درخواست مشاوره فوری
با سلام و سپاس فراوان از زحمات شما.
من دختری هستم 24 ساله که تازگی ها به این فکر میکنم که چقدر زندگی بی ارزش است و چرا زندگی میکنیم در حالی که باید بمیریم.راستش را بخواهید اعتقاد معنوی ندارم.برای خودم خدایی یا جهان دیگری ندارم.مدام از لحظه ی مرگ میترسم.میدانم مرگ دردناک است.میدانم که هیچ چیز همیشگی نیست که بتوان به آن وابسته شد.حتی گاهی فکر میکنم حیوان بیاورم و به او وابسته شوم اما میترسم حیوان هم بمیرد.راستش از انسان ها دل خوشی ندارم.آزار،خوار شدن،نادیده گرفته شدن،از پشت خنجر خوردن و بی ارزش شدن،در زندگی من زیاد پیش آمد.من زیاد به خودکشی فکر میکنم.چون تصور این که در سن پیری بیماری بکشم و بمیرم برایم سخت است.درضمن این جهان و زندگی کردن را پوچ میدانم.با خودم میگویم زندگی کنیم که چه بشود؟که بمیریم؟اصلا هدفی برای زندگی قائل نیستم.همچنین اعتقاد معنوی هم ندارم.نمیدانم چکار کنم.چه به خودم بگویم که بتوانم زنده بودن را تحمل کنم.البته 2 سال پیش دچار یک شوک خیلی وحشتناک شدم که تا پای مرگ هم رفتم.اما نمردم.از آن موقع به بعد گاهی با خودم میگویم عه!نکند که من مرده ام یا اگر من می مردم چه میشد.پس چرا الان زنده ام.این شوک من را دچار این حالت ها کرد.در ضمن بعد از این ماجرا اصلا حمایت نشدم.خیلی نیازمند به کمک شما هستم.از زحماتتان بسیار ممنونم.
با سلام خدمت شما
این علائمی که نوشته اید احتمال افسردگی را برای شما معین می کند، بهتر است نزد مشاور رفته و کمک حرفه ای بگیرید در ضمن شما ننوشته اید که اتفاقی که افتاده و موجب شوک شما شده است چه بوده است؟ در هر حال از این ماجرا ۲ سال گذشته بهبود شما و برگشت شما به زندگی انتظار می رود. برای بررسی علائم و کمک حرفه ای می توانید از روانشناسان کانون مشاوران ایران یاری بگیرید ۸۸۴۲۲۴۹۵
سلام من دختری هستم ک وارد سن۲۶سالگی شدم.۳سال پیش شکست بدی خوردم منظور ازداواجهم ک به چندماه طول نکشید
هم اکنون فردی به زندگی من دوباره پا گذاشته ک منو او باهم آشنا شدیم ولی چطور با خانواده در میان بگذارم اخ ما اعتقادات مذهبی خاصی داریم من چندتا خواستگارداشتم ک اصلادلم پوچی راحس میکرد اما این فردحس خوبی دارم وکاملاتاحدودی میشناسمش وقبولش دارم ک میتواند مردزندگی من بشود
شمالطفا راهنمایم کنید
ممنون
از طریق فردی قابل اعتماد در فامیل موضوع رو بررسی کنید ولی بهتره مشاوره کنید و بدونید دنبال چی هستید تا دوباره دچار اشتباه نشید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر قیطریه:
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
دفتر شریعتی:
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
سلام من وهمسرم ۲ساله که عقدبودیم واردیبهشت امسال ازدواج کردیم مشکل بزرگی که من دارم اینه که مادر شوهرم همیشه درهمه ی موضوعات زندگی مادخالت میکنه این موضوع بارهاوباها باعث جدل بین من و همسرم شده ب طوریکه گاهی احساس میکنم نسبت به همسرم دلم سردشده مادرشوهرمن دراین مدت هیچ وقت احترامی برای من قایل نشدن وهمیشه اگرچیزی ناراحتش کنه اگردور باشم به همسرم میگه ک همسرم ب من بگه و اگرنزدیک باشیم مستقیما به خودم میگه این موضوع باعث تنفر من از مادر شوهرم شده من از همسرم خواستم ک مدتی از من نخواد که خونه ی مامانش بیام و به نوعی بهشون بفهمونه که من خیلی ناراحتم وراه حلی واسه مشکلم پیدا کنه اما همسر من به من میگه من ناراحت باشم مشکلی نداره چون چیزی که زیاده زنه اما مامانش هرجوری دوس داره رفتار کنه مشکلی نیست ومن باید خودموبارفتارمامانش وفق بدم خواهش میکنم ی را ه حل واسم بزارید همسرم راضی به اومدن پیش مشاوره هم نمیشه.
باتشکر
حفظ حریم
حریمها را حفظ کنید. برای این کار بهتر است میزان رفت و آمد به خانه پدری همسرتان و میزان ارتباطات کلامی را که باید داشته باشید، مشخص کنید. این گونه به نظر میرسد که زندگی شما در کنار مادر شوهرتان مانند یک آکواریوم تمام شیشهای است؛ به گونهای که وی میتواند هر حرفی بین شما و همسرتان را بشنود و هر گونه میخواهد ایراد بگیرد؛ در نتیجه بهتر است در کمال احترام و رعایت حرمتها، میزان و سطح رفت و آمد خود را کنترل کنید. برای مثال شرایطی ایجاد نکنید که مادر همسرتان بتواند در خلوت و دور از چشم همسرتان، حرفهایی به شما بزند که موجب ناراحتیتان شود.
جایگزین بیان حرفهای مادرشوهر به همسر
به جای مطرح کردن حرفهای مادرشوهرتان به همسرتان، پیشنهاد میکنم که خودتان بیاموزید چگونه مودبانه و در کمال احترام پاسخ وی را بدهید تا موارد اختلاف به همسرتان منتقل نشود. در واقع باید همسرتان را در این موضوع دخالت ندهید تا بازی جدیدی در زندگی شما شروع نشود.
ما در ارتباط با اطرافیان به سه سبک رفتاری برخورد میکنیم:
۱ – سبک پرخاشگرانه :
در این سبک همواره به دنبال مقصر هستیم و انگشت اشاره ما به سمت اطراف است تا یک مقصر بیابیم. با احساسات خود آشنا نیستیم و مدام در کلمات خود از متلک استفاده میکنیم و لحنمان تند است: «تو این کار را کردی»، «این طوری گفتی» و…
۲ – سبک منفعلانه :
فرد منفعل در مقابل دیگران بیشترین پاسخش سکوت، لبخند یا تایید است؛ اما بعد ناراحت میشود، بدگویی میکند و از دیگران میخواهد که از او حمایت کنند. نگاه چشمی ندارد، همیشه عصبانیتهای پنهانی دارد که با مدلهای بیمار گونه نشان میدهد.
۳ – سبک قاطعانه :
چنین فردی کاملاً به حسهای خود آگاه است. در عین اینکه به دیگران و خودش بیاحترامی نمیکند و خودش هم با کلام و رفتارش وارد حریم کسی نمیشود اما میتواند ناراحتیهای خود را مطرح کند و به راحتی نه بگوید.
از شما میخواهم با یک مشاور صحبت کنید و برای آموختن رفتار قاطعانه بیشتر تلاش کنید تا وقتی مادرشوهرتان با حرفهایش باعث ناراحتی شما میشود یا به حریم خصوصیتان ورود میکند، به جای اینکه پشت همسرتان پنهان شوید و بخواهید او از شما دفاع کند، خودتان با رعایت احترام و جایگاه وی بهترین پاسخ را بدهید و اگر به همسرتان میگویید نیز حالت شکایت نداشته باشد و از او رفتار دفاعی نخواهید، چراکه هر گونه دفاع همسرتان از شما در مقابل مادر خود، رابطهتان را خرابتر میکند.
سلام
ميشه من را هم راهنمايي كنيد
ديروز ٢٦سالم تموم شد كارشناس ارشد هستم و هفت ماهه كه عقد كردم همسرم پسر مهربون و پاكي هست همينطور خانواده ارومي داره،ولي شديدا احساس ناكامي دارم،از درسم و شغلي كه هر كاري ميكنم پيدا نميشه،من دختر برانرژي و شادي بودم طوري كه هميشه دوستام دورم بودن و همه أز انرژي و مثبت انديشي من خوششون ميومد و تعريف ميكردن،ولي الان هركاري ميكنم نميشه
از توي خونه موندن متنفرم ولي حوصله بيرون رفتن ندارم،عاشق درسم بودم ولي الان دريغ از ي خط كه بخونم،وقتي با دوستام خودمو مقايسه ميكنم ازشون و از خودم بدم مياد و متنفر ميشم،وقتي همسرم رو با همسر كسي مقايسه ميكنم و كمبودهاي گاها مالي را ميبينم ميگم شايد در انتخابم عجله كردم از بچگي علاقه ي طرفه اي داشتم ب كسي كه هيچ وقت نخواستم كسي بفهمه و توي دل خودم بود فقط وقتي فهميدم نامزد كرده بي دليل ناراحت شدم و اضطراب اينكه همسرش چه مزيتي نسبت به من داشته باشه همه أفكار پوچچ هستن كه نميتونم كنترلشون كنم،و خيلي مسائل ريز و درشتي كه به نظرم بي ارزشن ولي نميتونم كنترلشون كنم توروخدا كمكم كنيد از اين رخوا در بيام و به زندگيم برسم
ميشه جواب را به ايميلم بفرستيد لطفا
پس وقتی ایشون با معیارهای شما هماهنگ نبوده نباید وارد این رابطه میشدید
بهتره بیشتر از این با سرنوشت خودتون و دیگران بازی نکنید و با مشورتی که با مشاوری مجرب دارید خودتون رو از این سرگردانی بیرون بیارید
سلام.هیچ کس حرفهای من گوش نمیده حتی زنم خانواده ام وقتی
حرفی را میزنم داستان جدیدی شروع پیشه و بین منو همسرم
بهم میخوره خواهش میکنم کمکم کنید.
