سلام. خسته شدم، دارم دیوونه میشم:) تو زندگیم مشکل زیاد داشتم اما از وقتی این یکی رو فهمیدم توان ادامه دادن زندگی رو هم ندارم
من خوددرگیری دارم اینو کاملا می فهمم
سر این عشقمو اذیت می کنم
همه رو اذیت می کنم، همه میگن دمدمی مزاجی
فرزند طلاقم
و یه مشکل خاص دیگه هم دارم که همیشه زندگیمو تحت الشعا قرار میده (فکر کنین معلولیت جسمی ای هست که هیچکس درکش نمی کنه)
امروز رفتم به عشقم گفتم که باید از هم دور باشیم می خواهم قدرتمند بیشتر بدونم، آخه وقتی پیش همیم نمی تونم درست باهاش برخورد کنم از نظر خودم البته. بعدش هم اونو کلی اذیت گردم چون عاشقمه و نمی خواد ازم جدا بشه هم خودم اونقدر گریه کردم چشمام داره در میاد از جاش!
قبل از اینم دو روز پیش واقعا دوست داشتم زندگیمو تموم کنم
خسته شدم! از خودم خسته شدم که همه رو خسته می کنم!
لابد می پرسین سنم چقدره؟! هه! بگم میگین بچه ای برو دنبال درس و مشقت! آقا خانم، درس من خوبه! بی خیال این عدد و رقم کوچیک من بشین! نه مثل همسنامم، نه قدر اونا می فهمم! فقط کمکم کنین که از کل دنیا طرد شده ام!:)