با سلام

من و همسرم سال92 باهم ازدواج کردیم. خانمم ازدواج دومش بود و تقریبا بلافاصله بعد از طلاق رابطه ما شروع شد. به دلیل همکار بودن یک نفر مجبور بود با شرکت تسویه حساب کند که خانم من این کار رو کرد. چون کارمند و فوق دیپلم بود و من مهندس و وضعیت من توی اون شرکت بهتر بود.بعد از تسویه حساب با اصرار من و تلاش خودش به دانشگاه رفت لیسانس گرفت و در رشته خودش مشغول بکار شد. به دلیل اختلافات مالی،توجه بیش از حد به خانواده اش و کمک های دایم مالی به خانواده اش با اینکه قبل از ازدواج پول قرض دادم بهش که برای خرید خانه به پدرش کمک کنه و کل جهاز رو هم من تهیه کردم.، کارمون به مشاور خانواده کشید. از طرفی من قبلا در دوران مجردی رابطه با جنس مخالف نداشتم و خودارضایی میکردم و به خانمم هم گفته بودم ولی از نظر رابطه معمولا هفته ای یک بار یا دوهفته یک بار با هم رابطه داشتیم.ما این خودارضایی دربعد از ازدواج هم پنهانی ادامه یافت.که ظاهراخانم من چند بار به قضیه شک کرده بود. ولی کلا بخاطر هات بودن خانم من هیچ وقت ننشستیم رک راجع بهش مفصل صحبت کنیم و همسر من هم از دکتر زنان برای کاهش میل جنسی دارو دریافت میکرد . به هر حال با مشکل وابستگی بیمارگونه خانمم به خانواده و کمکهای مالی ریز ریز که من در جریان و مخالف بودن و مشکلات جنسی پیش مشاور رفتیم. در جلسات مشاوره تک نفره من بزرگترین مشکلم رو همین مساله ذکر کردم و با صحبتهای مشاور برای خانم من مشخص شد که رابطه با خانواده ش بیمارگونه و بواسطه ورشکستکی پدر در زمان بچگی خانمم بوده که ظاهرا به یک یا دوسال جلسات مشاوره وروانکاوی در صورت قبول ایشان نیاز داشت اما در جلسات تکنفره خامم من با مساله روابط جنسی و عدم ارضای عاطفی و… هم مطرح گردیده و با توجه به خصوصیات اخلاقی من که خجالتی، درون گرا و… هستم ظاهرا مشاور به خانم من گفته که این ها عوارض خودارضایی و … هست واینکه ما چند ماهه مشکل داریم و رابطه نداشتیم غیابی نتیجه گرفته بودن که تواین مدت هم من پیوسته این کار رو میکردم. صحبتهایی هم که در جلسات دونفره مطرح شد بحث ارضای عاطفی و احساسی همسرم از طرف من و مسایل خانواده ش بود که من به شرط قبول و ادامه مشاوره در خصوص رابطه با خانواده اش مساله رو پذیرفتم. اما خانمم بعد از جلسات خصوصی مشاوره بنای ناسازگاری گذاشته بود. مشاور هم بخاطر مشکلات من به ایشان گفته بود که باید تحت درمان قرار بگیرم. ولی ظاهرا چون نتیجه گرفته بود که من در جلسات خیلی قد و عصبی رفتار میکنم. اصلا این مساله رو به من نگفت که مساله خود ارضایی من باید درمان بشه و دونفر بخاطر مشکلاتتان تحت درمان قرار بگیرید و حق من بود که قبل از حکم دادن به خانمم مساله نیاز به درمان رو هم به من بگه که نگفت و الان خانمم میگه بهت غیر مستقیم گته و تو نفهمیدی منظورش رو! در صورتی که مشاورنباید با کنایه و غیر مستقیم صحبت کنه! الان که در آستانه طلاق هستیم و این مساله از طرف همسر من بیان شد من بطور کامل پذیرفتم و برای درمان فرصت خواستم اما قبول نکرد. فقط یک سوال داشتم اینکه خود ارضایی من به سمت خیانت جنسی کشیده نشده و کلا اختلالات جنسی من در همین حد بوده و به سمت فتیش و … کشیده نشده بود و کاملا هم برای درمان اعلام آمادگی کرده بودم، آیا مسایل دیگر بین ما مثل مشکل خانمم که کلا انکار میکرد رابطه بیمارگونه با خانواده ش داره و مساله رو یک مساله شخصی میدونست هم مزید بر علت بوده که بقول معروف گرو کشی یا تلافی کنه؟ یا اینکه بهر حال نحوه برخورد هر فرد و هضم یا عدم هضم موضوع کلید اصلی هست. ضمن اینکه کار من با پدر خانمم چند بار به درگیری کلامی و طرح این مساله که من از کمکهای خانمم کاملا بااطلاعم کشیده شد و بقول معروف پدر خانمم خط قرمز خانمم بود.