در این مورد حتما” با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸
سلام دختری ۲۴ساله هستم دانشجوارشداز یه خانواده معمولی ک خیلی مذهبی نیستن و درشهرزندگی میکنم امابا پسری اشناشدم ک مذهبی هست و دریک روستا اطراف تهران زندگی میکنه و دانشجو دکترا درتهران.ایشون ازلحاظ اخلاقی و موقعیت تحصیلی و تدریس دانشگاه ها خوب هستن منتهی حجاب واسشون مهمه و عقاید مذهبی دارن وخب روستایی ک من خوشم نمیادواقعا نمیدونم باید چیکار کنم با اختلافات مذهبی و محل زندگی ک دارن ممنون میشم کمکم کنید
با سلام من ۳۰ سال سن دارم و ۵سال ازدواج کردم . یک پسر۲ساله دارم. من تو این ۵سال خیل اشتباهات زیادی مرتکب شدم و به شوهرم فشار اوردم. شورهرم نسبت به خانوادم حساسه و هرکاری میکنم رفتار منو با مادرم مقایسه میکنه و میگه مثل اونی و …. خیلی شوهرمو دوست دارم اما نسبت بهم سرد شده چیکار باید بکنم توروخدا کمکم کنید هرچیم ازش معذرتخواهی میکنم بیفایدست
خب جواب خودتون رو در خط اول دادید … اشتباهاتی که تا به امروز انجام دادید رو ترک کنید و سعی کنید اعتمادشو بدست بیارید
به همین خاطر با محبت کردن و وارد نشدن به حریم حساسیتهای ایشون مشکلو حل کنید
سلام من واقعا نیاز به کمک دارم من و نامزدم با هم همکلاسی بودیم و بعد از چند ماه اشنایی عقد کردیم و بعد ازدواج روز عقدمون همه ی خانواده ی همسرم گریه می کردن حتی خود همسرم هم گریه می کرد برام عحیب بود که چرا این کارو میکنن اما اهمیت ندادم همه ی دوستام منو مسخره میکردن که جحوری حاضر شدم با همجین خانواده ای وصلت کنم وضعیت خانوادگی خوبی داشتم و خواستگار های زیادی هم داشتم اما با تمام وجودم همسرم را دوست داشتم عقد ما گذشت و خانواده ی همسرم از من متنفر بودن هیچوقت حتی روز جشن به من هیچ هدیه ای ندادن که البته برام مهم نبود جون هر چی میخواستم خودم داشتم هر چقدر که می گذشت خانواده ی شوهرم بیشتر اذیتم می کردند به خصوص پدر شوهرم که همیشه جلوی همه کوجیکم می کرد تا جایی که یه بار بهم گفت بشین باهات حرف دارم و هر جی می تونست بهم ناسزا گفت شوهرم همونجا نشسته بود و هیجی نمی گفت و مادر شوهرم هم داشت میدید و هیجی نمی گفت اینم بگم که شوهرم اهل شهری هست که ۶۰۰ کیلومتر از ما دوره بعد از اوت اتفاق دیگه به دیدن خانواده ی شوهرم نمیرم البته به خانوادم هیجی نگفتم جون میترسم …. بعد از همه ی اینا الان جند وقته که شوهرم با کوجکترین حرف من حسابی منو میزنه تمام بدنم کبوده الان سه ساله که با همیم اما حتی یه بارم رابطه جنسی نداشتیم و من هنوز باکره هستم از ابروی خانوادم میترسم وگرنه جدا میشدم جریت ایکه به کسی بگم را ندارم باید چیکار کنم خیلی درمانده شدم ….
برای شمایی که قبول کردید و این زندگی رو پذیرفتید بهترین توصیه مشاوره است
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
سلام من پسری ۲۸ساله هستم و حدود ۷سال بادختری دوست بود و قصد ازدواج داشتیم و عمیقا عاشق همدیگه ایم اما به دلایلی ازدواج ماغیرممکن و محاله من میخوام الان جدا بشم با اینکه سخته اما منطقی میتونم با این قضیه کنار بیام اما اون دختر انقدر واسته و دلبسته ی من هست که جرات نمیکنم قضیه جدایی رو مطرح کنم چون میدونم ممکنه دست به خودکشی بزنه ،من باید چیکار کنم که از من دلسرد بشه و بتونه راحت فراموشم کنه و به زندگیش برسه ،،ممنون میشم راهنماییم کنید
بهتره در این مورد مشاوره ای حضوری انجام بدید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
پدرم به ماددم خیانت میکنه اینو وفتی ۸سالم بودفهمیدم اماتاالان که۲۰سالمه نگفتم مادرم یه روز گفت اگه چیزی میدونی بهم نمیگی داری بهم خیانت میکنی دارم میمیرم دارم روانی میشم میمیرم یکی کمکم کنه من چیگارکنم لطفابهم ایمیل دوست را اینجابهم کمک کنید دارم میمیرم کممممممممممممممممممممک
احساس آرامش، امنیت، سلامت اخلاقی، احساس رضایت از زندگی خانوادگی و شادمانی، از حقوق اصلی و اولیه هر فرزندی در خانواده است.
هر خانواده یک حالت یا وضعیت منحصر به فرد دارد که ما آن را “فضای خانوادگی” می نامیم. بزرگسالان هر خانواده هم برای خود دارای ارزشهایی هستند. ترکیب فضای خانواده و ارزشها پیامی به فرزند منتقل می کند و آن اینکه چه چیزی در خانواده مهم است. این والدین هستند که دیدگاه فرزندان را در مورد اینکه چه چیزهایی مهم باشند، شکل می دهند. مثلا در یک خانواده امانت داری و درست کاری مهم است، زیرا خود والدین چنین ویژگی دارند و آن را می پسندند و آنها را به فرزندشان نیز منتقل می کنند.بعضی از ارزشها هم بیان نمی شوند ولی برای فرزندان ملموس هستند(مثل عشق، تعهد، وفاداری و ..)
مثلا یک فرزند می بیند که والدینش در هنگام بروز مشکلات صحبت می کنند بنابراین یاد میگیرد که به همکاری و برخورد منطقی با مسایل اهمیت دهد. فرزند دیگر می بیند که والدینش درمورد مسایل جر و بحث می کنند و از سازش کردن اجتناب می کنند پس می آموزد از راههای غیر منطقی مثل دعوا کردن، بی وفایی و .. نیز می توان مشکل را رفع کرد.
اما در اینجا یک تبصره مهم وجود دارد. درست است که برخی از خانواده ها ارزشهای اخلاقی شایسته ای را به فرزندان منتقل نمی کنند اما واقعیت این است که فرزندان راه خودشان را می روند. یعنی فرزندان درباره چگونگی برخورد با هر یک از ارزشهای خانوادگی، خودشان تصمیم می گیرندو ممکن است فرزندی یک ارزش را بپذیرد و فرزندی دیگر آن را اصلا مورد توجه قرار ندهد. به هر حال هر کس خودش تصمیم می گیرد که چه چیزخانواده برای او مهم است.
مخلص کلام اینکه اگر می بینید وفاداری در خانه شما پایمال شده است پس شما به عنوان فرزند خانواده، تصمیم بگیرید این ضد ارزش را نیاموزید و با آن مقابله کنید.
ضمن اینکه همیشه به خاطر داشته باشید که یکی از خصوصی ترین و محرمانه ترین روابط، رابطه زن و شوهری است که هیچکس نباید در آن دخالت داشته باشد مگر با اجازه خود زوجین.
لذا شما فرزندان گرامی که از روی تجسس و یا بدون اراده متوجه بی وفایی یکی از والدین خود شده اید ضرورت دارد که از کنار این مساله بگذرید.
به ترتیب زندگی والدین خود دست نزنید و به طور مستقیم والد دیگر را متوجه این امر ننمایید. در اکثریت غریب به اتفاق خیانتها وبی وفایی ها هر دو طرف متوجه اتفاق روی داده هستند اما بنا به برخی از مصلحتهای درست یا نادرست، برخورد جدی با آن نمی کنند لذا شما هم بهتر است در روابط خصوصی والدین خود تجسس نکنید.
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸
باسلام
من دوسال هست که ازدواج کردم و طبقه پایین خونه پدرم زندگی میکنم حدود یک سالی میشه که خانمم گیر داده که نمیتونم اینجا زندگی کنم و باید خونه جدا بگیری الانم جمع کرده رفته خونه پدرش و میگه تا خونه نگیری بر نمیگردم حتی میگه طلاقم رو بده این رو هم بگم که اصلا رفت و امادی با خانواده من نداره فقط در حد یک سلام و احوال پرسی! تیک عصبی بهش دست داده ! از طرفی هم من دوستش دارم و هم خانواده ام رو دوست دارم و نمیخوام ناراحت بشن و بگن که به خاطر زنت ما رو ول کردی تو دوراهی گیر کردم لطفا راهنمایی کنید
در این مرحله باید بین دوست داشتن خودتون مرزهایی رو قرار بدید … به هر حال این مشکل رو باید بتونید با گفتگو و بهره بردن از بزرگان فامیل حل و فصل کنید
باید فردی باشه که در مورد هزینه بالای کرایه ها با ایشون صحبت کنه ولی متاسفانه افراد تا تجربه رو خودشون بدست نیارن نمیتونن تصمیم گیری کنن
چه چور مرزی؟
به نظر شما باید چیکار کرد
گذشته از خرج و مخارج چطور میتون جدا شم از خونه پدر و مادرم که اونها ناراحت نشن و این که خانمم احساس نکنه که تونسته باج بگیره از من؟
سلام من زهره هستم لطفا راهنماییم کنید
الان حدود ۱۰ ماه است با پسر عمه خود ازدواج کرده ام ولی اصلا دوستش ندارم ولی دوستش داشتم ولی…. اکنون پدرم با شوهر خاله اش مشکل پیدا کرده و او مدام از من می خواهد که با خاله اش رفت و آمد کنم چه کنم؟؟؟؟
دوست عزیز شما ازدواج کردید و زندگی مشترک تشکیل دادید پس باید تابع این زندگی مشترک باشید …
دوست عزیز شما باید تابع زندگی خود باشد در هر حال زندگی مشکلات خود رادارد
سلام من دختری هستم ۱۹ساله باکلی علاقه وارزوداشتم برم دانشگاه اما خانوادم موافقت نکردن تصمیم گرفتم برم سر کار اجازه ندادن گفتم برم کلاس ارایشگری مخالفت کردند.گفتم برم نیروی انتظامی نذاشتن .خانوادم دارن جلوی پیشرفتمو میگیرن به نظر شما چیکار کنم؟
چرا اینقدر با شما مخالفت میکنن ؟ باید دلیلی داشته باشه ؟
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر شریعتی:
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵ خط ویژه
سلام من ۲۳ سالمه حدود یک ماهه که نامزد کردم … با پسری که قبلا باهاش دوست بودم . البته شرط ازدواجم باهاش رضایت خانوادم بود .. نامزدم وقتی سنش ۱۷ سآلش بود پدر و مادرش طلاق گرفتن که از اون سن خرج خانوادش به عهده نامزدم هست … نامزدم الان ۲۸ سالشه .. ایشون وابستگی زیادی به مادر و برادرش داره حتی نصف دارایی هایی که داره به نام برادرش میکنه با اینکه برادرش بیکاره و ۲۷ سالشه و خرجش رو نامزدم میده … مادر شوهرمم زیادی دخالت میکنه و واسم متلک میندازه .. حتی مواقعی که منو نامزدم بحثمون شده مادر شوهرم دخالت میکنه و باهام تماس میگیره .موندم چیکار کنم
خب دوره نامزدی رو برای شناخت و انتخاب کردن گذاشتن پس بهتره تا در این دوران هستید مشاوره و مشورت کنید تا بتونید همراه مناسبی رو انتخاب کرده باشید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر قیطریه:
