2
استرس
سلام.
وقت بخیر. ببخشید من با علایم زیر مواجه هستم.
استرس بیش از حد که تحملش برام خیلی سخته همش نگرانم استرس شدیدی دارم که دلیلشو نمیدونم. به هر جا نگاه می کنم میخوام گریه کنم.احساس خفگی سنگینی دارم برای هیچ عملی در زندگی هیچ انگیزه ای ندارم.از همه چی بدم میاد.نمیخوام هیچ صدا و هیچ تصویری رو بشنوم و ببینم.نمیتوانم سر موقع بخوابم حتی سر کار که میرم همش احساس خفگی میکنم. از پرخوری چاق هستم.به هر چی نگاه میکنم میخوام نبینم خفه میشم.تنها راه درمان استرسم خوردن هست.
خواش میکنم منو راهنمایی کنم تا از این درد کهنه راهایی پیدا کنم همه راه رو امتحان کردم کار کردن عوض کردن رشته ولی جواب نداده زندگیم مختل شده خواهشا کمک کنید.
سلام به شما دوست عزیز
این علایم می تواند نشان از افسردگی اساسی باشد که همراه با پرخوری عصبی می باشد و همین موضوع باعث می شود که شما مانند یک چرخه بازهم ان را تجربه کنید و بخاطر شرایط روحیتان اضطراب بیشتری نیز دارید البته در این مسیر آنچه بیشتر از تشخیص گذاری در اینجا اهمیت دارد این است که شما دقت کنید با تغییر شغل و یا رشته و… که محرک های بیرونی هستند شرایط درونی شما تغییر نمی کند و نیاز است که شما برای بهبود شرایط روحیتان به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کنید تا در این مسیر به شما کمک شود تا بتوانید احساسات و افکار و همچنین هیجاناتی را که تجربه می کنید را بررسی کنید و به کمک روانشناس جهت بهبود شرای روحیتان و در کنار ان بهبود عملکرد پیش بروید .
در شرایط روحی نامناسب عملکرد فرد تحت تاثیر قرار می گیرد و این نشان از نیاز به مراجعه و طی شدن پروسه درمانی می باشد .
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۷۹۰
با سلام خدمت شما
دوست عزیز احساس ناراحتی و درماندگی شما از شرایطی که توصیف کردید کاملا قابل درک است.
اضطراب و نگرانی در بلند مدت می تانید بسیار فرسایشی و اذیت کننده باشد چرا که تمام انرژی روانی فرد را می گیرد.
البته اگر درباره سن و سالتان کمی بیشتر توضیح می دادید و همچنین درباره مشکلتان، که چند سال دارید، چه مدت هست که اینگونه مضطرب هستید، تا به حال برای بیرون آمدن از این شرایط چه اقداماتی انجام داده اید، بهتر می توانستید راهنمایی دریافت کنید.
همانطور که می دانید معمولا احساسات در اثر افکاری که در ذهن ما وجود دارند شکل می گیرند.
ذهن همه ما همواره افکار مختلفی تولید می کند چرا که اساسا کار ذهن همین است.
اگرچه ما نمی توانیم به صورت مستقیم بر روی افکار و احساساتمان کنترل داشته باشیم، مثلا احساس غم خودمان را در لحظه از بین ببریم و یا مانع تولید افکار نگرانی و اضطراب آور و منفی در ذهن خودمان شویم، اما باید بتوانیم شیوه روبرویی و مواجهه خودمان را با این قبیل تجربه های درونی ناخوشایند به گونه ای تنظیم و مدیریت کنیم که مانع ما در مسیر رسیدن به اهدافمان در زندگی و در کل داشتن یا ساختن یک زندگی دلخواه و با کیفیت نشوند.
اصولا دو دسته افکار نگرانی وجود دارند، دسته ای که فقط محتوای مانع تراشی دارند و تمرکزشان بر عوامل کلی و اما اگر ها و مسائل غیر قابل کنترل در آینده هستند که فکر کردن به آنها فقط حال ما را خراب می کنند و مانع حرکت موثر ما در زندگی می شوند که به این دسته اصطلاحا افکار مشکل آفرین و دردسرساز می گویند چرا که نه تنها باعث انجام اقدام موثری در ما نمی شوند بلکه همانطور که اشاره شد سد راه ما هم هستند.
اما از آنجه که همواره سطحی از اضطراب برای انگیزه مند کردن ما برای حرکت در مسیر زندگی مان لازم است، مانند اضطراب امتحان که باعث می شود و تلاش بیشتری برای درس خواندن انجام دهیم، دسته دیگر افکار نگرانی هم مربوط به همین موضوعات می شوند اما کارساز و راه گشا هستند.
به این معنا که ما را به سمت حل مساله در نهایت هدایت خواهند کرد، به عنوان مثال افکار نگرانی درباره بیمار شدن و ابتلا به ویروس کرونا باعث می شود ما نکات بداشتی را بیشتر رعایت کنیم.
