از زندگی کردن خسته شدم
سلام من 19 سالمه و حدود دو سال همه چی برام خسته کننده س شاید پیشنهاد بدین برم سفر و تفریح باید بگم حتی اگه شرایطش به زور فراهم شد و به تفریح یا سفر رفتم باز هم احساس میکنم برام خسته کننده س نمیدونم این احساس خوبیه یا بدیه ؟ خوب باید بگم خونه مون آشفته بازاره یا دعوا داریم یا حرفی برای گفتن نداریم دعوا هم بیشتر بین مادر و پدر مون هست هیچ روز نیست برای من که با دعوای پدر و مادرم از خواب نپرم درس خواندن هم خیلی برام سخت شده منم دانشجو هستم و ترم پیش نتونستم درس بخونم مشروط شدم راستش رو بخواین حال سلامتیم هم خوب نیست و همیشه به خاطرش اذیت میشم چند بار هم به خود کشی فکر کردم ولی خوب چه فایده داره آخرش که همه میمیریم. بعضی اوقات با خودم میگم اگه دوباره خواستگاری اومد همه رو جواب رد میدم دیگه حوصله ندارم دلم میخواد تنها زندگی کنم فقط منتظرم وقته مناسبش برسه خوب با توجه به شرایطم میشه یه راه حل بدین که اینقدر خسته و بیحال به نظر نرسم و به آینده امید داشته باشم ؟ ممنون
با سلام خدمت شما دوست عزیز
علایم شما می تواند نشان دهنده افسردگی در شما باشد که به دلیل شرایط روحی و جسمی ایجاد شده باشد که البته نیاز به بررسی دقیق تر می باشد.
۱٫ چند مدت است این علایم را دارید؟
۲٫ در چه زمان هایی احساس بهتری دارید؟
۳٫ منظور شما از مشکل سلامتی چیست؟
۴٫ روابط والدین با شما چگونه است؟
۵٫ آیا امکان استفاده از خوابگاه را دارید؟
۶٫ والدین شما چند سال دارند و درگیری های آنها بر سر چه موضوعاتی می باشد؟
۷٫ شما در زمان دعوای آنها چه واکنشی نشان می دهید و چه احساسی را تجربه می کنید؟
۸٫ برنامه روزانه شما چگونه است ؟
به این سوالات پاسخ بدهید تا بیشتر باهم صحبت کنیم
۱-خوب حدود دو الی سه سال این علایم رو دارم
۲-وقتی که میخوابم
۳-چاقی و بیماری های که مربوط به چاقی مثل پیش دیابت
۴-من با اونها مشکلی ندارم اخلاقم با اونها خوبه ولی وقتی عصبی یا ناراحتم هیچ کسی رو دور و برم تحمل نمیکنم و اخلاقم تند میشه
۵-نه دانشگاه من تو همون شهری که خونم هست و خوابگاه هم نمیدن اگر هم بدن من دوست ندارم با کسی هم اتاقی باشم
۶-خوب هر دو مسن (۶۳ و ۵۶ )هستند و از اول زندگی شون اختلاف داشتند و خوب اختلاف هاشون هم بیشتر یا سر اتفاقاتی که گذشته افتاد(نمیدونم دروغه یا راسته )ه یا سر پوله یا به خاطر وسواسی بودن مادرمه
۷-خوب وقتی دعوا میکنن من ناراحت و عصبی میشم و نمیدونم طرف کیو بگیرم
۸-بیشتر سرم توی موبایل هست و کتاب کم میخونم ورزش نمیکنم و خیلی فکر میکنم به حرفام به کارام به آینده به گذشتم و… احساس میکنم وسواس شده
دقت کنید که در مورد والدینتان با توجه به سن آنها بهتر است مشکلتشان را به خودشان واگذار کنید و در این مسئله اصلا دخالت نکنید تا نیازی نباشد طرف هیچ کدام را بگیرید و آرامش بیشتری داشته باشید .
اما شما بیان کردید احساس می کنم وسواس شده است افکار ممکن است در این مورد بیشتر توضیح بدهید و اینکه این افکار چیست و چه میزان در ذهن شما تکرار می شود و برای آرام کردن خودتان و خلاصی از این افکار چه کاری انجام می دهید؟
۲٫ وسواس مادرتان را نیز لطفا توضیح بدهید و بیان کنید این رفتارهای ایشان چه احساسی را در شما به وجود می آورد؟
۳٫ کارهای مورد علاقه ی شما چیست ؟
۱.بعضی اوقات از زندگی و کیفیت زندگیم اذیت میشم و دیگه صبرم میبره خسته می شوم و احساس میکنم تحت فشارم و یه جورایی میخوام از وضعیتی که تغییر ناپذیره (مادر ، پدر و..) خلاص بشم ولی نه میتونم نه میشه شاید هم کمی از خودم بدم میاد مثلا از هیکلم کلا عصبی و حساس شدم و احساس میکنم مشکل از منه من باید خودم رو وفق بدم و این اولین فکر وسواسی که دارم حتی احساس میکنم مردم یه جوری به من نگاه میکنند که میخوان بدونن من چمه یا یه سری افکار در ذهنشون میاد که احتمالا خوب نیست یا اینکه من قیافم به افسرده ها میخوره اینم دومین فکر وسواسی که دارم خوب شایدم درسته چون من ۵ ساله افسردم و دارویی که روانپزشک تجویز کرد رو مصرف میکنم بعدشم احساس میکنم نمیتونم تنهایی کاری رو انجام بدم چون وقت هایی هم که تنهایی کاری رو کردم استرس تمام وجودم رو گرفته و شاید مضطرب به نظر برسم خوب دلیلش از نظر من اینه که تو خانواده منو به چشم بچه نگاه میکنند و من با خواهر دومیم ۱۰ سال و با اولی ۱۳ سال فاصله سنی دارم خوب یه جورایی تاثیر میزاره
۲.وسواس مادرم توی شستنه و فکر کردن و خیلی مادرم یه حرفی رو هی تکرار میکنه و خیلی به همه چیز شک داره مثلا اگه سوار تاکسی شدیم و تاکسی از راه قبلی نرفت داد و بیداد میکنه و وقتی میرسیم خونه میگه دیدین میخواست مارو بدزده و توهم های زیادی داره دارو هم طبق نظر روانپزشک میخوره ولی فایده ندارن
۳.فعلا احساس نمیکنم کار مورد علاقه ای داشته باشم به اون صورت ولی از غذا های خوشمزه خوردن لذت میبرم و اینکه بعضی اوقات پر خوری عصبی دارم