۰۲۱-۲۲۶۸۹۵۵۸ خط ویژه
سلام دختری۱۷ ساله هستم .پدر سختگیری دارم .از سختگیری و زورگوییای بابام خسته شدم . پارسال یه اشتباه مرتکب شدم و بخاطر اون سختگیریاش بیشتر شد . من سال دیگه کنکور دارم و میدونم که سرنوشتم امسال رقم میخوره .اما یکم افسرده ام و همینطور بشدت بی انگیزه و بی اراده .برای برنامه ی تابستونم پیش مشاور رفتم اما به برنامم عمل نکردم …همیشه با بقیه مقایسه میشم .وقتی به اطرافیانم نگاه میکنم ،مخصوصا اونایی که از من پایین تر بودن احساس میکنم خیلی ضعیفمو ارزشمو از دست دادم .احساس میکنم یه بی لیاقتم …بعضی وقتا خودمم نمیدونم چمه بیخودی گریه میکنم …قبلا آزاد بودم و دوستای زیادی داشتم .اما الان احساس میکنم تنهام و برای کسی مهم نیستم.خیلیم محدود شدم تاحدی که اگه بخوام برم سوپرمارکت سر کوچه بابامم باید باهام بیاد.آبروم پیش هم کلاسیام رفته چون با اینکه مدرسم با خونمون زیاد فاصله نداره ولی همیشه بابام میاد دنبالم .من اجازه ندارم بدون مامانم برم خونه ی دوستام .اجازه ندارم با دوستام برم بیرون …بابام فک میکنه خونه ی ما پادگان نظامیه و هرچی میگه ما باید بگیم چشم .دیگه خسته شدم …چن تا از دوستام در حقم بدی کردن اما من ازشون گذشتم.در کل حالم بده .تنها راه فرارم از خونواده و محیطی که افسرده ام کرده اینه که یه دانشگاه ملی قبول بشم تا بابام بهم اجازه بده برم دانشگاه .میخوام از جایی که هستم دور باشم ،امافکر و خیال گذشته و اشتباهاتم و دوستای نامردم ،همینطور سختگیریای بابام اجازه نمیده تمرکز داشته باشم .من باید درس بخونم تا از این فلاکت راحت شم .من نمیتونم به مشاورم مراجعه کنم و ازش کمک بخوام چون پدرم اجازه نمیده .توروخدا کمک کنید
به هر حال بدست اوردن دوباره اعتماد پدرتون سخته ولی میتونید بدستش بیارید … متاسفانه شما کاری کردید که پذیرشش برای خانواده سخت بوده و برای همین درس خوندن هم بدون برنامه ریزی پیش میرید و جز به سرگردانی خودتون به نتیجعه ای نخواهید رسید … پس اول هدفتون رو مشخص کنید و رفتارتون رو تغییر بدید
اگر رفتار و روشی رو که تا امروز داشتید رو ادامه بدید همنی نتیجه امروزو دریافت خواهید کرد
پس هدفتون رو مشخص کنید و برای رسیدن به اون برنامه ریزی کنید
سلام دختر۱۹ساله تک فرزندم دانشجوی کارشناسی روانشناسی چن سال پیش باساخت ویلایی درشمال منوپسرهمسایمون عاشق هم شدیم وبرخلاف اسرارایشون باوجوددوس داشتنش چون میدونستم خانوادم مخالفت میکنن قبول نمی کردم تا اینکه دیگ نتونستم مقاومت کنم الان یک ساله ک باهم هستیم و فقط سالی ۳بارک میرم شمال ایشونو یواشکی خونه خواهرش میبینم الان ایشون دارن میرن سربازی تا زود تر بیان برای خواستگاری کل خانوادشونم اطلاع دارن ک بامن هستنو موافق این ازدواجن ولی خانواده من میدونم ک مخالفن ایشون دانشگاهو ول کردن و دیپلم دارن چون عقیده دارن وقتی کارنیست چرا درس بخونم الان کار میکنم پول جمع میکنم واس ازدواجمون ایشون روی ماشین سنگین کار میکنن توی شرکت پدرشون ویک سال از من کوچیکترن و تک پسر هستن درصورتی ک تحصیلات برای خانواده من خیلی مهمه واینکه ایشون کارش مال پدرشه و همچنین خونش واسه زندگی مال پدرشه و خانواده من میدونم ک مخالفن و روز ب روز بیشتر اسرارمیگنه ک ب خانوادت بگو لطفا کمکم کنید
پس وقتی میدونید خانواده با ازدواج شما مخالفت خواهد کرد مسیر خودتون رو از ایشون جدا کنید و در بیان حرفتون بسیار قاطع باشید تا ایشون بخاطر تفکراتش امیدی به این رابطه نبنده
در این مورد بهتره با فردی قابل اعتماد در خانواده مشورت کنید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
خیلی ممنون از راهنماییتون ولی خب من ایشونوخیلی دوس دارم و شرایطشو میپذیرم و به هر قیمتی من ایشونو میخوام و همچین ادمی هم نیستم و نمیتونم کسیو ک دوس دارم بعد این همه مدت بهش ضربه بزنمو ولش کنم متاسفانه فرد مورد اعتماد ندارم ک باهاش حرف بزنم
سلام لطفا کمکم کنید بامشاورهای دیگه صحبت کردم ولی کمکی بهم نکردن/من نسبت به شوهرم خیلی حساس هستم این منو خیلی عذاب میده/مثلا وفتی بیرون میریم همش حواسم لهش هست ببینم به دخترای دیگه نگاه میکنه یانه/یا مثلا از الان اضطراب دارم برای مسافرت عیدمون که میخوایم بریم شمال و اونجا خیلی وضع بده/استرس دادم که نکنه وقتی سرکار میره همکاراش فیلمای سوپر نشونش بدن یا نکنه وقتی تو خونه هست تو سایتای بدی بره یا فیلمای سکس ببینه من خیلی ناراحتم شوهرمو زیادی دوست دارم میترسم ازدستش بدم و هم اینکه نمیخوام با نگاه کردن فیلما ی سکس تو دلش بگه مثلا چه بدن سفیدی داره دختره یا…خیلی اذیت میشم همش فکرمیکنم وقتی فیلم یا عکس یا دخترای خیابون رو ببینه فکرکنه خوشکلترن سفید ترن و هر ویژگی دیگه..اتفاقا شوهرم خیلی دوستم داره و منم مطمئنم ازش ولی این فکرا راحتم نمیذاره خواهشا سریع جواب بدید وقتی مثلا شوهرم تو روی خودم فیلمی بخواد ببینه من بغض میکنم اون پنهانی کاری انجام نمیده
حسادت نوعي خشم دروني است که مرتبه هايي از آن در همه افراد وجود دارد ولي ممکن است در بعضي کمتر و در برخي بيشتر ديده شود؛اما آنچه در ادبيات قديم ايرانيان يافت مي شود اين است که زنان حسودتر از مردان دانسته شده و حتي در روان شناسي امروز نيز برخي معتقدند که زنان در روابط بين فردي و در رابطه با جنس مخالف حساس تر، خودمحورتر و حسودتر از مردان هستند. حسادت مي تواند خود را در رقابتي پايدار و يا در کناره گيري از همه رقابتها آشکار سازد. بين مردان حسادت بيشتر جنبه رقابت دارد و رقابت آنها در مسايل خارج از مالکيت مشاهده مي شود. اما به نظر مي رسد که حسادت در زنان شکل ديگري به خود گرفته و آنها بيشتر نسبت به مقوله هايي به شدت تحريک مي شوند که تصور مي کنند تحت مالکيت آنهاست و يا مي خواهند با تلاش خود آن را تحت کنترل و مالکيت خود قرار دهند.
اشتباه نکنيد در اين مقاله سعي نداريم در مورد حسادت(در معناي عام) يعني آنچه با چشم و هم چشمي و رقابت بر سر تامين تجملات زندگي و .. است صحبت کنيم بلکه آن نوع حسادت در زنان را مي خواهيم بررسي کنيم که با مفهوم “حس تملک زنانه” مترادف است يعني همان احساسي که گاه زنان را بدان جهت سوق مي دهد که در مورد تمام روابط و مناسبات همسرشان حساس شده و حتي همسرشان را به خاطر ارتباط صميمانه با محارم خويش (مادر و خواهر و ..) مورد بازخواست قرار مي دهند. يعني به نوعي همسرشان را مختص خود مي خواهند و دوست ندارند او با هيچ زن ديگري در سطحي ترين روابط قرار گيرد. اين حس همان حسي است که عمدتا باعث ايجاد اختلاف و کشمکش بين عروسها و مادر شوهر ها و يا عروسها و خواهر شوهرها مي شود.
حسادت مي تواند خود را در رقابتي پايدار و يا در کناره گيري از همه رقابتها آشکار سازد. بين مردان حسادت بيشتر جنبه رقابت دارد و رقابت آنها در مسايل خارج از مالکيت مشاهده مي شود.
تصور کنيد مردي ازدواج کرده و در يک زمان واحد ميان محبت دو زن (مادر و همسر خود) قرار گرفته است. در اين ميان هر يک از دو طرف سعي دارند مرد مذکور را به سمت خود جذب کرده و حتي امکان دارد براي رسيدن به هدف خود از برخي ترفندها و راهکارهاي زنانه استفاده کنند. مسلما نتيجه چنين کشمکشي در معمولي ترين شرايط ايجاد درگيري ميان طرفين است.
البته اين يک نياز طبيعي است که هر زني همسرش را تنها براي خود بخواهد و در مورد روابط و مناسبات او با ساير زنان حساسيت نشان دهد اما گاه اين حس تملک از شکل طبيعي خود خارج شده و همان طور که گفتيم باعث ايجاد تنش و درگيري در زندگي مشترک مي گردد. اگر بخواهيم اين احساس را طوري توصيف کنيم که شما بتوانيد بهتر متوجه آن شويد بايد بگوييم که “حس تملک زنانه” تقريبا معادل با ” غيرت مردانه” است. يعني هر دو اين مفاهيم را مي توان هم رديف هم به شمار آورد به جز اينکه اين ويژگي ها، تحت تاثير شرايط جنسيتي فرد قرار مي گيرد.
اين نوع حسادت (يا همان حس تملک) وقتي از شکل طبيعي خود خارج مي شود، باعث مي گردد که زن بر روي روابط همسر خود حساس شده و نسبت به هر ارتباطي که با زنان ديگر دارد(اعم از سلام و احوال پرسي و يا صحبتهاي معمولي) واکنش شديد نشان دهد. در برخي از زنان اين ويژگي چنان شدت مي يابد که مسير نگاههاي همسرشان را در کوچه و خيابان دنبال مي کنند تا ببينند آيا او به زنان ديگر نظر مي افکند يا نه؟ و يا حتي برخي از مردان هنگام مراجعه به مشاور از اين مساله شکايت دارند که حتي جرات تماشاکردن فيلمها، سريالها و يا برنامه هايي را که زنان در آن حضور دارند را نمي کنند.
البته فراموش نکنيد که درست است که عده معدودي از زنان دچار اين مشکل بوده و زندگي را براي خود و همسرشان
مرد
سخت مي کنند اما برخي ديگر از زنان به واقع حق دارند تا اين نوع حساسيتها را در ارتباطات همسر خود نشان دهند . براي مثال اين دسته از زنان داراي همسراني هستند که :
– در روابط و صحبتهاي خود با زنان نامحرم يا غريبه بيش از حد گرم گرفته و به بذله گويي مي پردازند
– سابقه اي از بي وفايي نسبت به همسرشان را دارند
– در حضور همسرشان از زنان ديگر(چه از لحاظ ظاهر و چه از لحاظ نوع عملکرد و …) تعريف و تمجيد مي کنند
– مرز بين روابط شخصي و روابط کاري را نمي دانند يعني در منزل هم که هستند با همکاران خانم خود در تماس و يا در حال اس ام اس زدن هستند و بسياري از دلايل ديگر…
بنابراين با توجه به طبع حساس زنانه کاملا طبيعي است که يک زن نسبت به همسر خود و با مشاهده اين صحنه ها در روابط همسرش دچار وسواس شده و دايما سعي کند او را تحت کنترل خود قرار دهد.
