یکسال دوست بودیم یکسالم نامزد خیلی همدیگه رو دوسداشتیم و واس رسیدن بهم تلاش کردیم چهارماهه که عروسی کردیم چنروز پیش متوجه خیانتش شدم اعتراف کرد گف حدود یکماهه،ولی فقط هوس و وسوسه بود اونم بخاطر اینکه از خدا خیلی دور شده بودم و ب نماز اینا توجهی نداشتم ولی الان با فهمیدن تو سرم ب سنگ خورد،،،توبه کرد پیش من و قسم خورد دیگه تکرار نمیشه و نمازاشو میخونه،اونیم که باهاش حرف میزده اون زنه خودش به همسرم پیام داده بوده و این حرفا،دیگه نمیدونم چیبگم فقط خیلی مظطربم ذهنم آشوبه همش فکر میکنم باز تکرار میکنه دیگه افکارم داغون شده فک میکنم درس نشناخته بودمش،ولی از اول رابطمون تاالان واسم کم نذاشته هرچی خاستم تهیه کرده هرکاری واسم کرده بخاطرم قید خیلیارو زده خلاصه هرکاری واسم میکنه،وقتیم فهمید ک من فهمیدم بهم خیانت کرده دوسه روز بامن گریه میکرد همش التماسم میکرد ک بخدا شیطون گولم زده وگرنه میدونی من اهل این کارا نیستم و…دیگه نمیدونم چیبگم فقط التماس میکنم کمکم کنید