سلام وقتتون بخیر
من حسن هستم 19سالمه سال گذشته عاشق یه دختر خانومی شدم که همسایه ما بود.و به جرعت عشق اول بود…حرفی بین ما نبود و هیچ وقت حرفی به هم نزدیم ولی نگاه هامون به هم یه جور عجیبی بود( البته نه موقعی که خانواده یا اشنا ها بودن) به خاطر اینکه همش با مادرش بیرون میرفت نتونستم تو خلوت حرفمو بهش بزنم یا شمارشو بگیرم الان چند وقتی میشه که اونا از این محل رفتن و من موندم و کوچه و خونه ای که همش یاد اون میوفتم اوایل به شدت از این نگاها زیاد بود و مطمئن بودم اونم به من علاقه داره و دختر خیلی خوبی بود و خانواده خوبی داشت هرجا من پرسیدم ازشون تعریف کردن،اما 2ماه به خاطر کار پدرش اومدن تهران و زمانی که برگشتن دیگه ازون نگاه خبری نبود یعنی اصلا دیداری نداشتیم و همو ندیدیم که بخوایم بهم نگاه کنیم البته من یواشکی از پنجره میدیدمش رفت و امدش که همش با خانوادشه و اون به خاطر کار پدرش مرتب در سفر بود تا بلاخره رفتن تهران و من حسرت یه بار نگاه دوبارشو دارم و نمیدونم الانم بعد گذشت 3ماه که رفتن بهم علاقه داره یا نه
(حتی تصمیم گرفتم زنگ بزنم به خانوادش و مسئله رو بگم ولی هنوز تصمیم نگرفتم و میترسم منو انکار کنه از یه طرف هم تحمل نمیکنم و همش تو فکرم)
اطلاعاتشونم با کلی سختی پیدا کردم فهمیدم کجا رفتن،چرا رفتن اسم و فامیلشون چیه و شماره تلفن پدرش رو
به نظرتون من چیکار کنم؟؟؟