در ادامه اين مقاله چند توصيه اجمالي براي مرداني داريم که رفتارها و روابط شان کاملا در چارچوب و مطابق با عرف و شرع است اما متاسفانه باز هم تحت کنترل دايم همسرشان هستند:
– با خودتان خلوت کنيد و بررسي نماييد که چرا همسرتان تا اين حد در مورد رفتارهاي شما حساس بوده و شما را کنترل مي کند؟ آيا شما شوهر خوبي براي همسرتان هستيد؟ آيا توجهي را که نيازمند آن است به وي ارايه مي دهيد؟ آيا رفتارهايتان با زنان ديگر در حد و حدود طبيعي خود است يا اينکه پا را از حد و مرز خود فراتر مي نهيد؟…
“حس تملک زنانه” تقريبا معادل با ” غيرت مردانه” است. يعني هر دو اين مفاهيم را مي توان هم رديف هم به شمار آورد به جز اينکه اين ويژگي ها، تحت تاثير شرايط جنسيتي فرد قرار مي گيرد.
– دقت کنيد و ببينيد چه زمانهايي شدت کنترل و حساسيت همسرتان نسبت به شما کاهش يا افزايش مي يابد؟ ببينيد در آن زمانها چه رفتاهايي را انجام داده ايد و از انجام چه رفتارهايي خودداري کرده ايد؟
با همسرتان صحبت کنيد و در مورد رفتار و عملکرد او به بحث بنشينيد. از او به خاطر رفتارش توضيح بخواهيد و در مقابل براي همسرتان توضيح دهيد که وقتي شما را مورد کنترل دايم قرار مي دهد، چه احساسي داريد . براي مثال اين گونه براي ايشان توضيح دهيد:
وقتي دايم تماسهاي تلفن همراه مرا چک مي کني احساس مي کنم که…(سپس احساس خود را کاملا براي همسرتان وصف کنيد)
موفقيت زناشويي
– از همسرتان دوستانه بخواهيد که رفتارش را مورد تجديد نظر و تغيير قرار دهد و خودش را به جاي شما بگذارد و ببيند آيا دوست دارد که دايما او را تحت نظارت دايم قرار داده و به وي اعتماد نداشته باشيد.
– به طور منظم به همسرتان ابراز علاقه کرده و به او بگوييد که ” تنها زن زندگي من تو هستي و تو را با تمام نقاط قوت و ضعفي که داري دوست دارم و …” به اين ترتيب هميشه به همسرتان اطمينان خاطر را هديه دهيد.
و توصيه آخر اينکه…
اگر ملاحظه مي کنيد رفتار همسرتان(بدون دلايل منطقي) ادامه دار شده و تلاش براي بهبود اين وضعيت تاثير مطلوبي نداشته ، مراجعه نزد مشاور خانواده را به شما و همسرتان توصيه مي کنيم. گاهي اوقات متخصصان ، متوجه جزيياتي مي شوند که شايد شما و همسرتان با ساعتها گفتگو و يا حتي مجادله نيز قادر به يافتن آن نباشيد.
سلام
من و همسرم بعد از حدودا یک سال که عقد بودیم ازدواج کردیم و الان شش ماه از ازدواجمون میگذره،همسرم فرزند آخر خانوادست و پدرش رو در بچگی از دست داده،با اینکه همسرم دوتا خواهر و پنج تا برادر بزرگتر از خودش داره اما به دلیل وابستگی مادرشوهرم به همسرم،من از اول نامزدی پیشنهاد دادم که ایشون همراه ما زندگی کنن،چون همسرم توانایی پرداخت اجاره دوتا منزل،یکی برای خودمون و دیگری برای مادرشون رو نداشت.
همسرم مرد فوق العاده خوب و مناسبی هستند و همینطور مادر همسرم خانم بسیار خوب و مهربانی هستند ، من فکر نمیکردم هیچ موقع با ایشون دچار مشکل بشم،به همین خاطر با اینکه مادر و پدرم ازم خواسته بودن که بازم روی تصمیمم فکر کنم،از این موضوع یعنی زندگی با مادرشوهرم استقبال کردم.
اما بعد از ازدواج متوجه شدم که ایشون بدون اینکه بخواد من رو ناراحت کنه،هیچ استقلال عملی به من نمیده،سعی میکنه تمام کارهای خونه رو انجام بده،غذا درست کنه،و خلاصه اینکه من توی این شش ماه اصلا طعم زندگی متاهلی و تشکیل خانواده رو نچشیدم،خودش مهمون دعوت میکنه،خودش پذیرایی میکنه،حتی وقتی من سعی میکنم که بهش کمک کنم،همش کار رو از دستم میگیره،با اینکه تمام آشناها از دست پخت من تعریف میکنن از هر غذایی یه ایرادی میگیره و بعضی وقتا هم میگه برای من درست نکن!طوری شده که واقعا ازش دلخورم و نمیتونم وجودش رو تحمل کنم،از طرفی هم نه دلم میاد و نه روم میشه که به همسرم بگم که میخوام از مادرشون جدا باشیم.
واقعا دیگه کلافه شدم،خیلی وقتا از دستش میرم توی اتاق و بیصدا گریه میکنم که ناراحت نشه! با همسرم که راجع به کاراش حرف میزنم من رو درک میکنه،دلجویی میکنه،میره و غیر مستقیم و از طرف خودش به مادرش میگه که بذار عروست خودش کارا رو انجام بده،حتی کمی هم مثلا از بیکار بودن من تو خونه پیش مادرش شکایت میکنه،اما ایشون میگه،نمیخوام عروسم خسته بشه!!! نمیخوام سربار باشم!!!! تا به حال دوبار خواستم تنهاشون بذارم،چون احساس میکنم بود و نبودم توی خونه هیچ فرقی نداره!
نمیدونم چیکار کنم،من قبل از ازدواج یه دانشجوی فعال و شاغل و از یه خانواده نسبتا سطح بالا بودم،و حالا نه تنها هیچ شغل و درسی ندارم،بلکه حتی نمیذارن کارهای خونه رو هم انجام بدم،کم کم حس میکنم دارم افسرده میشم!!!!
در این مورد حتما ” با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
حفظ حریم
حریمها را حفظ کنید. برای این کار بهتر است میزان رفت و آمد به خانه پدری همسرتان و میزان ارتباطات کلامی را که باید داشته باشید، مشخص کنید. این گونه به نظر میرسد که زندگی شما در کنار مادر شوهرتان مانند یک آکواریوم تمام شیشهای است؛ به گونهای که وی میتواند هر حرفی بین شما و همسرتان را بشنود و هر گونه میخواهد ایراد بگیرد؛ در نتیجه بهتر است در کمال احترام و رعایت حرمتها، میزان و سطح رفت و آمد خود را کنترل کنید. برای مثال شرایطی ایجاد نکنید که مادر همسرتان بتواند در خلوت و دور از چشم همسرتان، حرفهایی به شما بزند که موجب ناراحتیتان شود.
جایگزین بیان حرفهای مادرشوهر به همسر
به جای مطرح کردن حرفهای مادرشوهرتان به همسرتان، پیشنهاد میکنم که خودتان بیاموزید چگونه مودبانه و در کمال احترام پاسخ وی را بدهید تا موارد اختلاف به همسرتان منتقل نشود. در واقع باید همسرتان را در این موضوع دخالت ندهید تا بازی جدیدی در زندگی شما شروع نشود.
ما در ارتباط با اطرافیان به سه سبک رفتاری برخورد میکنیم:
۱ – سبک پرخاشگرانه :
در این سبک همواره به دنبال مقصر هستیم و انگشت اشاره ما به سمت اطراف است تا یک مقصر بیابیم. با احساسات خود آشنا نیستیم و مدام در کلمات خود از متلک استفاده میکنیم و لحنمان تند است: «تو این کار را کردی»، «این طوری گفتی» و…
۲ – سبک منفعلانه :
فرد منفعل در مقابل دیگران بیشترین پاسخش سکوت، لبخند یا تایید است؛ اما بعد ناراحت میشود، بدگویی میکند و از دیگران میخواهد که از او حمایت کنند. نگاه چشمی ندارد، همیشه عصبانیتهای پنهانی دارد که با مدلهای بیمار گونه نشان میدهد.
۳ – سبک قاطعانه :
چنین فردی کاملاً به حسهای خود آگاه است. در عین اینکه به دیگران و خودش بیاحترامی نمیکند و خودش هم با کلام و رفتارش وارد حریم کسی نمیشود اما میتواند ناراحتیهای خود را مطرح کند و به راحتی نه بگوید.
از شما میخواهم با یک مشاور صحبت کنید و برای آموختن رفتار قاطعانه بیشتر تلاش کنید تا وقتی مادرشوهرتان با حرفهایش باعث ناراحتی شما میشود یا به حریم خصوصیتان ورود میکند، به جای اینکه پشت همسرتان پنهان شوید و بخواهید او از شما دفاع کند، خودتان با رعایت احترام و جایگاه وی بهترین پاسخ را بدهید و اگر به همسرتان میگویید نیز حالت شکایت نداشته باشد و از او رفتار دفاعی نخواهید، چراکه هر گونه دفاع همسرتان از شما در مقابل مادر خود، رابطهتان را خرابتر میکند.
با سلام خدمت روان شناس محترم
مشکل اصلی رفتاری بنده زود عصبانی شدن نسبت به رفتار دیگران در برخورد با خودمه . اگر کسی رو دیدم بهم بی احترامی یا برخورد خشنی داشت بیشتر از اون فرد عصبانی میشم و صدام بالا میره . بدتر از اون اینکه وقتی عصبانی میشم جز صحبت کردن روشی دیگه رو برای تخلیه عصبانیت بلد نیستم . این امر باعث به وجود اومدن یک سری مشکلات و گاها دامن زدن به اون مسئله ی جزیی شده .گاها هم بعد از عصبانیت از عملم ناراحت میشم و بعد از اینکه آروم شدم از طرف نقابلم عذر خواهی کردم . از شما روان شناس محترم خواهش مندم منو راهنمایی کنید .
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
دفتر سعادت آباد:
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲ خط ویژه
احساساتي كه آدمي تجربه مي كند مثل شادي ، خشم و… رفتار را فعال و هدايت مي كنند. هيجان را هم عوامل دروني وهم عوامل بيروني مي توانند تحريك و راه اندازي كنند. هيجان نه تنها مضّر نيست ، بلكه لازمه زندگي است . زيرا نمي توانيم هيجان ها را از زندگي دور كنيم . تنها كاري كه مي توانيم انجام دهيم اين است كه يا از وقوع آنها بكاهيم ، يا ياد بگيريم كه چگونه با آنها سازگاري (مثل غم ) يا مقابله (مثل خشم ) داشته باشيم . همه ي ما عصبانيت را احساس كرده ايم و مي دانيم كه چيست. عصبانيت عموما” رفتار كاملا” طبيعي انسان هاست. اما زماني كه عصبانيت خارج از كنترل و ويرانگري باشد ، مي تواند مشكلاتي دركار ، ارتباطات اجتماعي و حتي در كل كيفيت زندگي به وجود آورد . ممكن است كار به جايي برسد كه شما احساس كنيد اسيرهيجان قدرتمندي هستيد كه نمي توانيد از آن اجتناب كنيد. هيجان عصبانيت مي تواند يك احساس آزار دهنده باشد يا يك عمل وحشيانه . هدف ما در اين بحث اين است كه به افراد كمك كنيم تا بتوانند عصبانيت را درك و آن را كنترل كنند.
ماهيت عصبانيت
عصبانيت يك حالت هيجاني است كه از لحاظ شدت مي تواند خفيف ، شديد يا ويرانگر باشد . همانند ديگر هيجانات . عصبانيت موجب تغييرات متعدد زيستي و فيزيولوژيكي مي شود ؛ مثل افزايش فشار خون ، ضربان قلب ، تنفس و همچنين افزايش ميزان توليد انرژي از آدرنالين و نورآدرنالين . برانگيختگي شديد فيزيولوژيكي مشخصه آن دسته از حالات هيجاني است كه جاندار را براي عمل – فراريا جنگ – آماده مي كنند.
