سلام.10ساله با دختری که دوستش داشتم ازدواج کردم.اینکه تابه هم رسیدیم چقدر سختی کشیدیم بماند.2سال بعداز ازدواج تو سخت ترین روزهای زندگیمون (ازنظرمالی )فهمیدم با1 پسر رابطه داره.البته فقط درحدتلفن و چت بود.مادرخانمم چندسال قبل از ازدواجمون شوهرش که ورشکست شده بود وبا 2تا دختر ول کرد ورفت که یکیشون زن من بود.موقعی که من فهمیدم اونا چون خونه نداشتن پیش مادربزرگش زندگی میکردن .پدر زنم که همش سرکارم بود وخواهر دیگش هم کوچک بود .تا فهمیدم دیوونه شدم بردمش خونه مادربزرگش. اما جز پدرش به کسی چیزی نگفتم کاری نداریم که باباش اومد و دلم براش سوخت و بخشیدمش.اما دیگه اون آدم سابق نبودم تا چند ماه فقط گریه میکردم.معتاد شدم . فهمید . ترک کردم .خدا 1 دختر بهمون داد .رفتم سر 1 کار خوب .خونه خریدم.ماشین خریدم.همه چی در اختیارش گذاشتم .الان چند روزه فهمیدم با شوهر خواهرم رابطه داشته .البته فقط در حد تلفن و پیام .دارم میمیرم .فقط نگران دخترم هستم خیلی به مادرش وابستس.نمیدونم چکار کنم به همه چیز شک دارم . این چند روز چند بار خاستم خودمو بکشم ولی نتونستم تورو خدا کمکم کنین