2
افسردگی
با سلام
دختری 25 ساله هستم و چند وقتی هست که بعلت فشارها و مشکلاتی که برام پیش اومده(از جمله فوت پدرم و همچنین بیماری مادرم و اینکه هرچی دنبال کار مناسبی میگردم نصیبم نمیشه) در نتیجه همه ی این عوامل دست به دست هم دادند وتحمل ادامه ی زندگی برایم سخت شده و واقعا نسبت به اینده هیچ امیدی ندارم و بقول گفتنی شدم شبیه مرده های متحرک!
ممنون میشم راهنماییم کنید
با سلام خدمت شما دوست عزی
قابل درک می باشد که از نظر روحی در شراط سختی قرار دارید و احساس مسئولیت بیشتری را احساس می کنید اما نیاز است که شما بدانید که سرزنش کردن خودتان کمکی به شما در بهبود مشکلات نمی کند .
۱٫ منظور شما از ناامیدی و مرده متحرک بودن چیست؟
۲٫ از نظر اقتصادی منبع درامدی برای خانواده وجود دارد؟
۳٫ برنامه روزانه زندگی شما چگونه می باشد؟
۴٫ تغییراتی در میزان تغذیه و خواب شما ایجاد شده است؟
۵٫ واکنش های رفتاری شما نسبت به دیگران چگونه می باشد؟
۶٫ چند مدت است این علایم را دارید؟
فک میکنم افسردگی شدیده.همیشه ناراحتم گاهی اونم خیلی کم خوشحالم ومیخندم بعدش غمگین میشم هرکاری میکنم بعدش احساس گناه بم دست میده ودلم میخادبمیرم وازخودم متنفرمیشم زیادحوصله ی کسیوندارم ب محض اینکه تنهابشم بعضی اوقات گریم میگیره
اعصابم خورده وناراحتم من ناراحتی روحی داشتم وچ شبایی ک گریه میکردم ومیخابیدم الانم گهگاهی همینجورم
اصلاحوصله ی کارکردن ندارم وهمیشه دلم میخادبخابم وپرخواب شدم وتنبل. اجتماعی نیستم وی مدتیم هس توی درک مردم مشکل پیداکردم مثلانمیتونم بفهمم ک بقیه ام عین من حرف میزنن یاگرسنشون میشه اینجوری نبودم وی مدته شدم چطوری میتونم این افسردگیوازبین ببرم