سلام
من اسمم نرگس
۱۶ سالمه و تو یه خانواده با ابرو به دنیا اومدم
توی مدرسه شاگرد اولم درسم عالیه ولی دارم افت می کنم یه مقداری از قبل به خاطر زندگیم افسردگی داشتم تا این که با یه پسر اشنا شدم به نظرم پسر خوبی بود من معمولا نصف روزا به خاطر شغل مادرم تنها بودم و پدرمم وقتی شش سالم بود از دست دادم پس تو خونه کامل تنها بودم چند باری دوست پسرم می اومد خونه معمولا باهم حرف می زدیم و اون حالما واقعا خوب می کرد یه روز تو اتاقم بودیم که من نشستم رو تخت اونم اومد پیشم نشست من برگشتم نگاهش کردم زل زده زده بودم مثل دیوونه ها تو چشماش بغلم کرد منم بغلش کردم فکر نمی کردم بخواد ببوستم اونم لباما ولی این کارا کرد من حس خوبی اون موقه بهم دست داد ولی اشتباهم همین جا بود هر روز می گذشت و اکثر مواقع میومد خونمون تا این که یه روز بهم پیشنهاد رابطه داد اول قرار بود مقعدی باشه که بکارت من اسیبی نبینه من کامل رو تخت خوابیده بودم اونم هرکاری خواست کرد اون لحظه لذت داشت اما بعدش نفرت ملافه روی تختم خونی شد اون موقه واقعا حالم بد شد دوست پسرم برای این که بخواد ارومم کنه می گفت مال خودمی نترس خانوم خودمی و از این حرفا وقتی اون روز تموم شد قسم خوردم دیگه تکرار نشه اون روز خیلی گریه کردم در حدی که نزدیک به ۱۵ ساعت فقط خواب بودم روز بعد امتحان زبان داشتم و از اون جایی که اصلا نخونده بودم ۱۵ گرفتم و معدلم خیلی پایین اومد
چند بار دیگه رابطه ما با وجود قسمی که خورده بودم تکرار شد اصلا انگار اگه نمی شد یه حالی بودم دوست پسرم می گفت نیاز داری فلان و بمان خیلی وقتا هم رابطه مونا به رخم می کشه
من واقعا دختر با ابروویی ام اما دیگه نه کل فامیل رو من حساب می کنن اکثر دوستام اگه من برم بیرون ماماناشون اجازه میدن با من بیان بیرون الان روم نمی شه تو صورت هیچ کدوم نگاه کنم
دوست پسرم ۱۹ سالشه نمی دونم بگم خوبه یا نه اما کنار از این کارا اگه نباشه می میرم خیلی وابستشم ولی می دونمم که رابطه ما به هیچ وجه قرار نیست به ازدواج ختم بشه هرچند دوست پسرم همس میگه مال خودمی و از این حرفا
ما واقعا باهم زندگی کردیم و می کنیم نصف شام و ناهاراشا خونه ما بود من می پختم اونم به کنار از این چیزا پسر فوق العاده ایه چند بار امتحانش کردم واقعا پسر خوبیه خیلی دوستم داره اینا حتی به مامانشم گفته
اما من خیلی می ترسم اگه یه موقع بد تر از این چیز ها بشه اگه ترکم کنه من میمیرم اما از طرفی هم می ترسم کسی متوجه رابطمون بشه و همه بهم بد بین بشوند
واقعا می ترسم لطفا کمکم کنین