خب…فک کنم دیوونم
سلام من 18 سالمه و پشت کنکورم برای سال بعد (با رتبه سه هزار…) حالا کاری با این قضیه ندارم ولی میدونید پشت بودن خیلی سخته و من نمیتونم غصه اینو نخورم ک الان یه سری از همون همکلاسی های خودم ک پزشکی اوردن الان دانشگاهن و من اینجا گیر کردم. حالا نمیگم دانشگاه خبریه ها ولی خب اون فکرای منفی ولم نمیکنن چند ساله اینجوریم اصلا هیچ کدوم از نقطه قوت هام شادم نمیکنه چون مطمئنم بدتر میخورم زمین…وقتی میگن پزشکی فلانه بهمانه یهو میگم خب اگه! اگه تونستم بیارم میفهمم چجوره نمیخواد هی بگی….خب اگه نیارم چی؟اگه نشم چی؟… اینا برام از دشمن بدترن خدایا …بیشتر از قبول نشدن از زخم زبون زدناشون میترسم واقعا میترسم …تموم نمیشن!! من امسال چون وضع مالیمون خوب نبود ازاد و پردیس نرفتم خودمو راحت کنم ولی اینا هربار یکم ناامید میشم میان میگن خریت کردی انتخاب رشته نکردی وقتی اینقدر بی عرضه و بی لیاقتی….بابا والله من درس میخونم ول نکردم اصلا! ولی زود ناامید میشم.خانوادم مخصوصا مامانم دیگه تحملمو ندارن میگن وقتی بی عرضه ای نباید ما وقت و امیدمونو صرفت کنیم …من فقط یکم دلداری میخوام بخدا وگرنه خودم بعد یه روز میرم سر درسم کاری با اینا ندارم! اصن نمیفهمم من چرا سر رشته ای ک حتی دوستش ندارم باید اینقدر اذیت بشم؟؟ دارم دق میکنم تو خونه اصلا دلم نمیخواد هیچکدومشونو ببینم . حالا این موقعیت و وضعیت …میدونم کاریش نمیتونم بکنم و آش کشک خالمه و یا پزشکی یا هیچی و قطعا یه زمانی با این خانواده قطع رابط میکنم و پشتمم نگاه نمیکنم (چند ساله قول دادم به خودم)…..چطوری این فکرای منفی رو نکنم ک بتونم پیوسته درس بخونم تا حداقل تموم بشع راحت بشم؟؟
سلام به شما دوست عزیز
قابل درک هست که این شرایط برای شما با فشار روحی زیادی همراه شده است اما در این مسیر برای موفقیت بهتر شما چند مورد وجود دارد که بهتر است باهم به آن نگاه کنیم.
درهرصورت شرایط هر فردی با دیگری متفاوت می باشد و قرار نیست که دو شرایط متفاوت را باهم مقایسه کنیم. اما در این مسیر اینکه شما از تجربه آنها استفاده کنید و یا از آنها کمک بگیرید می تواند کمک کننده باشد.
۲٫درست هست که رفتارهای پدر و مادر شما را عصبانی و ناراحت کرده اند اما در این مسیر آنها از تنها رفتارهایی که بلد هستند دارند استفاده می کنند تا از این طریق محرکی باشند تا به دیدگاه خودشان شما در یکی از رشته های خوب تحصیلی کنید و در آینده با مشکلات کمتری مواجهه شوید.
اما بهتر است در زمان مناسبی با بیان درک احساسات و نگرانی های آنها و یا تلاش که برای شما کرده اند بیان کنید که این مقایسه و سرزنش ها برایت چه احساسی را ایجاد کرده است و از آنها چه توقعی داری در این حالت می توان به بهبود مسیر تعاملی بین شماها امید بیشتری داشت.
۳٫برای موفقیت در کنکور در کنار حل مسائل بالا برای خودت نیاز است که واقعا خودت بخواهی برای کنکور بخوانی و تلاش کنی در این حالت با کمک مشاور تحصیلی می توانی یک برنامه ریزی داشته باشی و بر مبنای این برنامه ریزی شروع به فعالیت کنی حالا اگر در این مسیر مشکلی هم پیش آمد با کمک مشاور تحصیلی و داشتن انعطاف پذیری این مشکل در درس خواندن را رفع کنی.
۴٫همانقدر که شرایط جسمیت برای حرکت و موفقیت می تواند تاثیر گذار باشد، شرایط روحی شما نیز از اهمیت زیادی برخودار می باشد و خب اگر بخواهی با این شرایط روحی گام برداری این باعث می شود که انرژی زیادی را از دست بدهی پس بهتر است که بهبود شراط روحیت را در برنامه خودت داشته باشی و کمک روانشناس که نهایت هفته ای یکبار و دقیقه هست پس بروی .
در شرایط روحی بهتر می توانی مسیر رشدی بهتری را نیز تجربه کنید.