اینگونه افکار بر عکس دسته اول برای ما مفید و کارآکد هستند و می توانیم از آنها برای داشتن زندگی بهتر و موفق تر استفاده کنیم.
حالا با توجه به این توضیحات معمولا گله و شکایت از افکار نگرانی مربوط به دسته اول است و اینها ممن است حتی اجازه ندهند ما به افکار دسته دوم هم به شیوه موثری بنگریم چرا که آنقدر ما را درگیر و مستاصل می کنند که در خود مشکل و افکار مربوط به آن غرق می شویم به جای اینکه بر شیوه های حل یا مدیریت مسائل پیش رویمان متمرکز شویم.
بنابراین در ابتدا باید این افکار گرانی را تمایز دهید و بتوانید تفکیک دهید و استراتژی که برای دسته اول از افکار نگرانی وجود دارد نه ترس است نه فرار و اجتناب، بلکه باید به آنها فضایی بدهیم درون سرمان وجود داشته باشند و ما هم صرفا مشاهده گر آنها باشیم نه اینکه بر اساس آنها قضاوتی انجام دهیم یا اینکه آنها را حقیقت محض بدانیم.
بلکه صرفا ا حضور آنها آگاه باشیم و بدانیم که آنها صرفا یک فکر هستند و نه بیشتر و ما هم بهای بیشتری به آنها ندهیم.
اگر بخواهیم از آنها بترسم یا مانع آنها شویم مجبور به انجام رفتارهای اجتنابی می شویم و یا چون نمی توانیم غم ناشی از یکی شدن با آنها را تحمل کنیم به رفتارهای عاتی مانند خوردن روی می آوریم که ممکن است در کوتاه مدت و موقتا ما را اندکی تسکین دهد و ذهن ما را منحرف کند اما در بلند مدت هم سلامت ما را به خطر می اندازد و هم بیشتر درگیر این قبیل افکار می شویم و بدتر به سراغمان می آیند درست مانند فرار از سگ پاچه گیری ک هر چه بیشتر بخواهیم این کار را انجام دهیم او با سرعت بیشتری به سمت ما خواهد دوید.
به این ترتیب تکنیکهایی وجود دارد که می توانیم این مهارت را در خودمان تقویت نیم تا دیگر درگیر و گرفتار این افکا نشویم و با آنکه حضور دارند بتوانیم رون طبیعی زندگی ان را داشته باشیم به گونه ای که توانند دیگر مانع برای حرکت ما باشند.
مساله مهم دیری که وجود دارد مربوط به پرداختن به افکار دسته دوم است، که معمولا به ما آلارم می دهند که یک چیزی سر جای خودش نیست یا قسمتی از زندگی مطبق دلخواه و خواسته و یل ما پیش نمی رود.
برای این گونه افکار باید کاری کرد یعنی پس از بررسی ببینیم چه خواسه هایی داشتیم که همین افکار نگرانی و اضطراب آور تا به حال دست و پای ما را بسته بودند و چون آنها را واقعی پنداشتیم در مواردی اجتناب کردیم و مثلا به دلیل ترس از شکست حتی جرات حرکت کردن هم پیدا نکرده ایم، که برای این موارد باید کاری انجام داد.
گاهی بعد از بررسی آنها متوجه می شویم که بخش عمده ای از این خواسته ها غیر واقع بینانه و دست نیافتنی هستند، مانند خواسته و انتظار کنترل رفتار دیگران یا اینکه همواره بتوانیم موفق باشیم یا اینکه همه باید ما را دوست بدارند و به ما احترام بگذارند یا این خواسته و انتظار که رفتار همه درست و اخلاقی باشد.
اینگونه خواسته ها در عمل دست یافتنی نیستند چون همواره عواملی وجود دارند در جهان و دنیای بیرونی که خارج از دایره اختیارات و اراده ما هستند، مانند چگونگی رفتار دیگران و اتفاقاتی که در جامعه رخ می دهد یا رفتار همکاران یا تصمیماتی که در حد کلان در محل کار ما یا در جامعه اتخاذ می شوند.
بابراین نکته مهم دیگر شناسایی دایره اختیاراتمان است که بعد با توجه به آن بتوانیم خواسته های واقع بینانه داشته باشیم و بعد هدف گذاری کوتاه مدت و بلند مدت و برنامه ریزی عملیانی که به این ترتیب بتوانیم در مسیر زندگی دلخواهمان گام های موثری برداریم و در غیر این صورت مدام با احساس ناکامی روبرو خواهیم شد.
با توجه به تمام این موار به شما توصیه می شود هرچه سریعتر برای دریافت کمک حرفه ای به یک روانشناس یا مشاور مراجعه کنید تا با انجام بررسی و ارزایابی های مورد نیاز، مداخلات تخصصی و راهکارهای لازم را در این زمینه دریافت کنید.