باسلام. دختری 23 ساله هستم .اسفندماه 94 با همسرم که دو سال از من بزرگتر هست آشنا شدم ایشون هم رشته ای من بودن و محل زندگیشون شهری دیگه بود . فروردین ماه 95 بود که دورادور و کلامی از من خواستگاری کردن و مسئله رو با خونوادشون درمیون گذاشتن و من هم با خانوادم. اردیبهشت ماه برای اولین بار هم رو در یک سمینار علمی مختص رشته مون دیدیم . و دو روز بعد هم مادرش رو دیدم و حرف زدیم. اواخر تیرماه به طور رسمی با مسافت چندین کیلومتر و حدودا 12 ساعت به خواستگاری اومدن و با مخالفتای خانوادم سر مهریه و مسائل حاشیه همه چی درست شد و ما چند روز بعد تو شهر همسرم عقد کردیم اون هم فقط به خاطر عقد در حرم خانوادم کوتاه اومدن. گذشت و من توشهر خودم مطب زدم و همسرم در یک شهر خیلی دور و شمال کشور طوری که خیلی کم امکان دیدن هم رو داریم مطب زد.و هر دوماه یک دفعه به دیدن من میاد و چند روزی میمونه. گرچه هزاران کیلومتر از هم دوریم اما هرروز باهم در تماسیم.. چند روز ی شده که احساس میکنم کمی بی توجه شده و کمتر پیام میده درصورتیکه قبل اون هر لحظه که بیکار میشد از من خبر میگرفت. وقتی به شوخی بهش میگم توجهت کم شده میگه نه به خدا دوست دارم خیلی..امروز هیچ خبری از من نگرفت و وقتی که بهش زنگ زدم گفتم چه میکردی فهمیدم بیمار نداشته و با لب تاب فیلم دانلود میکرده… این اواخر شاهد طلاق دوستم از شوهرش بودم که شوهرش به علت مسائل کاری ازش دور بود و کم کم بهش سرد شد.. البته شرایط ما مثل اونا نیست ماهنوز عقدیم و تابستون سال آینده ازدواج می کنیم اما باز هم نمی خوام تو همین دوران عقد سردی بیاد به دلامون.. مخصوصا تو شرایط منی که تا قبل اون کلی خواستگار خوب داشتم که هنوز که هنوزه گاهی مادرم میگه ببین اونا رو رد کردی چقد خوب بودن…یا مهریه کمی که قبول کردمو میزنن تو سرم یا اینکه چرا خانواده همسرم نمیان دیدنمون و برامون کادو بیارن طبق رسم همه…یا اینکه دیدی به خاطر تو رفیم اونجا عقد کردی ؟ و هزار سرکوفت دیگه ..در حالیکه همسرم آدم خوبیه و اینو هم همه قبول دارن..
خواهش میکنم راجع به این دوریمون تو عقد و جلوگیری از اثراتش و اینکه من چه کنم که سرد نشم ازش یا نسبت به هم دیگه بی تفاوت نشیم راهکار بدید ممنون.