عصبانيت مي تواند ناشي از عوامل دروني يا بيروني باشد. شما مي توانيد از دست فرد مشخصي ، مثل يك همكار يا ازيك حا دثه ( ترافيك يا پرواز لغو شده ) عصباني شويد. عصبانيت شما مي تواند ناشي از نگراني يا تفكر شما درمورد مسائل شخصي باشد مثل قد و قيافه خود و يا يادآوري حوادث و خاطرات تلخ وآسيب زا .
تجلي عصبانيت
روش طبيعي وغريزي بيان عصبانيت رفتار پرخاشگرانه است . عصبانيت يك پاسخ طبيعي انطباقي در برابر تهديد هاست و غالباً عصبانيت احساسات و رفتار ما را بر مي انگيزد تا از خود درمقابل مهاجم دفاع كنيم يا با او بجنگيم.
بنابراين ميزان معيني از عصبانيت براي ادامه حيات لازم است . ازسوي ديگر ، ما نمي توانيم به هر فرد يا شيئي كه ما را عصباني و ناراحت كرده است حمله كنيم ؛ زيرا قوانين ، هنجارها ي اجتماعي وعقل سليم تا حدود زيادي از شدت عصبانيت ما مي دهد . نشان دادن دندان ها و فشار دادن آنها به هم ، علامت بين المللي خشم وعصبانيت است، گر چه علائم ديگري نيز با عصبانيت همراه است ؛ مثل چهره ي برافروخته ، ابروان پايين افتاده و درهم كشيده و گشاد شدن سوراخ هاي بيني . البته فرهنگ نيز در اين مورد مؤثر است.
سه راه اصلي بيان احساس عصبانيت عبارت است از : ابراز كردن ، باز داري و سكوت، جرئت ابراز عصبانيت البته نه به روش هاي پرخاشگرانه . براي انجام اين كار بايد ياد گرفت كه چگونه نيازهاي خود را بيان كرد وچگونه نيازهاي خود را بدون آسيب رساندن به ديگران ارضا نمود. با جرئت بودن به معني پر زور بودن يا دعوا كردن نيست ، بلكه به معني به خود و ديگران احترام گذاشتن است .
پرخاشگري مي تواند سركوب شود و آن گاه تغيير جهت دهد ، يا در قالب جديدي خود را آشكار سازد. سركوب زماني اتفاق مي افتد كه فرد عصبانيتش را مخفي كند، ازفكر كردن به آن بپرهيزد و به موارد مثبت فكر كند. هدف از بازداري و سركوبي آن است كه رفتار سودمندتري داشته باشيم. خطر سركوبي عصبانيت اين است كه اگر بالاخره خود را آشكار نسازد مي تواند تأثيرات دروني بر شما داشته باشد. عصبانيتي كه متوجه درون است ممكن است موجب بالا رفتن فشار خون ، افسردگي و حتي سكته شود. عصبانيت هاي تخليه نشده همچنين موجب مشكلات ديگري مي شوند ؛ مثل خود خوري ، عيب جويي دائمي و رفتار پرخاشگري انفعالي .
افرادي كه دائماً دست رد به سينه ديگران مي زنند، از هر چيزي خرده مي گيرند وعيب جويي مي كنند ، ياد نگرفته اند كه چگونه عصبانيت خود را به روش مثبت بيان كنند. جاي تعجب نيست كه آنان نتوانند با ديگران روابط اجتماعي سالم داشته باشند. روش سوم اين است كه شما خود را از درون آرام كنيد . ازاين طريق نه تنها مي توانيد رفتار هاي بيروني خود را كنترل كنيد بلكه مي توانيد پاسخ هاي دروني خود را نيز مهار نماييد . مثلاً كم كم ضربان قلبتان را پايين بياوريد، خودتان را آرام واحساسات خود را مهاركنيد . به عقيده برخي روان شناسان – مثل اسپيل برگر – موقعي كه هيچ يك از سه تكنيك فوق مؤثر واقع نشوند، دراين صورت به اشياء يا افراد آسيب وارد مي شود .
غلبه برعصبانيت
هدف كنترل عصبانيت ، كاهش احساس هاي هيجاني و كاهش برانگيختگي فيزيولوژيكي است كه عصبانيت علت آنها مي باشد . هيچ كس نمي تواند از عصبانيت خلاص شود يا از آن اجتناب كند، زيرا هميشه پديده ها يا افرادي هستند كه ما را خشمگين سازند و تغيير يا كنترل آنها از توان ما خارج است . ما تنها مي توانيم ياد بگيريم كه چگونه رفتارهاي خود را كنترل و عصبانيتمان را كاهش دهيم و آن را به طريقه مناسب نشان دهيم.
چرا بعضي از مردم عصباني ترند؟
طبق نظر دكتر دفن باچر ، بعضي از مردم واقعاً نسبت به ديگران بي پرواترند . آنها نسبت به عامه مردم زودتر عصباني مي شوند و عصبانيتشان هم شديد تر است. همچنين افرادي وجود دارند كه عصبانيت خود را به روش هاي غيرعادي كه موجب جلب توجه ديگران شود نشان نمي دهند، اما بسيار تحريك پذيرو كج خلق اند. افرادي كه به آساني عصباني مي شوند ممكن است دشنام دهند ، اشياء را پرت كنند ، قهر كنند و انزواي اجتماعي را انتخاب نمايند يا اين كه دچار بيماري جسمي شوند.
افرادي كه معمولاً زود عصباني مي شوند سطح تحمل ناكامي درآنان پايين است، يعني دوست ندارند كه هيچ موضوعي آنها را ناراحت يا آزرده خاطر سازد. آنها آن قدر عصباني اند كه هنگام راه رفتن تعادل ندارند وآن قدر آتشين مزاج اند كه اگر موقعيت بر وفق مرادشان نباشد به خاطر كوچك ترين اشتباهي ، ديگران را شديداً تنبيه مي كنند. يكي از علل عصبانيت ، عوامل ارثي و مسائل فيزيولوژيكي است . گرچه شواهد علمي كافي براي اثبات اين موضوع وجود ندارد، ولي مردها عصباني ترند. بعضي از بررسي ها نشان داده اند كه بعضي از كودكان از هنگام تولد تحريك پذير، زود رنج و كج خلق اند و اين علائم از اولين روزهاي بعد از تولد قابل مشاهده است . علل ديگر ممكن است اجتماعي – فرهنگي باشند. عصبانيت غالباً به عنوان يك رفتار منفي تلقي مي شود، زيرا ياد گرفته ايم كه اضطراب ، افسردگي ، ترس وديگر هيجاناتمان را بيان كنيم ، اما عصبانيت را مخفي كنيم . در حقيقت ما يا د نگرفته ايم كه چگونه آن را كنترل كنيم يا آن را در مسير مناسبي هدايت نماييم.
بعضي ازپژوهش ها زمينه خانوادگي را دراين مورد مؤثر مي دانند. براي نمونه ، افرادي كه به آساني عصباني مي شوند متعلق به خانواده هاي آشفته ، از هم گسيخته و خانواده هاي فاقد مهارت هاي ارتباطي و هيجاني اند، كه معمولاً بايد به عوامل بالا ، فقر اقتصادي و فقر فرهنگي را نيز افزود.
آيا خوب است اجازه دهيم تا افراد ، طغيانگر شوند؟
اين موضوع خطرناك است . بعضي از مردم اين نظريه را به عنوان عاملي براي آسيب رساندن به ديگران مي دانند . زيرا مجاز شمردن حمله هنگام عصبانيت باعث گستر ش عصبانيت و پرخاشگري مي شود و هيچ كمكي به بهبود وضعيت نسبت به شخصي كه از دست او عصباني هستيم نمي كند. بهتر است ابتدا عواملي را كه باعث شروع عصبانيت شده اند، پيدا كنيد و سپس راهبردهاي كاهش عصبانيت را توسعه دهيد.
راهبردهاي غلبه برعصبانيت
۱- آرميدگي
روش هاي ساده آرميدگي مثل تنفس عميق وآرام سازي ذهني مي توانند به شما دركاهش احساس عصبانيت كمك كنند. اگر شما در كار با شركاي خود دچار مشكل و عصباني شده ايد ، فكر مناسب اين است كه تكنيك هاي آرميدگي را ياد بگيريد.
به عنوان مثال مي توانيد در وضعيت راحتي دراز بكشيد، چشمانتان را ببنديد ، تمام ماهيچه هاي خود را به حالت آرميدگي در آوريد واين كار را از پاها شروع كنيد و ادامه دهيد تا تمام ماهيچه ها يتان به آرميدگي برسند. آن گاه از راه بيني نفس بكشيد و به تنفس خود توجه كنيد و هنگام بازدم بگوييد يك . دوباره نفس بكشيد وهنگام بازدم بگوييد يك . اين كار را ۲۰ دقيقه ادامه دهيد . سعي كنيد فقط صداي نفس كشيدنتان را بشنويد.
براي رسيدن به آرميدگي مي توانيد در حالي كه در وضعيت راحتي درازكشيده ايد يك ورد يا كلمه را مكرراً تكرار كنيد، مثلاً بگوييد: آرام باش ، سخت نگير وامثال آن . روش سوم آرام سازي استفاده از تصوير سازي ذهني است. براي اين منظور يك صحنه يا تجربه زيبا و آرامش بخش را مجسم كنيد و فقط به آن فكر كنيد و اجازه ندهيد هيچ فكر ديگري به ذهن شما وارد شود تا به آرميدگي دست پيدا كنيد .
تمرين هاي فوق مي توانند عضلات شما را به آرامش برسانند واحساس آرامش شما را بيشتر كنند. اين تمرين ها را هر روز بايد انجام داد . بايد ياد بگيريد هر زماني كه در وضعيت تنش زا قرار مي گيريد به طور خودكار ا ز اين تكنيك ها استفاده كنيد.
۲- بازسازي شناختي
منظور از بازسازي شناختي اين است كه هر فردي به راحتي مي تواند افكارش را تغيير دهد. مردم عصباني تمايل دارند كه با صداي بلند حرف بزنند و ناسزا بگويند، به گونه اي كه افكار دروني خود را منعكس كنند. موقعي كه عصباني هستيد، افكارتان مي توانند خيلي اغراق آميزو غمناك باشند . تلاش كنيد به جاي اينها افكاري را كه مبثت تر ومنطقي ترند جايگزين كنيد . براي نمونه به جاي اين كه بگوييد : اَه چه قدر زشت است، چقدر وحشتناك است ، همه چيز خطرناك و مضر است ، كاري از دستم بر نمي آيد. “به خودتان بگوييد: ” آن مسئله تأثيري ندارد، وعلت مضطرب بودن من در اين باره قابل درك است ، اما دنيا به آخر نرسيده . به هر حال عصبانيت نمي تواند مرا اسير خودش كند.”
