خنده الکی
سلام من یه دختر 19 ساله هستم…از بچگیم عادت کردم همیشه لبخند بزنم همیشه حتی وقتی ناراحتم یا عصبانیم تا زمانی که به سقف عصبانیت نرسم لبخندم کنار نمیره…وقتی دارم از بغض خفه میشم بازم میخندم اصلا دلم نمیخواد کسی بفهمه من ناراحتم..اگه دوسش داشته باشم دلم نمیخواد با ناراحتیم ناراحتش کنم..اگه ازش بدم بیاد دلم نمیخواد فکر کنه تونسته ناراحتم کنه…تا حدی که اگه جلوی کسی گریه هم بکنم همش وسطاش میخندمو با لبخند گریه میکنم…در عین حال حس میکنم این یجور دوروییه و از آدمای دورو واقعا بدم میاد…خیلی سعی کردم این لبخندو کنار بزارم ولی واقعاااااا به صورت ناخوداگاه خندم میاد…اصلا انگار تا یکیو میبینمو میشناسم ماهیچه های لبخندم خودبه خود منقبض میشن…حالا این به کنار…وقتی کسی در جواب لبخندم بهم لبخند نمیزنه مخصوصا کسی که دوسش دارم واقعا ناراحت میشم جوری که حس میکنم از حالت طبیعی خارجه…بعد میرم یواشکی یگوشه گریه میکنمو وقتی تموم شد دوباره با لبخند بر میگردم..حس میکنم افسردگی گرفتم ولی دلم نمیخواد هیچکس بدونه..حتی شده با کرم پودر و آرایش قرمزیه دماغمو چشمامو بپوشونم…نمیتونم اصلا به کسی بفهمونم ناراحتم یا از چی ناراحت میشم به بقیه حق میدم که نفهمن..ولی در عین حال باوجود پنهان کاریام دوست دارم خودشون متوجه بشن مخصوصا مادرم…فقط زمانی که با یه نفر خیییلی راحت باشم تا حدی که هیچ رازی بینمون نباشه یا ازم کوچیکتر باشه جوری که حس کنم منو بزرگ میبینه میتونم لبخندمو کنار بزارمو اخم کنم دعوا کنم یا ناراحتیمو نشون بدم…مخصوصا طرف باید به هرچیزی که واسه من خنده داره واسه اونم خنده دار باشه یا حداقل از خنده ی من بخنده…در بقیه موارد از بروز احساساتم خجالت میکشمو حس میکنم چیزایی که بابتشون ناراحت میشم احمقانه ان…اصلا نمیدونم چرا اینجوریم…همش خودمو سرزنش میکنم…فکر میکنم شاید واقعا بچه ام چون رابطه ی خیلی خوبیم با بچه ها و ادمای مسن دارم درعین حال موقعیتاو روابطو درک میکنمو به فکر اینده هستم..رفتارای بچگانه مثل حسودی حتی اگه حس بکنم هرگز بروز نمیدمو کورشون کردم..اگه یچیز نیاز داشته باشم حتما بارها بهش فکر میکنم که واقعا نیازم هست یا نه که به خونواده فشار مالی وارد نکنم در حالی که اصلا مشکل مالی نداریم…
از یه طرف خنده هام باعث میشن دیگران فکر کنن بچه امو هزار مشکل دیگه..از یه طرف واقعا اینکه سرزنده و خنده رو هستم رو دوست دارمو دلم نمیخواد مثل دیگران بشم…هم دلم میخواد خودمو درست کنم هم دلم نمیخواد عوض بشم..واقعا چیکار کنم؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز
دقت کنید که شما نیز مانند هر انسان دیگری می تواند عنوان احساسات را تجربه کنید و اگر به خودتان اجازه تجربه این احساسات را ندهید و دائم بخواهید غم ، خشم ،اضطراب و احساساتی به این سبک را پنهان کنید ممکن است خودتان با فشار روحی بیشتری مواجهه شوید و احساسات از این قبیل در جاهایی تجربه شود که متعلق به آن نمی باشد .
بهتر است سعی کنید احساسات خود را در کنار احترام به فرد مقابل و خودتان در زمان مناسبی بیان کنید تا بتوانید نتیجه گیری بهتری داشته باشید .
در این مسیر دوره روان درمانی و شناخت درمانی می تواند به شما کمک کنند که در جلسات به احساسات و نیازهای خودتان آگاهی بیشتری داشته باشید و بتوانید عملکرد بهتری را تجربه کنید.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۶۸۵۷۴۱
منم دلم میخواد بروز بدم ولی لبخندی که رو لبامه موقعیتو از بین میبره…شما فرض کن ینفر با لبخندو خنده ازت گله کنه..یا بنظرت دیوونه میاد یا فکر میکنی داره بهت توهین میکنه…ولی با اینحال امتحانش کردم و در عوض همراه همون لبخند درحالی که داشتم ناراحتیمو بیان میکردم گریم گرفتو اشکام جلوی طرف مقابل ریخت…اصلا حالت پرخاشگرانه ای ندارم.. به غرورم بر میخوره که گریه کردم اونم با خنده…بازم تکرار کردم ولی باز در همون حال با لبخند گریم گرفت…نمیتونم خودمو کنترل کنم وقتی در قالب کلمات بدی ای که طرف مقابل بهم کرده رو میگم ناراحتیم صد برابر میشه…در عین حال لبخند مزاحممو حفظ میکنم…تازه اونی که سرش امتحان کردم مادرم بوده که حاضر شدم گریمو ببینه وگرنه هرگز نمیذارم دیگران اشکمو ببینن..درعوض اکثر موارد وقتی مشکلمو با اون حال بیان کردم متوجه شدم که من اشتباه برداشت کردم و مادرم برام توضیح دادو اصلا جوری رفتار نکرد که انگار خنده و گریه ی من عجیبه و بعدش حس خیلی خوبی داشتمو از شر فکرو خیال راجب اون موضوعات راحت میشدمو دلم سبک میشد…
در این مسیر همانطور که اشاره کردم نیاز به مراجعه حضوری می باشد چون دیدگاه و احساسات شما با آنچه به نمایش می گذارید یکسان نمی باشد و این مسیر می تواند باعث برداشت اشتباه دیگران باشد و باعث شود شما بدون بیان توقعات و نشان دادن احساسات خودتان توقعاتی داشته باشید که از نظر فرد مقابل درک نشده است