سلام .وقتتون بخیر.واقعا ممنونم که وقت میذارید. من و آقایی بهم علاقمندیم بطور سنتی بعد از خواستگاری ۸ ماه ارتباط داشتیم و به خاطر مخالفت مادر ایشون( بهانه دوری راه ۳ساعت و اختلاف فرهنگی، البته دلیل اصلیش اینه که از مادر و خانواده من خوشش نیومد) من رابطه را قطع کردم اما ایشون به خاطر علاقه زیاد اصرار داشت باهم بمونیم تا مادرش رو راضی کنه. الان ۸ ماهه که هیچ ارتباطی نداریم و من بین برگشتن به رابطه و برنگشتن احساسات متناقضی دارم. چیکار کنم ؟
حس منفی
ظاهرش خیلی جذاب نیس، مخصوصا خانواده ایراد میگیرن و معرفی رو به همکاران سخته. مادرم میگه شاید بچه هات شبیهش بشن و زشت. مادر من که فقط قیافه براش مهمه و لاغیر. وسواس دارم و تا حالا از سی تا پسر شاید از قیافه دو نفر خوشم اومده،
قوز قرنیه داره و چشماش خیلی ضعیفه
گاهی مخصوصا وقتی یه لباسشو میپوشه خیلی جذاب نیس برام و میگم اگه هم بهم خورد مهم نیس این که قشنگ نیس اصن. اما هفته بعدش که با یه لباس دیگه دیدمش برام جذاب بود و کلی تو دلم قربون صدقه رفتم.
وابسته به خانواده ، خانواده حقشو هنوز قبول نکرده و بهش استقلال نداده، هرچی برادر بزرگ بگه میگه چشم و فوق‌العاده به مادرش و خانوادش علاقمنده . نقطه ضعف بزرگ و دلیل جدایی ما.
مادر مخالف، شاید بعد از ازدواج هم خیلی دل خوشی از من نداشته باشه .خانوادش اصیله و هیچ حرف ناشایستی نمیزنه اما من آدم حساسی هستم. ممکنه نگاه و رفتارشون اذیتم کنه.
میترسم برگردم اما باز خانوادش راضی نشن
………..
حس مثبت
خیلی دوستم داره، خیلی همه تلاششو کرد که ارتباطمون قطع نشه من به در و دیوار زدنشو عشقشو دیدم.
جلوی همون خانواده حرفشو زد و گفت من اینو میخوام،
– تحصیل کرده، که خیلی مهمه برام
– شغلشو دوست دارم
– حتی خانوادشو دوست دارم با اینکه مخالفن ، می‌خوام بچم تو یه خانواده سرشناس و به درد بخور بزرگ شه،
– از نظر اقتصادی هم اوضاشون خوبه بد نیس
– اصلا خسیس نیس، اهل گل خریدن و بیرون بردن، رستوران و… سطحش از اطرافیان و اقوام من بالاتره
– خیلی بهم توجه می‌کنه ، هرچیزی نیاز داشته باشم فوری مهیا می‌کنه
– با احساسه
– بسیار خوب صحبت میکنه، و عاشق صداشم
– اطلاعاتش بالاس، مشاوره ازدواج رفتیم گفت هوش اون از من بالاتره
– ویژگی اخلاقی دیگه که آرزوشو داشتم تو وجودش هست، کاری، مهربون، سحرخیز ، مسیولیت پذیر،
پدر خیلی خوبیه،
– تو زندگی باهاش حرص میده ولی استرس نمی‌ده
– از شغل دوم خانوادشم خوشم میاد برنامه سازی و رفتن تو همایشهای مختلف ، میدونم ازدواج باهاش باعث پیشرفتم میشه
– با ایمانه، هم امروزیه و هم نمازخوان هم خودش هم خانوادش
– پدرش سرشناسه من آرزومه عروس یه خانواده اینطوری بشم.
– خواستگار مناسب ندارم، اگه هستن هم وقتی صحبت میکنم خصوصیات اخلاقیشون جالب نیس، یا به خاطر سنم۳۲ پشیمون میشن یا دنبال زن زیباتر. و جوونترن، اینجا شهرستانه.
توقع من بالاس موقعیت اجتماعی ، تحصیلات، شغل و اقتصاد مهمه برای من که اما خانواده اصلا توجهی ندارن، فقط یه کاری داشته باشه و قیافه.
– ترسم اینه از دستش بدم و ازدواج مناسبی هم نکنم به خاطر فشار خانواده و بخصوص مادرم. و همیشه چشمم دنبالش باشه و خودمو سرزنش کنم،
من خواستگار زیاد داشتم و با پسرای زیادی حرف زدم اما شاید انگشت شمار اخلاق و رفتار کسی تایید کردم.ایشون ۳۵ ساله