عباراتي مثل : اين ماشين هرگز كار نمي كند ، يا شما غالباً فراموشكاريد ، دقيقاً صحيح نيستند. كلماتِ غالباً، هرگز و امثال آن كه ممكن است براي خودمان يا هر شخص ديگري به كار بريم كمك مي كنند كه احساس كنيم عصباني شدنمان به حق و بجا بوده و راه حل ديگري وجود نداشته است. در حالي كه اين كلمات سبب توهين به افرادي مي شود كه قصد كمك به ما را دارند ودرنتيجه وضع را بدتر مي كنند. براي مثال شما دوستي داريد كه دائماً دير سر قرار ملاقات حاضر مي شود. براي شما بايد ديدن دوستتان مهم باشد نه زمان. از گفتن عباراتي مثل: توهميشه دير مي كني ، آدم غير مسئولي هستي ، شخص بي فكري هستي و … اجتناب كنيد . چون اين جملات به دوستي تان آسيب مي زند و او را از دست شما عصباني مي كند و مي رنجاند. اول ببينيد مشكل چيست ، سپس بكوشيد براي آن راه حلي پيدا كنيد كه براي هردوي شما مناسب باشد. مثلاً مي توانيد ساعت ملاقات خود را نيم ساعت زودتر تعيين كنيد وخودتان با توجه به اين كه مي دانيد دوست شما ديرخواهد آمد نيم ساعت ديرتر سر قرار حاضر شويد تا به علت ديرآمدن او ، از دستش عصباني نشويد.
همان گونه كه بسياري از فقرا زندگي شاد، با نشاط ودلپذيري دارند، مي توان هنگام عصبانيت نيز احساس هاي مثبت و خوشايند داشت. زيرا عصباني شدن شكل ثابت وازپيش تعيين شده اي ندارد. با دور كردن ذهن از بي منطقي و روي آوردن به منطق مي توان عصبانيت را كاهش داد يا حذف كرد. منطق عصبانيت را از بين مي برد، حتي اگر عصبانيت قابل توجيه باشد مي تواند به سرعت غير منطقي شود . همه مردم خواستار ادب ، موافقت ، قدرشناسي و كلاً امور مثبت اند ودر صورت عدم دستيابي به آنها احساس شكست و ناكامي مي كنند؛ اما افراد عصباني وقتي به خواست خود نمي رسند احساس نااميدي مي كنند وعصبانيتشان نامتناسب با موقعيت ، شديد و ويرانگر است . افراد عصباني بايد انتظاراتشان را به آرزوهايشان تغيير دهند. مثلاً بهتر است بگويند كه من عواملي را كه موجب سلامت وامنيت اند دوست دارم ، نه اين كه بگويند من مي خواهم، يا من بايد فلان چيز را داشته باشم . بعضي از افراد عصبي ، از عصبانيت به عنوان راهي براي اجتناب از احساسات آزاردهنده استفاده مي كنند.
برخي از باورها و تفكرات غيرمنطقي و مولد خشم وعصبانيت كه بايد كنار گذاشته شوند عبارت اند از:
– بايد اعمال و رفتار ما هميشه مورد تأييد ديگران باشد.
– همه چيز بايد مطابق ميل ما باشد.
– سر رشته زندگي از دستمان در رفته وكنترلي بر آن نداريم .
– ما به شدت اسير گذشته هستيم.
– خود را مسئول اعمال ديگران مي دانيم.
– من فردي بسيار لايق، شايسته وباهوش هستم .
۳- مسئله گشايي
بعضي از اوقات ناكامي و به دنبال آن عصبي شدن ناشي از مسائل واقعي و غير قابل اجتناب زندگي است . دراين حالت عصبانيت نابجا نبوده ، پاسخي طبيعي به مشكلات است . يك باور فرهنگي مبني بر اين كه هر مشكلي راه حلي دارد ، وجود دارد ؛ ولي ما غالباً نمي توانيم راه حل را پيدا كنيم . هميشه بهترين كار يافتن راه حل نيست ، بلكه بهتر است بدانيد كه چگونه با مسئله روبه رو شويد. مثلاً ممكن است نقشه اي بكشيد وپيشرفت خود را دراين مسير بررسي كنيد . اگر نقشه كشيدن منجر به حل مسئله نشد خود را تنبيه نكنيد . زيرا آنچه مهم است تلاش و كوشش براي حل مسئله است ، نه حل مسئله . چرا كه بعضي از مسائل حل ناشدني اند يا اين كه تنها با تلاش هاي پيگيرانه مي توان به راه حل نزديك شد . مهم آن است كه در طول تلاش ها صبرتان را از دست ندهيد و به فكر همه يا هيچ نرسيد . همچنين مسئله گشايي شامل يادگيري و انجام دادن فعاليت هايي است كه يا به محرك آزاردهنده يا به هيجان هاي منفي مثل خشم و اضطراب ، (كه به وسيله محرك هايي كه از طريق شرطي شدن به صورت علامت خطر درآمده اند) پايان دهد.
۴- ورزش
ورزش ، مخصوصاً درفضاي باز، نه تنها سلامت جسمي را بهبود مي بخشد، بلكه به تسكين اعصاب و بهداشت رواني نيز كمك مي رساند. ورزش در فضاي باز مثل پياده روي ، دويدن ، نرمش ، شنا ، فوتبال و … سبب مصرف زياد و مداوم اكسيژن مي شود، خصوصاً اگر در فضاي سبز و مناطق كوهستاني انجام شود.
ورزش مداوم سبب سلامت قلب و عروق ، كاهش چربي بدن ، زيبا سازي شكل بدن، از بين بردن غم وافسردگي و اضطراب
، افزايش عزت نفس و شادي و سرزندگي فرد و افزايش خود كنترلي رفتار مي شود.
۵-شوخ طبعي
“خنده برهر درد بي درمان دواست.” شوخ طبعي از طرق مختلفي مي تواند موجب كاهش عصبانيت شود. به عنوان اولين عامل ، شوخ طبعي مي تواند به شما كمك كند تا ديدگاه متعادلي داشته باشيد. زماني كه عصباني هستيد هر فردي را با نامي صدا مي كنيد يا اين كه آنها را در قالب كلمات خيالي (مثلاً هيولا) مورد خطاب قرار مي دهيد. اين كار را متوقف كنيد ودر نظر داشته باشيد كه بايد از كلمات زيبا و خوشايند استفاده كرد. شوخ طبعي بارمشكلات ما را سبك مي كند وبه ما كمك مي كند تا شرايط استرس زا را تحمل كنيم . نرمان كازنيز ( ۱۹۷۹) ، در كتاب خود با نام آناتومي بيماري ، خاطر نشان مي كند كه ده دقيقه خنده از ته دل اثرتسكيني قوي بر درد و ناراحتي دارد. شوخ طبعي نه تنها روحيه ما و اطرافيانمان را شاد مي كند بلكه باعث افزايش انرژي و توان براي حل مشكلات و برخورد با مسائل مي شود. شوخ طبعي همچنين باعث خوشبيني مي شود.
۶- اجتناب
اگر هنگام ورود به اتاق كودكتان بي نظمي اتاقش سبب عصبي شدن شما مي شود، در اتاق او را ببنديد. ازهر عاملي كه عصبانيت شما را بر مي انگيزد ، پرهيز كنيد . نگوييد كه ” چون من عصباني مي شوم ، بچه ام بايد اتاقش را مرتب كند”، اين درست نيست ، درست اين است كه خودتان را آرام كنيد.
براي رهايي از درد سرهاي ترافيك يا بايد مسير روزانه تردد خود را تغيير دهيد، يا از اتوبوس و قطار برقي زيرزميني استفاده كنيد ، يا جزء به جزء مسير خود را مشخص كنيد . درغير اين صورت بايد خود را به دست ترافيك بسپاريد.
۷- داشتن شخصيت تيپ B
يكي از طبقه بندهاي شخصيتي ، قراردادن افراد دردو تيپB وA است . افراد تيپ Aمبارزه جو، بي حوصله ، رقابت پيشه و پرخاشگرند. آنها احساس مي كنند كه هل داده مي شوند و زير فشارند. آنها زودتر از موقع برسر قرار حاضر مي شوند، تند راه مي روند ، تند حرف مي زنند وتند غذا مي خورند و از افراد كند كاربدشان مي آيد. افراد تيپ B افرادي اند كه زندگي را آسان مي گيرند و بيشتر به كيفيت آن توجه دارند. آنها كمتر جاه طلب ، كمتر بي حوصله و بيشترمنظم و محتاط اند . با تغيير شخصيت از تيپ A به تيپB مي توان از ميزان و شدت عصبانيت كاست.
۸- تغيير محيط
بعضي از اوقات عوامل محيطي – اجتماعي محرك عصبانيت و ناراحتي ما مي باشند. دراين گونه موارد يگانه راه براي حل مشكل ، تغيير محيط است . مثلاً فرد درون گرايي كه به عنوان مسئول روابط عمومي سازمان يا اداره اي مشغول به كارشده است، بايد مسئوليت ومحيط كارش تغيير يابد. يا فردي كه به كشوري مهاجرت كرده است كه بين آن كشور و كشور محل تولدش هيچ همخواني فرهنگي وجود ندارد، راه حل اساسي، بازگشت به كشور خود مي باشد.
۹- ارتباط بهتر
مردم عصباني تمايل دارند كه زود به نتيجه برسند، بعضي ازاين به هدف رسيدن ها مي تواند تا حدودي نادرست باشد. اگرشما از مباحثه اي ناراحت شده ايد ، اولين كاري كه بايد انجام دهيد اين است كه فكرتان را بر روي پاسخ ها متمركز كنيد و ناراحتيتان را كاهش دهيد. نمي گوييم كه اولين چيزي را كه به ذهنتان آمد به زبان آوريد ، بلكه مي گوييم كه عصبانيت خود را كاهش دهيد ودرمورد حرفي كه مي خواهيد بزنيد، فكر كنيد.
به دقت به آنچه به شما مي گويند گوش بدهيد و قبل از پاسخ دهي ، آنها را تفسير كنيد . همچنين به آنچه علت اصلي عصباني شدن شماست گوش بدهيد. براي مثال، شما آزادي و در حال خود بودن را دوست داريد، وبه علت اهميتي كه به ديگران مي دهيد خواهان پيوند گسترده با مردم هستيد . اگر همكارتان در مورد كارها ي شما شروع به غر زدن كند، با خطا كارخواندن او يا فردي كه هميشه ايجاد مشكل مي كند، تلافي نكنيد.
زماني كه فردي ازما عيب جويي مي كند، دفاع كردنمان طبيعي است ، ولي ما با او نمي جنگيم . در عوض ممكن است بگوييم كه او از روي ناداني صحبت مي كند ، ما را دوست ندارد، اوفرد كم حوصله و ناشكيبايي است و نياز به مقداري تنفس و استراحت براي رسيدن به آرامش دارد. بايد دراين گونه مواقع خودمان را خونسرد نشان دهيم تا از وقوع يك فاجعه جلوگيري كنيم .
۱۰- زمان بندي
انسان هميشه دريك حالت و وضعيت روحي – رواني نيست . بعضي از افراد صبح ها سرحال و پرانرژي اند و عصرها خسته . به همين علت عصرها و شب ها ممكن است سطح تحمل شان بسيار پايين باشد وآماده عصباني شدن باشند. دراين گونه موارد بهتر است موضوعات ومسائل حساس بحث برانگيز در ساعاتي مطرح شوند كه زماني مناسب است . مثلاً شب هنگام ، زماني كه همسرتان موضوع بحث برانگيزي را مطرح مي كند ممكن است شما تمايل داشته باشيد كه با او دعوا كنيد، به اين دليل كه شما خسته يا آشفته ايد، بهتر است طرح اين گونه موضوعات را به زمان ديگري موكول كنيد تا صحبت هايتان منجر به بحث و جدل نشود. بنابراين مسائل بايد در زمان مناسب مطرح شوند تا نتيجه بخش باشند.
