1
افسردی
پسری۱۷ساله هستم احساس پوچی و تنهایی میکنم ,فکر میکنم هدفی تو زندگیه من نیست اصلا فرقی نمیکنه مرده یا زنده باشم , نه هدفی دارم که برم دنبالش و نه انگیزه ای. سال های حساس و تعیین کننده زندگیمه و من واقعا نمیدونم باید چیکار کنم و از کجا شروع کنم کارم به افسردگی و تخیل ناهنجار کشیده و سعی میکنم با تخیل خودم رو آروم کنم که تارگی ها با اون هم آروم نمیشم , نه تمرکز کافی دارم و نه دقت . و اعتماد به نفس فوق العده ضعیفی دارم کلا نور الا نوره.
با سلام خدمت شما
دوست عزیز با این اوصاف کاملا طبیعی هست که احساس خوبی را تجربه نکنید و حال و روز شما کاملا قابل درک است.
شما درسنی هستید که باید بیشترین تکاپو فعالیت را داشته باشید و همانطور که خودتان اشاره کردید این سنین برای شما می توانند تعیین کننده باشند.
اما از سوی دیگر شاید خیلی های دیگر هم مانند شما باشند چرا که از سوی دیگر در این سنین به دلیل قرار گرفتن در معرض گزینه های مختلف دچار سردرگمی شوند.
همانطور که می دانید دوران نوجوانی مقدمه ورود به بزرگسالی محسوب می شود و دوره ای است میان کودکی و بزرگسالی که در آن ما سبک زندگی، شغل آینده و به طور کلی مسیر آینده خودمان را مشخص می کنیم.
شاید در گذشته این دوران اهمیت چندانی نداشت و جالب است بدانید تا مدتها اصلا دوران نوجوانی تعریف نشده بود و افراد دودوره کودکی و بزرگسالی را می شناختند.
اما با گسترش جوامع و افزایش گزینه ها و انتخاب ها آنقدر دایره تنوع زیاد شد و کسب توانمندی مهم شد که دورانی جهت کسب این آمادگی و توانمندی تعریف شد.
شاید در گذشته افراد به همان سبک پدر و در همان حد شهر و روستا و محله خود چند انتخاب بیشتر نداشتند، احتمالا شغل پدر خودشان را ادامه می دادند و با دختر همسایه یا فامیل هم ازدواج می کردند.
بنابراین آنقدر گزینه ها محدود بودند که پیچیدگی امروز را نداشتند و چالش خاصی هم مطرح نبود که نیازمند کسب توانمندی و آمادگی باشد.
با این مقدمه، شما حق دارید که به هنگام فکر کردن درباره آینده تان دچار سردرگمی شوید.
اما در نهایت باید مسیری را برای خودتان برگزینید و به سمت آن قدم بردارید و با تعیین اهداف و برنامه ریزی، حرکت کنید.
چیزی که به انسانها احساس زنده بودن را می دهد همین حرکت کردن است.
حالا در اینجا مسسئله این است اگر شما در این مسیر دچار رکود شده اید، دو کار می توانید بکنید.
اول اینکه مدام بنشینید و به این مشکل و ابعاد آن و آسیبهایی که از آن می بینید فکر کنید و حال شما هم مدام خرابتر و احساستان با سرزنش و مقایسه خودتان بدتر شود و در این سیکل معیوب گرفتار شوید.
رویکرد دیگر این است که با تعریف دقیقی از مشکل سعی کنید موانع موجود را شناسایی کرده و ببینید چه اقداماتی می توانید برای حل آنها انجام دهید و پس از انتخاب گزینه مناسب، اقدامات لازم را در این زمینه انجام دهید.
به نظر می رسد این رویکرد برای شما کارکرد خواهد داشت و باعث رشد و پیشرفت شما خواهد شد.
برای حرکت در ابتدا باید تصویر و چشم اندازی، تا جای ممکن واضح و مشخص، از آینده خودتان داشته باشید.
تخیلی که به آن اشاره کردید در این مرحله می تواند بسیار کمک کننده باشد و اگر در این مسیر آن را به کار اندازید و به اصطلاح برای خودتان ویژن طراحی کنید، می تواند برایتان بسیار کارساز باشد.
این قدم اول است تا بعد از آن برای هدف چینی اقدام کنید که هدفهای شما هم باید ویژگی های لازم را داشته باشد تا بتوان آنها را پیگیری کرد.
یعنی باید کاملا مشخص، واقع بینانه و شدنی، قابل اندازه گیری و در بازه زمانی مشخصی تعریف شود و بتوان برای آن گامهای عملیاتی مشخصی را تعریف و اجرا کرد.
به این ترتیب زندگی شما دارای مسیر و هدفمند خواهد شد.
البته که موانعی هم خواهید داشت و آن هم افکار منفی هستند که به صورت اتوماتیک به ذهن شما می آیند.
اما آنها فقط فکرهایی هستند که در ذهن شما وجود دارند و می توان با وجود آنها هم به مسیر ادامه داد.
به این ترتیب که آنها کار خودشان را بکنند و شما هم کار خودتان را انجام دهید و فقط به وجود آنها آگاهی داشته باشید اما به آنها اجازه ندهید بر شما تاثیر بگذارند و مانعتان شوند.
برای طی کردن این مسیر و تسهیل این فرایند می توانید از یک فرد متخصص مشاوره فردی دریافت نمایید.