني بودن شايد به سه ماه ميرسيد
بعد از يه مسافرت كه با خانواده خودم رفته بوديم قهر كرد و گفت ميخواد برگرده
بالاخره و خوشبختانه طلاق گرفتم و راحت شدم
حالا خواستگار زياد دارم
ولي وقتي متوجه ميشن قبلا ازدواج كردم ميگن نه
خانوادم ميگن پرده بكارتت رو ترميم كن و ما به هركس ديگه اي ميگيم كه عقد بودين ولي من راضي نميشم و ميگم اين دروغه و ميتونه بعدا مشكل ايجاد كنه
لطفا راهنماييم كنين كه چيكار كنم
سلام
آفرین!شما کار درست رو انجام دادید.
به هر حال اگه شما ب خواسته خانوادتون عمل کنید و بعد از ازدواج شوهرتون ب شکلی این قضیه رو متوجه بشه چ اتفاقی میفته؟؟؟؟
قطعا دروغ (و حتی گاهی اوقات بیان نکردن حقیقت) باعث بی اعتمادی و از هم پاشیدن زندگی میشه.
مطلقه بودن هم ب هیچ عنوان عیب نیست.در فامیل خود ما هم کسانی بودن ک بعد از طلاق دوباره ازدواج کردن و زندگی خوبی هم دارن.
شما هم خیلی عجله نکنید.قطعا ی خواستگار خوب،با شرایطی ک شما میخواید پیدا میشه.
ازدواج مجدد
این امر بسیار با اهمیت است که بدانید دقیقاً به چه دلیل از همسرتان جدا شده اید.
اغلب اوقات از زبان خانم های مطلقه می شنوید که می گویند:” از هر چه مرد است بیزارم” .
این جمله مهم است و چنانچه فرزند دارید می تواند خطرناک هم باشد.
چرا که نفرت و احساسات منفی همسر سابق خود را به همه مردان ربط داده اید و بی اعتمادیتان را ناخواسته می توانید به فرزند تان نیز منتقل سازید.
اگر احساس می کنید تجربه ناکامی شما باعث شده است اکنون خود را شخصی نالایق برای ازدواج مجدد بدانید لازم است با اعتماد به نفس بالا تلاش کنید این احساس را تغییر دهید، چرا که احساساتی از این قبیل تا حدی پس از تجربه طلاق طبیعی است و از شما که به مشکل خود، آگاهی دارید انتظار می رود بتوانید احساس خود ارزشمندی را با تمام نیرو به خودتان برگردانید.
طلاق به دلیل این که خود یک استرس بسیار شدید است، به طور ناخودآگاه فرد را نسبت به رویداد های استرس زای دیگر در زندگی بیش از پیش، حساس می کند.
بنابراین لازم است با کسب مهارت های لازم از طریق کمک گرفتن از مشاوره تخصصی، این اضطراب ها را از خود دور کنید و بدانید که اعتماد از دست رفته در شما، با تلاشتان در زمینه کاهش اضطراب و افزایش عزت نفس توسط خود شما دوباره به دست خواهد آمد.
در نهایت هر انتخابی داشته اید مسئولیت آن را بپذیرید:اگر تصور می کنید تصمیم به جدایی.
بهترین تصمیم در شرایط خاص شما در گذشته تان بوده است ؛ ترس را کنار بگذارید.
خود را با هیجاناتی از قبیل سرزنش خود و احساس گناه آزار ندهید و بدانید.
که با در نظر گرفتن وبه کارگیری نکاتی که گفته شد، دیگر محکوم به تکرار آینده ای مشابه گذشته نخواهید بود.
واقع گرا باشید. به هر حال در فرهنگ ما موارد ازدواج برای شما به عنوان یک فرد طلاق گرفته (چه مرد و چه زن) محدودتر است.
اگر بخواهید ملاک های دست بالایی برای ازدواج در نظر بگیرید این موارد محدودتر و محدودتر می شود.
شكر خدا بچه ندارم
دليل اصلي طلاقم افسرده بودنش و بيتفاوت بودن به همه كاراي من بود هر كاري ميكردم خوشحالش كنم نشد و البته رفتاراي مشكوكش
مثلا مبايلشو با خودش ميبرد حموم صحبت ميكرد ساعت ١شب بدون اين كه بگه كجا ميره از خونه بيرون ميرفت زماني كه خونه ام بود همش ميخوابيد يه بار باهم رستوران يا پارك نرفتيم نه دوران عقد نه عروسي چون همش ميگفت دوس ندارم بريم بيرون و خستم تو سن ٣٢سالگي تا زماني كه من باهاش بودم گواهينامشم نگرفته بود و رانندگي بلد نبود و ماشينم نداشت هر جا ميرفت به من اطلاعي نميداد حتي تو دوران عقد يه بار كه اومده بود خونمون عصر يهو گفت ميخوام برم شهرستان گفتم واسه چي گفت زن داداشم شب تنهاست من ميخوام برم پيشش گفتم بره خونه مامانت اينا نزديك بهشون ولي حرف خودشو زد و گفت داداشم نيست ميخوام برم اونجا شب اونجا بمونم كه تنها نباشن
دكتر مردان رفته بود و مشكل داشت واسه بچه دار شدن ولي من بعدا زمان طلاقم متوجه شدم زماني كه رفته بودم وسايلمو بيارم ازمايششو ديدم اين واسم سخت بود و با وجود اين كه من يه كارمندم ولي حتي اجازه خريداي ضروري خودمم بهم نميداد همه حقوق منم واسه قسط ازدواج ميرفت و وسايلي كه خودش قسطي اورده بود و كوچكترين چيزا هم نميذاشت بخرم حتي بهم گفته بود حق ادامه تحصيل هم نداري
والبته با تلاشاي من و خانوادم سر كار رفته بود وحالا از تنها چيزي كن پشيمونم اينه كه چقد واسه سركار رفتنش خانوادم تلاش كردن و چقد از خدا خواستم كه كارمند رسمي بشه
الان واقعا پشيمونم كه با اصرار زياد از خدا خواستم
البته از زماني كه جدا شدم با توجه به اينكه همه چيزامو بخشيدم حتي پول رهن خونه رو كه نصفش مال من بود رو ازش نگرفتم چون دليلي واسه اثباتش نداشتم حساب خودمو بستم و همه پولارو نقد دادم بهش چون خودش گفته بود نقد بده بهم واون به حساب خودش و بعدش صاحبخونه واريز كرده بود
شكر خدا از زماني كه اومدم خونه مامانم اينا تا الان اتفاقاي خوبي تو زندگيم افتاده مثلا رسمي شدم و خونه خريدم و فوق ليسانسم گرفتم .
خب خدا رو شکر ظاهرا حالتون خوبه و مشکلی ندارید و از اینکه طلاق گرفتید هم خیلی خوشحال هستید.
از این ب بعد باید آرامشتون رو حفظ کنید و منتظر باشید تا همسر مناسب و مورد علاقتون وارد زندگیون بشه.
واستون آرزوی موفقیت میکنم.