سلام من خانم ۳۱ ساله متاهل هستم ..دو ساله ازدواج کردم یه بچه یک ساله دارم مشکلات زیادی با شوهرم دارم من با اون دارم چون اون هرچی میگه گوش میدم و همیشه میگم چشم چون غیر این باشه کتک میخورم..وقتی حامله شدم افسردگی گرفتم بعد زایمانم بدتر شدم الان تمایل جنسیمو از دست دادم و شوهرم ازم انتظار داره تو رابطه مث اوایل گرم باشم در صورتی ک من دیگه اون علاقه ی اولو ندارم چون خیلی خیلی اذیتم کرده خیلی زیاد…الان نمیدونم چکار کنم هرکار میکنم ک باز مثل اول بشم و پر انرژی و شاد باشم نمیتونم احساس یه زندانی رو دارم ک هیچ امیدی ب ازاد شدنش نداره و فقط الان بخاطر بچم میتونم کارای منزلو بچه رو انجام بدم …موندم چجوری از این افسردگی نجات پیدا کنم …چون بچه شیر میدم میترسم قرص بخورم …اینم بگم ک شوهرم درست شدنی نیست و فکر میکنه عقل کل هست و همه چی تموم و اربابه و منم نوچه اش..چند بار گفتم منو ببر پیش مشاور یا روانپزشک ولی انگار ن انگار ..اخه اجازه ندارم تنهایی جایی برم و ایشون خیلی حساسن …حتی اجازه ندارم در خیابون با یه خانمی هم حرف بزنم با هیچکس..شما میگید چکار کنم الان وحشتناکترین و اساسی ترین مشکلم همین نزدیکی با شوهرم هست ک ب شدت درد میکشم و ایشونم ازم انتظارات بسیار بالایی داره فکر کنم دردم هم مال اینه ک هیچ حسی ندارم ..رک بهش گفتم افسردگی دارم و حسمو از دست دادم ولی کاملا بی توجه هست و فقط و فقط ب فکر خواسته خودشه