ممنون ک پاسخ دادید
من میدونم ک اونا میخوان بیشتر بخونم و برای این اینطوری باهام حرف میزنن ولی هر موقع ک میگم چرا تا این حد اذیتم میکنید میگن برو بابا همیشه خدا استرس ک داری میای سراغ ما. بیکار نیستیم ک به حرفات گوش بدیم…خب این دل ادمو میشکنه مگه چی میگم؟مگه چقدر وقتشونو میگیرم؟ مگه چقدر حرفام جزئی و بی اهمیتن؟ …نمیتونم بگم ک چرا ناراحتم چون بابام هیچوقت گوش نمیده و مامانمم فقط و فقط تمام مشکلامو مسخره میکنه . میگم استرس دارم میگه استرس چی داری؟ مگه چیه استرس داشته باشی؟ من چمیدونم سی سال پیش با فلان شرایط پرستار شدم تو الان با این امکانات اگه فکر میکنی نمیتونی کتاباتو جمع کن برو یه سریال دانلود کن و کارای خونه رو بکن به درد نمیخوری که .بزار شوهرت ک دادیم ازدستت راحت شدیم فحشمون ندن…من هفته ای حداقل یه بار اینو میشنوم…دیگه از خودم بدم میاد .
حالا میدونید قبل کنکور امسالم وضع چی بود؟؟ بابام رتبه برترای ازمونای قلمچیو یکی یکی میخوند تو خونه بعد میپرسید میشناسمشون یا نه اگه میشناختم میگفت خوبه خوبه اسم این یادم باشه این حتما دکتره ولی حیف ک اسم تو هیچوقت تو برتر ها نیست .هر شب میشنیدم بعد اینکه فکر میکردن خوابم با هم حرف میزدن میگفتن حیف پولی ک برای این بی لیاقت خرج کردیم این از ازموناش معلومه هیچی نمیشه …هرشب هرشب هرشب! من چون چند ماه بد خونده بودم مجبور شدم بیخیال برنامه ازمون بشم و خودم درسا رو برسونم اونام میدونستن ک اینجوریه ! میدونستن عقب افتادم میدونستن دارم تمام سعیمو میکنم تو چهارماه درس سه سالو بخونم بعد بازم همینو میگفتن…
فک کن از لحاظ روانی خیلی داغونم نه؟؟ خخخخ روانشناسم مگه با این تلفنی ها حرف بزنم چون نمیخوام اونا بفهمن …یه بار سه سال قبل چون مهاجرت کردیم به یه شهر دیگه دو سه ماه رفتم مشاوره و برای استرس شدیدم یکم قرص خوردم ک اونم بعد چند هفته دکتر تشخیص داد لازم نیست و قطع کردش …ولی مامانم رفت برا فامیلامون گفت ک من دخترمو بردم پیش روانپزشک و قرص دادن بهش…بخدا یادم نمیره همشون عین دیوونه ها نگاهم میکردن . میترسم اگه بگم روانشناس این بار راه برن تو خونه واقعا بهم بگن دیوونه (حالا یه مدت خیلی طولانی فکر میکردن خیلی جالبه ک تو خونه راه برن و برای هر ناراحتی و عصبانیتم با تاسف نگاهم کنن و بگن تو عملا یه کیس روانی هستی و بستریت میکنیم و فلان بعد بزنن زیر خنده و برن)…هر کاری ک واسه سلامت روان باید بکنم باید یواشکی باشه …یا بعد اینکه از این خونه رفتم…چمیدونم…
واسه کنکورم خودمم احساس میکنم باید مشاور بگیرم چون همیشه خدا اون برنامه ای ک برای درس خوندن میریزم بهم میریزه و بعدش نمیدونم باید چیکار کنم و تادا! میشم هدف انواع حرف و حدیث…
…
حالا میدونید من این همه بدبختی دارم چی شد ک واقعا احساس کردم جایی رو ندارم تو خونه؟؟
وقتی ک مامانم گفت اگه عصبانی و ناراحتی با برادر کوچیکت اصلا حرف نزن ذهنیتش از ما بهم میریزه میشه عین خودت . تو ک میری اون میمونه اون نباید یکی عین تو بشه
بابامم وقتی برادرم درس نمیخونه میاد میگه زیر سر توعه ! مشکل تویی ! بخاطر تو اینم داره بدبخت میشه…من هیچوقت راجب درس خوندن کاری با اون بچه نداشتم ….اصن نمیدونم چرا متهم میشم….خدایی دیگه خسته شدم
….
البته این تاپیک مال برنامه ریزی کنکوره و من کردمش اتاق مشاوره ….ببخشید…نمیدونم به کی بگم
حتی شماهم نموندی مشاورجان…
ان شاءالله که درست میشه عزیزم خدا به هممون کمک کنه 🙃