۱۱- آزمون مصون سازي
هدف از اين روش كه به وسيله مايكنبام مطرح شده است ، ايجاد مهارت هاي مقابله با موقعيت هاي استرس زاست. اين روش چهار مرحله دارد :
الف – آماده شدن براي موقعيت استرس زا
ب – مقابله با محرك و موقعيت استرس زا وكنار آمدن با آن
ج – مقابله با احساس تحريك شدن به وسيله موقعيت استرس زا
د – تقويت خود پس از موفقيت دركنترل خود
نواكر ( ۱۹۷۵) اين روش را براي كمك به افراد ، دركنترل خشم ، درموقعيت هاي مولد عصبانيت با موفقيت به كاربست . آزمودني هاي نواكر ، مردان جوان خشمگيني بودند كه به سادگي عصباني مي شدند. محرك عصبانيت فردي بود كه با حالت غير دوستانه به آزمودني ها نگاه مي كرد. نگاه با حالت غير دوستانه سبب مي شد كه درآزمودني ها احساسات و افكاري مبني براين كه طرف مقابل ، آنها را حقير مي شمارد ايجاد شود واين احساس ها منجر به اين مي شد كه آزمودني ها عصباني شده ، دعوا كنند. نواكر مراحل چهارگانه فوق را به اين شكل به اجرا در آورد:
در مرحله ۱، فرد پيش از مقابله با محرك استرس زا ، مثلاً قبل از ورود به يك مكان عمومي مثل رستوران ، به خود بگويد: تصميم دارم كاري بكنم كه كنترلم را از دست ندهم. درمرحله ۲، هنگامي كه مردي گستاخانه به او نگاه مي كند به خود مي گويد: مي توانم بدون از دست دادن كنترل اين موقعيت را تحمل كنم . به او فرصت نمي دهم كه با ديدن عصبانيت من خرسند شود . درمرحله ۳ وقتي كه مرد مي خواهد با او دعوا را آ غاز كند و او شديداً تحريك شده است ، به خود مي گويد: حتي حالا هم مي توانم خود را كنترل كنم . وضعيت انفجار آميز است ، اما من آرامم واين حالت را خنثي مي كنم . درمرحله آخر، پس از آن كه آزمودني از پس موقعيت بر آمد به خود مي گويد: ” من واقعاً كاردرست وخوبي كردم ، آفرين به خودم.”
۱۲- خود كنترلي بندورايي
خود كنترلي رفتار توسط بندورا مطرح شده و داراي سه مرحله است:
الف – توجه ومشاهده اعمال و رفتار خود
ب – قضاوت درمورد اعمال و رفتار خود
ج – پيامدهاي شخصي
از اين روش براي كنترل عصبانيت به اين شكل مي توان استفاده كرد كه از فرد بخواهيم در پايان روز (مثلاً آخر شب ) دفعات عصبي شدن هاي خود را روي يك كاغذ يادداشت كند و آنها را بشمارد . فردا نيزاين عمل را انجام دهد. اگر تعداد عصبانيت امروزش كمتر از ديروز باشد خود را پاداش دهد و تشويق كند، و اگر بيشتر از ديروز بود خود را تنبيه و سرزنش نمايد. با تكرار اين عمل براي روزهاي بعد و مقايسه آن با روز قبل، به اين شكل كه در صورت كاهش وقوع عصبانيت ، خود را تشويق ودر غير اين صورت خود را تنبيه كند، مي تواند عصبانيتش را كاهش داده ، به صفر برساند تا اين كه درحد طبيعي باشد. خود تشويقي مي تواند به شكل گوش دادن به يك موسيقي ، ديدن فيلم ، رفتن به پارك و… باشد. خود تنبيهي نيز مي تواند به طرق مختلفي چون محروم كردن خود از يك وعده غذاي دوست داشتني ، نديدن يك برنامه جذاب تلويزيوني و … صورت پذيرد. انسان عاقل و متمدن بدون نياز به ناظر وكنترل كننده بيروني مي تواند هدايت گر اعمال خود باشد.
اگر احساس مي كنيد كه عصبانيت شما خارج از كنترل است ، اگر عصبانيت شما تاثيرات منفي بر روابط اجتماعي وشغلي تان گذاشته است ، يا اين كه قسمت مهمي از زندگي تان تحت تأثير آن است ، ممكن است به مشاوره به عنوان عاملي براي ياد گيري توجه كنيد كه به شما كمك مي كند چگونه بهتر رفتار كنيد . يك روان شناس يا مشاور مي تواند به شما كمك كند تا با به كارگيري تكنيك هاي تغييرافكار و رفتار، اعمال خود را كنترل كنيد. بايد به مراجع اطمينان داد كه مشكل او قابل حل است و تكنيك هاي تغيير رفتار تنها براي تأثير گذاشتن بر احساس و تجليا ت احساسي ، مورد استفاده قرار نمي گيرند. روان شناسان در برخورد با مراجعانِ خواهان كمك ، بايد كارخود را متمركز برسه موضو ع نمايند:
الف) جرئت آموزي به افراد عصباني تا عصبانيت خود را سركوب يا دروني نكنند، بلكه آن را به روش هاي منطقي غير پرخاشگرانه ابراز دارند. فردي كه عصبانيتش را ابراز نمي دارد روز به روز منفعل تر وبيمارتر مي شود.
ب) آموزش اين كه عصبانيت جزئي از زندگي و حذف آن غير ممكن است . زندگي بايد توأم با ناكامي ، درد، فقر و ديگر مسائل غيرقابل پيش بيني باشد . همان گونه كه نمي توان مانع رخداد بيماري ، فقر، مرگ ، شكست و… شد، پديده هاي مولد عصبانيت را نيز نمي توان حذف كرد.
ج) آموزش تكنيك هاي تغيير رفتار براي تأثير گذاري برعصبانيت و كاستن از شدت آن .
ممنون از راهنمای عزیز بابت توضیحات جامع و کاملشون
فقط یه نکته برام مبهم مونده اینکه چطور میشه عصبانیت رو در لحظه ی اول کنترل کرد . همون لحظه ی انی ابتدایی که اگه کنترل شه بقیه ی موارد ذکر شده در بالا رو هم میشه با تمرین به دست اورد . مشکل در عصبانیت کنترل اون لحظه ی ابتدایی هست . همون لحظه که به تعبیری مثل جرقه ی کنار انبار بنزین میمونه
اگر محبت کنید راهنمایی کنید ممنون میشم
سلام من ۱۸سالمه سه ساله پیش با یه پسری ک دوسش داشتم دوست شدم البته اون منودوست نداشت من بخاطره اینکه خیلی دوسش داشتم قبول کردم ک ازمعقد رابطه داشته باشیم خیلی اذیتم میکردهربار ی چیز ازم میخواست پول میخواست هرچی میگفت باید قبول میکردم چون دوسش داشتم چیزی نمیگفتم و قبول میکردم بعداز۶ماه فهمیدم ک چقداشتباه کردم و فهمیدم ک اصلاپسره خوبی نیست و اون چیزی ک درموردش فک میکردم نیست تمام فامیلامونو میشناسه خونمونو بلده بابامو میشناسه. از اون موقع تاحالا چندباره هی میاد میگه دوباره باهم باشیم ودوست دارم واشتباه کردم ک بهت بدکردم و همش اینارو میگه اما من میگفتم نه دیگه نمیخوام این اشتباه تکرار کنم اما از دوماه پیش با تهدید اومده جلو و میگه اگه باهام نباشی میام آبرو ریزی میکنم من به دروغ گفتم میخوام شوهر کنم نا دست از سرم ورداره بعد گفت ک اگه شوهر کنی و بچه م داشته باشی باید باهام باشی من واقعا نمیدونم چیکار کنم اصلا نمیخوام دیگه باهاش باشم نمیدونم باید چیکار کنم خیلی میترسم لطفا راهنمایبم کنید
به تهدیدای این شخص اصلا اهمیت ندید … با شخصی مورد اعتماد در این مورد صحبت کنید … اگر لازم باشه از طریق پلیس به ایشون تذکر داده خواهد شد
مسلم بدونید اگر شما قاطع برخورد کنید کسی نمیتونه به این سادگی آرامش شمارو به هم بریزه
فقط در مقابل چنین افراد هوسبازی از خودتون ضعف نشون ندید
در این مورد میتونید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
سلام من یک سوال داشتم ایا ممکنه کسی که در کودکی اتیسم داشته و تشخیص داده نشده در بزرگسالی به اسکیزوفرنی مبتلا بشه در حالی که هنوز اتیسم خفیف داره
بیماری اوتیسم: به هر حال تحقیقات جدید نشان داده کودکانی که والدین یا خواهر و برادر اسکیزوفرنی یا اختلال دو قطبی دارند
ممکن است در معرض خطر بیشتری از توسعه اختلالات طیف اوتیسم قرار گیرند.
ولی تا به امروز مکانیسم این ارتباط مشخص نیست
کودکان و بزرگسالان مبتلا به اوتیسم در ارتباطات کلامی و غیر کلامی،
تعاملات اجتماعی و فعالیتهای مربوط به بازی، مشکل دارند.
این اختلال ارتباط با دیگران و دنیای خارج را برای آنان دشوار میسازد.
در بعضی موارد رفتارهای خود آزارانه و پرخاشگری نیز دیده میشود.
در این افراد حرکات تکراری (دست زدن، پریدن) پاسخهای غیر معمول به افراد، دلبستگی به اشیا و یا مقاومت در مقابل تغییر نیز دیده میشود
و ممکن است در حواس پنجگانه (بینایی، شنوایی، بساوایی، بویایی و چشایی) نیز حساسیتهای غیر معمول نشان دهند.
هسته مرکزی اختلال در اوتیسم، اختلال در ارتباط است.
سلام مجددا ساحل هستم من اسکیزوفرنی دارم حالم در حال حاضر خیلی بده افکار وحشت ناکی پیدا کرده ام افکاری مثل اتش زدن کل خانه و کشتن یک نفر دیگر من دارو نمیخورم و در حال حاضر پیش هیچ پزشکی نمیروم لطفا به من بگید چکار کنم افکارم دارند از کنترلم خارج میشوند میترسم به یک نفر اسیب بزنم من الان باید چکار کنم چند ساعت قبل اتش را روشن کردم اما بعد خاموش کردم میترسم این بار خاموش نکنم میترسم به افرادی که دوستشان دارم اسیب بزنم خواهش میکنم بگید الان چکار کنم .
آشفتگی افکار
دوست عزیز هر فکری به دهنتون میاد و بنویسید .
چهره ای خلق کنید و با اون صحبت کنید .
نوشتن افکار ذهن شمارو تخلیه میکنه
و هر وقت که بخوایت میتونید بنویسید و یا متوقفش کنید .
اینکه تونستید بر افکارتون غلبه کنید یعنی اینکه قدرت درمان خودتون رو دارید .
نسبت به درمان و مصرف دارو و روشهای غیر دارویی از خودتون مقاومت نشون ندید .
برای قدم اول و رهایی از آشفتگی ذهنی از نوشتن افکارتون استفاده کنید.
در این مورد حتما ” با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۲۸۲
سلام من افکارم را بر روی یک کاغذ نوشتم اما یک مشکلی دارم امروز نتونستم خودم رو کنترل کنم و به یک نفر اسیب زدم نمیدونم الان کجاست حالش خوبه یا نه خیلی استرس دارم اون لحظه افکارم رو نتونستم کنترل کنم خیلی میترسم حالا چه اتفاقی میفتد من از قسط ان کار را نکردم اون لحظه نتونستم خودم رو کنترل کنم من حتی نمیدونم اون شخص حالش خوب است یا نه زنده است یا نه چکار کنم .
سلام من و شوهرم یک ساله عقد کردیم و یکی دو ماه دیگه جشن قرار بود بگیریم. شوهرم بخاطر مسایلی که در گذشتش بوده الان کوچکترین رفتاری رو فکر می کنه همه بدایشونو میخان. یک مدت روی رفتارهای خانوادم برداشت منفی داشتن رففع نشد ولی گفت بخاطر تو فراموش کردم و ازشون فاصله می گیرم. جدیدا عیب جوییاش از خودم شروع شده . توی این یک سال هر موقع دعوا کرد من ازش معذرت خاستم و سکوت کردم ولی دیگه نمی دونم چیکار کنم . تورو خدا کمکم کنید
همسر بددل
دوست عزیز اگر ایشون فردی بددل و شکاک باشه مسلما باید با شرایط خاصی ادامه بدید .
به همین خاطر لازمه با مشاوری مجرب مشورت کنید .
در وهله نخست به تنهایی مراجعه کنید .
شماره مشاوران کانون مشاوران ایران در سایت موجود هست.
سلام من ١٩ سالمه ترم ٤ رشته مكانيكم، پدرم وقتي تقريبا دو سالم بوده فوت كردن مادرم فرهنگي پدرمم فرهنگي بود مادرمم ٥٣ سالشونه. خيلي خسته شدم مادرم بهم اطمينان نداره شايد باورتون نشه ولي حتي پاركي كه ويژه بانوان بازم ميترسه تنهايي برم همه جا باهم مياد يا مثلا دانشگاه چند وقتي بود كار داشتم يا استادم مجبور بودم برم اتاق استادم تو دانشگاه استادمم زن داره مامانم اينو ميدونه بعدش به مامانم ميرم اتاقش گفت من راضي نيستم ديگه بري اتاقش، يا مثلا سينما ميگه سر جا بگيريد كه يه وقت كنار من يا خواهرم يك مرد نشينه يا خيلي اتفاقاي ديگه واقعا ديگه نميدونم چيكاركنم براهمين ميخوام ازتون كمك بگيرم
با سلام و وقت بخیر خدمت شما
اگر مادرتان همیشه از این نوع طرز فکر برخوردار بوده اند به نظر می رسد در طرحوارهای بنیادین ایشان مشکلاتی وجود دارد که وجود مسئولیت این موضوع را وخیم تر کرده است بهتر است در مورد این موضوع به صورت حضوری با روانشناس مشورت کنید چون نیاز به بررسی ذقیق دارد. بهتر است شما از بیان جزئیات کارهایتان که می تواند ایشان را نگران تر کند و عملکرد خودتان را نیز تحت تاثیر بدهد خوداری کنید .
اما با ایان صحبت کنید و به او اطمینان بدهید که مراقب خودتان هستید و در صورت خطر حتما از ایشان مشورت و کمک می گیرید.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱۲۲۳۵۴۷۸۳
موفق باشید
سلام من ۳۲سالمه ۴سال جدا شدم با مردی ۳۶ ساله اشنا شدم که از ازدواج اولش یه دختر ۸ ساله داره خصوصیات اخلاقیمون خیلی شبیه هستش بعد از یک سال بهم پیشنهاد اشنایی داد ( نه ازدواج). وقتی گفتم طرفشو اشتباهی گرفته ، گفتش قصدش ازدواج و قرار شد چند جلسه تلفنی بدون اطلاع خانواده ها اشنا شویم . بعد از تقریبا ۱۰ ساعت صحبت تلفنی در طول بیشتر از ۳ ماه ، من بهشون گفتم خانواده ها را در جریان بزاریم چون با دخترت هم باید رابطم خوب باشه که قبول نمی کنند میگن که با صحبت کردن به صورت سوال و پاسخ همدیگر رو بشناسیم در این مدت اصلا سوء استفاده نکردن فقط در زمان تبریک روز تولد و مناسبت های دیگر از کلمه عزیزم و دوست دارم و … استفاده شده نه بیشتر . لطفا میشه راهنمایی بکنید که ایا بهتره ادامه بدم چون رفته رفته روابطمون صمیمی میشه ؟ و در صحبت هاش از ازدواج چیزی نمی گه ؟هر بار بهانه هایی که میاره تقربیا قابل قبوله چون یکی از دوستام که از فامیل های دورشون است ، میگفت که همسر سابقش اون موقع (۱۰سال پیش رو میگم) خیلی اصرار میکرد که ازدواج بکنن و ایشون با نارضایتی ازدواج کردند (یه مدتی مثل اینکه با هم دوست بودن ).
وقتی من بهش گفتم که خانواده ها در جریان باشن گفتش پیش خانوادت اگر به هر دلیلی به تفاهم نرسیم ناجور میشه ، مجبور میشیم که ازدواج کنیم و از این حرفا . و بعدش هم پدربزرگش فوت کرد و میگفت که توی این شرایط نمی تونم حرفی از ازدواج بزنم ( تا حدودی خجالتی و کم حرفه ). واقعا نمی دونم چیکار کنم به نظرتون اگر پیام یا تماسی گرفتن چیکار کنم بد نمیشه مدام حرف ازدواج رو پیش بکشم؟ ( البته الان چند هفته است که چهلم پدربزرگش هم تموم شده) .
در ضمن روزهای اول میگفت که بچه پیش مادرش میمونه اما بعد ها گفتش مشکلی نداری اگر بچه با ما زندگی کنه ؟؟؟
به نظرتون می خواست با این حرف من منصرف بشم یا این اینکه واقعا می خواد بچه با خودش زندگی کنه . این دوستم میگفت مادرش امکان نداره بچه رو به این بده .
سوال دومم اینه که ایا ازدواج با مرد بچه دارسخت نیست ؟
با سلام خدمت شما دوست عزیز
نگرانی شما قابل درک می باشد اما بهتر است دقت کند که ممکن است ایشان به علت اتفاقاتی که در ازدواج گذشتیشان رخ داده است از یک سری اتفاقات ترس بیشتری داشته باشند و سعی کنند جانب احتیاط را حفظ کنند اما اینکه شما بخواهید بدانید رابطه شما به چه سبکی قرار است جلو برود و هدف ایشان از این رابطه چیست بهتر است در کمال احترام از ایشان بخواهید هدفشان را از این رابطه بیان کنند و یا زمان مناسبی را برای آشنایی در نظر بگیرند . بهتر است دقت کنید با توجه به اینکه هردوی شما ک ازدواج ناموفق را تجربه کرده اید و ایشان نیز دارای یک فرزند می باشد بهتر است از مشاوره پیش از ازدواج استفاده کنید تا در این مسیر به هردوی شما کمک شود و در این تصمیم گیری به شما کمک شود . این پروسه صحبت بهتر است در مسیر شناخت یکدیگر باشد نه تنها ابراز علاقه یا سرگرم شدن چون به مرور زمان ممکن است وابستگی ایجاد شود و هردوی شما مسائل مهمی را نادیده بگیرید . در مورد فرزند ایشان نیز بهتر است در اول شناخت کافی از ایشان و سبک رفتاری و شخصیتیشان و فرزندشان به دست آورید و همچنین اینکه آیا می توانید با آادمی که یک سری مسئولیت دیگر جز شما یعنی رسیدگی به فرزندش نیز دارد کنار بیایید؟ این سوالی است که شما بهتر است به آن فکر کنید در هرصورت زندگی با فردی که یک فرزند دارد ممکن است سختی های بیشتری داشته باشد بهتر است در مورد این موضوع و اینکه ایشان چ توقعاتی از شما دارند صحبت کنید تا بتوانید بهتر تجسم کنید که در آینده چه چیزی بر عهده شما می باشد و چه توقعاتی در زندگی مشترک و در برخورد با فرزندشان از شما دارند.
در مورد زندگی کردن فرزندشان نیز بهتر است به صورت مستقیم با خودشان صحبت کنید و تنها به گفته دیگران اکتفا نکنید چون ممکن است دیدگاه اشتباهی در شما ایجاد شود که با واقعیت هماهنگی ندارد . این موضوع را در نظر بگیرید که از نظر قانونی ایشان می توانند فرزندشان را تا ۱۸ سالگی در کنار خود داشته باشند البته اگر صلاحیت را دادگاه تایید کند و اگر مادرشان نخواهد فرزندش را نگه دارد یا شرایطتش را نداشته باشد و به هردلیل دیگری چون ازدواج و… این مسئولیت برعهده ایشان است و نیاز است از همین زمان در مورد آن صحبت کنید. بهتر است شناخت ، مشورت با خانواده و مشاوره و در کنار آن ها تحقیق را برای ازدواج به کار بگیرید تا بتوانید موفق تر عمل کنید.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۸۸۴۲۲۴۹۵
شاد باشید
ممنون
سلام …. من یه دختر۱۷ سالم …. احساس میکنم یه چیزی تو دلم اذیتم میکنه دور و اطرافیانم منو درک نمیکنن و هرچی بهشون میگم منو مسخره میکنن ممظورم رویا هامه .. حتی مامانم… حدود یه ساله بعد از قضیه ی خاستگار همیشه فکرخودکشی میفتم میدونم مضحکه اما نمیدونم چرا چه دلیلی داره هی گریه میکنم هر جا که گیر بیارم … دیشبم هم به فکر خودکشی افتادم اما به دلیل خانوادم دست ازش کشیدم و به خوردن یه تخته قرص خواب اور کفایت کردم … مادرم چندین بار دید که میخوام خودکشی کنم حتی میدونه این کارو کردم اما هیچوقت سعی نکرد ازم بپرسه که چرا این کارو انجام میدونم وپدرم هم امروز فهمید که من زیاد به این موضوع فکر کردم و نشست و کلی دعوام کرد . حتی بیشتر دلم خواست بمیرم تا اینکه دعوا ها رو بشنوم ….هر عصر زل میزنم به یه جا حالم گرفته میشع احساس بدی به زندگی کردن دارم دلیلشو هم نمیدونم امسال کنکور هم دارم .. من فقط میخواستم اونچه تو دلمه به مامانم بگم باهاش درد و دل کنم اما اون گوش نمیده و بیشتر دعوام میکنه من تا الان کلمه دوست دارم رو از خانوادم نشمیدم . میدونم اونا دوسم دارن و با کارا و رفتارشون بهم میفهمونن اما من فقط یه بغل ساده از خانوادم میخواستم و همین یه درد و دل یکی که منو باور داشته باشه و منو مسخره نکنه …..من خیلی از لحاظ روحی دارم نابود میشم
با سلام خدمت شما دوست عزیز
شما در سن نوجوانی قرار دارید و در این سن حساسیت ها به رفتار خود فرد و دیگران افزایش می یابد و باعث می شود که تمرکز بیشتری به اطراف داشته باشد . ممکن است علایم شما علایم افسردگی باشد که قابل درمان می باشد.
۱٫ چند مدت است این افکار را دارید؟
۲٫ در قضیه خواستگاری چه اتفاقی رخ داده شده است؟
۳٫ شما به پدر و مادرتان گفته اید که به چه چیزی نیاز دارید مانند بغل، دردو دل کردن و…
۴٫ روابط مشا با دوستانتان چگونه است؟
۵٫ خواهر یا برادر دیگری دارید؟
۶٫ دوست دارید شرایط فعلی شما چه تغییراتی کند؟